احتمالا ساعتهای پیشرو، بستر اولین رخداد نظامی رسمی ایران بر علیه رژیم صهیونیستی و البته یکی از هزارمین مورد غیررسمی آن خواهد بود. این اتفاق در عین اینکه از حساسیت برخودار است اما پرداختن به آن و به طورکلی تمرکز بر مقولاتی چون حضور مستقیم ایران، انتقام، تقاص، سیلی و ... ایستادن در نقطه غیراساسی و اشتباه تحولات منطقه است.
امروز جمهوری اسلامی امیر حوادث غزه است و رقیبانش همگی اسیر. این برتری در وهله نخست به حمایت تسلیحاتی، مالی، سیاسی و رسانهای ایران از مقاومت مرتبط نیست. طوفان الاقصی و حوادث پیرامون آن مظهر غلبه منطق جمهوری اسلامی در مناسبات قدرت و اثبات حقانیت آن در الهیات سیاسی معاصر بوده است.
حجم مصیبت در غزه معلول شکاف میان منطق انسان و جهان انقلاب اسلامی با انسان و جهان مدرن است و هیچ چیز این فاصله را جز همین حجم خشونت پر نمیکند. هیچ حد واسط مشترکی برای ما دیگر وجود نخواهد داشت، اگر بود هیچگاه عالم غربی زیر بار هزینههای این جنایات نمیرفت. امروز عالم مدرن هیچ ابزار دیگری جز کشتار جمعی برای تعامل با عالم انقلاب اسلامی ندارد.
زلزله امروز غزه و طوفان الاقصی معلول برخورد دو سازه تمدنی و تاریخی است. بر شالوده این دو سازه هیچ پدیده واحدی استوار نخواهد ماند. خونهای مقدسی که بر زمین آسمانی غزه ریخته میشود، خون بهای از جاکندگی و وارستگی انسان انقلاب اسلامی از رویای آمریکایی است.
این خونها امروز بیداری آفریده و به برکت آن، گفتار ۴۵ ساله جمهوری اسلامی در موضوع فلسطین، اسرائیل و غرب تبدیل به نجوای درونی میلیونها انسان و پیش نویس قطعنامههای بینالمللی شده است. حماسه غزه به همه فهماند، منطقی که ۴۵ سال جمهوری اسلامی برمبنای آن همه سیاستهای منطقهای خود را بنا کرده و برای پایداری بر آن زخمها خورده، حرفها شنیده، فشارها کشیده و بهترین انسانهای خود را تقدیم نموده، سنت تغییر ناپذیر هستی است که هیچ مفری از آن وجود ندارد. به رسمیت نشناختن رژیم و سفارش به مقاومت خونین اگر روزی یک داعی داشت امروز یک جهان حامی آن است.
غلبه منطق جدید نوید دهنده شکلگیری نظم جدید خواهد بود. تغییر موازنه مابین عقلانیتها و الهیاتهاست که تغییرات سیاسی، نظامی، اقتصادی و جغرافیایی را پیریزی میکند.کوچکترین حوادث معرکه حتی به اندازه یک آه که از زبان یک مادر غزاوی خارج میشود تقویت کننده منطق جمهوری اسلامی و تضعیف کننده طرحهای معارض اوست.
وقتی یک منطق در حال غلبه پیدا کردن است دیگر نمیشود تحولات را بر اساس کلیشههای سابق تحلیل نمود و ارزشگذاری کرد. مفاهیمی همچون انتقام، تقاص یا بازدارندگی پیش از ۷ اکتبر، کلیشههای مناسبی برای تعیین وضعیت ایران در قبال اقدامات رژیم صهیونیستی و طرحهای آمریکایی بود اما امروز کل صحنه با همه جزئیات و اضلاعش دگرگون شده است. انتقام اختصاص به معرکهای دارد که در آن تعادلی مابین قدرتها وجود داشته باشد، طوفان الاقصی هیچ توازنی مابین ما و استکبار باقی نگذاشته است. کل صحنه نموداری از مجازات و تنبیه تاریخی ارزشهای آمریکایی توسط منطق انقلاب اسلامی است.
وقتی در تحلیل مناسبات، همچنان تمرکز بر ادبیات انتقام است معنایش آن است که هنوز درک درستی از تحولات صورت نگرفته است. در نظم جدید اساسا واژگانی همچون انتقام و بازدارندگی دیگر برای ما بیمعناست. طوفان الاقصی و من تبع آن این مفاهیم را از معنای سابق تخلیه کرده است. تا زمانی که طرحواره نوینی از حوادث غزه شکل نگرفته باشد ما همچنان گرفتار کلیشههای سابق خواهیم ماند. روایت فتح آوینی طرحوارهای برای سامان دادن به خرده گزارشات میدانی از دفاع مقدس بود و ما امروز بیش از هر چیز از فقدان آوینی غزه در رنج راهبردی هستیم.
ممکن است جمهوری اسلامی در پاسخ به ترور دمشق یا بقیه حوادث مشابه، تل آویو و حیفا را با خاک یکسان و یا تصمیم بسیار محدودتری بگیرد که اساساً ممکن است این تصمیمات در نقطه خود بهترین تصمیم هم نباشد اما زوم کردن لنزها در این موضوع ناشی از ایستادن در نقطه اشتباه تحولات است.