پیامبر ختمی مرتبت، به کمال رساننده رحمت و محبت و نفی کننده جاهلیت و خشونت به تمام معنا بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در هدایت مردمان و در مدیریت آنان بیش از هر چیز از رحمت و محبت بهره میگرفت. خداوند هم آن حضرت را با این ویژگی در هدایت و مدیریت معرفی کرده است و اگر چنین نبود، آن شیوه هدایت و اداره مطلوب حاصل نمیشد.
نگاهی به برخی روحیات نبی مکرم اسلام
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در پی رؤیای شیرینی دید که، مسلمانان در مسجد الحرام مشغول انجام فریضه حج هستند. به مسلمانان ابلاغ فرمود برای سفر عمره در ماه ذیقعده آماده شوند. همه آماده سفر شدند. قافله حرکت کرد. چون این سفر در ماه حرام انجام شد و مسلمانان جز شمشیری که هر مسافر همراه خود میبرد چیزی با خود نداشتند و از سوی دیگر با مقاومت قریش روبرو شدند و بیم خونریزی بسیار بود، پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مکیان پیمانی برقرار کرد که به "پیمان حدیبیه " شهرت یافت. مطابق این صلح نامه پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان از انجام عمره صرف نظر کردند. قرار شد سال دیگر عمل عمره را انجام دهند. این پیمان، روح مسالمت جوئی مسلمانان را بر همگان ثابت کرد. زیرا قرار شد تا ده سال حالت جنگ بین دو طرف از بین برود و رفت و آمد در قلمرو دو طرف آزاد باشد. این صلح در حقیقت پیروزی اسلام بود، زیرا پیامبر(صلی الله علیه و آله) از ناحیه دشمن داخلی خطرناکی آسوده خاطر شد و مجال یافت تا فرمانروایان کشورهای دیگر را به اسلام دعوت فرماید.
نامههای رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) به پادشاهان
میدانیم که به موجب آیات قرآن، دین اسلام، دین جهانی و پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله)، آخرین سفیر الهی به جانب مردم است. بنابراین ماموریت، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) به سران معروف جهان، مانند: خسرو پرویز (پادشاه ایران)، هرقل (امپراطور روم)، مقوقس (فرمانروی مصر) و... نامه نوشت و آنها را به دین اسلام دعوت کرد. نامههای حضرت که هم اکنون موجود است، روشن و قاطع و کوتاه بود. این نامهها را مامورانی با ایمان، فداکار و با تجربه برای فرمانروایان میبردند. در این نامهها پیامبر(صلی الله علیه و آله) آنها را به اسلام و کلمه حق و برادری و برابری دعوت میکرد و در صورت نافرمانی، آنها را از عذاب خداوند بیم میداد. همین پیامها زمینه گسترش جهانی اسلام را فراهم آورد.
حجةالوداع " آخرین سفر پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مکه "
چند ماه از عمر پربار پیامبر عالیقدر اسلام(صلی الله علیه و آله) باقی نمانده بود. سال دهم هجرت بود. پیامبر(صلی الله علیه و آله) اعلام فرمود: مردم برای انجام مراسم عظیم حج آماده شوند. بیش از صد هزار نفر گرد آمدند. پیامبر مکرم(صلی الله علیه و آله)، با پوشیدن دو پارچه سفید، از مسجد شجره در نزدیک مدینه احرام بست و مسلمانان نیز همچنین. صدای گوش نواز: لبیک اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک، در فضا طنینانداز شد. هزاران نفر این ندای ملکوتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را تکرار میکردند. شکوه عظیمی بود: وحدت اسلامی، برابری و برادری تبلور یافت. پیامبر مکرم(صلی الله علیه و آله)، برای اولین و آخرین بار مراسم و مناسک حج را، به مسلمانان آموخت. این سفر بزرگ نمایشگر ثمرات بزرگ و تلاشهای چند ساله پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بود که جان و مال و زندگی خود را، خالصانه در راه تحقق آرمانهای اسلامی و فرمانهای الهی بذل کرد، و پیامهای الهی را به مردم جهان رسانید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) در سرزمین عرفات - پس از نماز ظهر و عصر - هزاران نفر از مسلمانان پاک اعتقاد را، مخاطب ساخته چنین فرمود: "ای مردم! سخنان مرا بشنوید - شاید پس از این شما را در این نقطه ملاقات نکنم - ای مردم، خونها و اموال شما بر یکدیگر تا روزی که خدا را ملاقات نمائید مانند امروز و این ماه، محترم است و هر نوع تجاوز به آنها، حرام است ". سپس مردم را به برابری و برادری فراخواند و به رعایت حقوق بانوان سفارش کرد و از شکستن حدود الهی بیم داد و از ستمکاری و تجاوز به حقوق یکدیگر بر حذر داشت و به تقوی توصیه کرد.
در صحنه غدیر خم
وقتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و دهها هزار نفر در بازگشت به مدینه به محلی به نام غدیر خم رسیدند، امین وحی، جبرئیل بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد شد و پیام الهی را بدین صورت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ابلاغ کرد: "ای پیامبر، آنچه از سوی خداوند فرستاده شده به مردم برسان و اگر پیام الهی را به مردم نرسانی رسالت خود را تکمیل نکردهای، خداوند تو را از شر مردم حفظ میکند". مردم میپرسیدند آن چه چیزی است که کامل کننده دین است و بی آن، دین حق کامل نیست؟ آن آخرین اقدام پیامبر(صلی الله علیه و آله) است برای تعیین خط وصایت و امامت. پیامبر(صلی الله علیه و آله) باید - به امر خدا - تکلیف مردم را پس از خود معین کند. در زیر آفتاب سوزان و در روی رملها و شنهای داغ بیابان، ضمن خطبه بلندی، پیامبر(صلی الله علیه و آله)، حضرت علی(علیهالسلام) را، به عنوان "ولی " و "جانشین " خود، به مردم معرفی فرمود، و به ویژه این جمله را - که محدثان شیعه و سنی همه نقل کردهاند - گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه. .. مردم در آن روز که هجدهم ماه ذیحجه بود، با حضرت علی(علیهالسلام) بیعت کردند. دو ماه و چند روز بعد، در اواخر صفر سال یازدهم هجری، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در مدینه چشم از جهان فروبست و در جوار مسجدی که خود ساخته بود مدفون شد. این قبر منور، امروز زیارتگاه نزدیک به یک میلیارد مردم مسلمان جهان است.
پیامبر بارها از رحلت خود خبر میدهد
1- در فرصتهای پراکنده
ابن عباس و سدی: چون آیه: (انک میت و انهم میتون) تو خواهی مرد و آنان نیز میمیرند، نازل گردید، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: (ای کاش می دانستم مرگ من چه موقع خواهد بود؟)پس از آن سوره نصر نازل گردید، پس از نزول سوره نصر، پیامبر(صلی الله علیه و آله) در نماز، بین تکبیر و قرائت، سکوت میکرد و میفرمود: (سبحان الله و بحمده استغفر الله و اتوب الیه) از پیامبر(صلی الله علیه و آله) علت آن را سؤال کردند؟ فرمود: (خبر مرگ مرا دادند) پس از آن گریه شدیدی کرد، عرض شد: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، آیا بخاطر مرگ گریه میکنید؟ در حالی که خداوند گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: (پس ترس انتقال به آخرت، تنگنای قبر، تاریکی لحد و ترسهای فراوان قیامت چه میشود؟) و بعد از نزول سوره یاد شده به مدت یکسال زنده ماند.
اسباب نزول از واحدی: عکرمة از ابن عباس روایت نموده گوید: چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از جنگ حنین فراغت جست، و سوره فتح نازل شد، فرمود: ای علی و ای فاطمه: ((اذا جا نصرالله و الفتح)) و تا آخر سوره را قرائت فرمود (اشاره به نزدیکی ایام رحلت پیامبر).
در مجمع هم از ام سلمة آمده است: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در این اواخر، نمینشست و برنمیخاست و رفت و آمد نمیکرد، مگر اینکه میفرمود: (سبحان الله و بحمده استغفر الله و اتوب الیه) پس از آن سوره نصر را قرائت میکرد. مرحوم علامه طباطبائی میگوید: در این معنا با اختلافاتی اندک در گفته رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، روایات بسیاری آمده است و در این که چگونه این سوره دلالت دارد بر فرارسیدن ایام رحلت گوید: مضمون آیه دلالت دارد بر فراغ پیامبر(صلی الله علیه و آله) از تلاش و مجاهدت و پایان یافتن و تمامیت مأموریت او، و پس از اتمام مأموریت هنگام زوال فرا میرسد.
2- در مراسم حجة الوداع
جابر گوید: در حجة الوداع در حضور پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بودیم، در هنگام رمی جمرات فرمود: (مناسک خود را از من فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم) و به همین مضمون در کامل ابن اثیر است به اضافه این جمله هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید. پیامبر در هنگام بازگشت از حجة الوداع در اجتماع بزرگ حاجیان از نزدیک بودن ارتحال خود خبر میدهد: خداوند لطیف و آگاه به من خبر داده است: و این که نزدیک است فرا خوانده شوم و من دعوت خدای را اجابت نمایم.
3 - در مدینه
ابو مویهبة خادم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گوید: شبی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مرا از خواب بیدار کرد، و فرمود: من ماموریت دارم برای اهل بقیع استغفار کنم (پس با من بیا) گوید: من با پیامبر(صلی الله علیه و آله) خارج شدم، تا بقیع آمدیم، آنگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به اهل بقیع سلام کرد، و سپس فرمود: گوارا باد بر شما آنچه را فعلا در آن قرار دارید، در حقیقت فتنهها هم چون شب تار روی آور گردیده است، آنگاه فرمود: کلید خزینههای زمین به من واگذار شد، و این که زندگی جاوید در دنیا داشته باشم، و در پایان نیز بهشت از آن من باشد، و یا این که دیدار پروردگار را برگزینم، و من دیدار خداوند را برگزیدم. طبری گوید: ابو مویهبة گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جاودانگی در دنیا و سپس بهشت را برگزین، فرمود: هرگز، من دیدار با پروردگار را برگزیدم. ابن کثیر روایت ابو مویهبة را ذکر کرده و بعد ادامه میدهد: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بعد از این جریان 7 یا 8 روز دیگر، بیشتر در دنیا نماند.ابن کثیر همچنین در داستان اعتکاف 20 روز آخر ماه رمضان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نزول دو بار قرآن را در سال ذکر میکند.
4- یک ماه پیش از رحلت
عبدالله بن مسعود گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) یک ماه پیش از وفات خود، خواص اصحاب خود را در خانه عایشه فرا خواند و جریان نزدیک بودن وفات خود را به اطلاع اصحاب رساند. حبیب السیر با اختلافی جزئی همین مطلب را یادآور میشود.
کوچ آفتاب
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در تاریخ 28 صفر سال 10 هجری در مدینه منوره چشم از جهان فرو بستند و به لقاء الله پیوستند، و این در حالی بود که سر در سینه برادر خویش علی بن ابی طالب (علیهالسلام) داشتند. و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حالی قبض روح شد که سر بر سینه من نهاده بود و جانش در میان دستانم گرفته شد و من دستم را بر چهره ایشان کشیدم و من متولی غسل آن حضرت شدم و ملائکه مرا کمک میکردند و گروهی بالای میرفتند و گوش من از صدای آهسته آنان که بر او نماز میخواندند خالی نمیشد تا آنکه او را در ضریحش به خاک سپردیم...
علی(علیهالسلام) در غم رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالی که حضرت را غسل میداد و کفن میکرد، چنین فرمود: (بأبی أنت و أمی یا رسول الله لقد انقطع بموتک...): پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! همانا با مرگ تو از نعمتی محروم شدیم که با مرگ دیگران از آن محروم نمیشدیم و آن، نعمت نبوت و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو آنقدر بزرگ است که ما را به خاطر تمام مصیبتهای دیگر تسلیت میدهد و از این جهت، تو منحصر به فرد هستی و همه مردم در سوگ تو ماتمزده هستند و از این جهت عمومیت داری و اگر نبود که تو ما را به صبر امر فرمودی و از جزع و ناله نهی نمودی، سرچشمههای اشک را خشک میکردیم و درد و غم ما همواره باقی میبود واندوه ما زدوده نمیشد و اینها نیز برای تواندک است، ولی مرگ را نمیتوان برطرف کرد، پدر و مادرم فدای تو باد! ما را نزد پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار!
رحلت پیامبر اکرم؛ وفات یا شهادت؟!
آیا پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به مرگ طبیعی از دنیا رفتند یا شهید شدند؟ عدهای تلاش میکنند در جامعه مسلمین القا کنند پیامبر (صلی الله علیه و آله) عمر طبیعی خودشان را کردند. کسی به ایشان قصد سوء نکرد. و این نظر خود را با تعبیر وفات و یا رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ابراز میدارند؛ و متأسفانه در محافل شیعیان هر چند نادانسته و ناخواسته؛ چنین تعبیر میشود.اما اولا باید بدانیم پیامبر(صلی الله علیه و آله) را چندین بار ترور کردند. در اوایل بعثت مشرکان قصد حذف کردن فیزیکی ایشان را داشتند و در ادامه و مخصوصا بعد از هجرت به مدینه و استقرار حکومت اسلامی منافقین که طمع ریاست داشتند چندین بار سوء قصد به حضرت رسول کردند که ناکام ماند اما در آخر ایشان را مسموم و به شهادت رساندند و به قصد شوم خود رسیدند. ثانیا در عمل این مطلب را ابراز کنیم که پیامبر(صلی الله علیه و آله) ما در بستر به مرگ طبیعی جان نداد بلکه شهید شدند. اما دلیل ادعای ما علاوه بر تاریخ صحیح صدر اسلام روایتی است که از امام صادق(علیهالسلام) نقل شده است که فرمود: هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت میرسد. یعنی در راه خدا کشته خواهد شد. شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال روایتی در همین مضمون از امام صادق(علیهالسلام) نقل میکنند و تصریح میکنند که روایت صحیحه است. در ادامه روایاتی میآید که نشان دهنده شهادت حضرت ختمی مرتبت است:
عیون: ابا صلت هروی از حضرت رضا علیه السّلام نقل کرد که فرمود هیچ یک از ما نیست مگر اینکه کشته میشود.
اعتقادات صدوق: مینویسد اعتقاد ما اینست که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در جنگ خیبر مسموم شد. پیوسته این ناراحتی در آن جناب بازگشت میکرد تا بالاخره رگ گردنش بر اثر سمّ قطع و از آن ناراحتی درگذشت. که از امام صادق(علیهالسلام) نقل شده است که فرمود: هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت میرسد. یعنی در راه خدا کشته خواهد شد.
کفایة الاثر: هشام بن محمّد از پدر خود نقل کرد که حضرت امام حسن(علیهالسلام) پس از شهادت پدر خود امیر المؤمنین(علیهالسلام) در ضمن سخنرانی خود فرمود: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به من خبر داده که امامت در اختیار دوازده امام از اهل بیت اوست که برگزیدهاند. هیچ کدام از ما نیست مگر اینکه یا مسموم میشود و یا مقتول. عدهای بر این نظرند (البته روایاتی هم مؤید نظرشان وجود دارد) زنی یهودی ایشان را مسموم کرد؛ اما تاریخ این مسمومیت تا لحظه شهادت زیاد است و با عقل جور در نمیآید. اما نظر دیگری هست که از درون امت اسلامی منافقین پیامبر(صلی الله علیه و آله) را مسموم کردند. روایت ذیل اشاره به این نظر دارد: جبرئیل ابتدای سورهی عنکبوت را بر حضرت رسول فرود آورد و گفت ای محمّد بخوان «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکمُونَ. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به جبرئیل فرمود: این چه آزمایشی است جبرئیل عرض کرد ای محمّد همانا خدای تعالی تو را سلام میرساند و میفرماید: که من پیامبری پیش از تو نفرستادم مگر اینکه در پایان زندگیاش جانشینی که بجایش بنشیند برگزید و روش و احکامش را زنده کرد پس راستگویان آنانند که فرمان رسول خدا را اجرا میکنند و آنان که نافرمانی او را میکنند دروغگویانند. همانا ای محمّد نزدیک شده رفتن تو بسوی پروردگارت خدا فرمان میدهد به تو که پس از خود علی بن ابی طالب را برای امتت انتخاب کنی او جانشین تو است که قیام به ارشاد و هدایت امت و رعیتت میکند. اگر امت پیروی او را کردند سالم خواهند ماند …حذیفه گفت رسول خدا، علی(علیهالسلام) را خواست و با او خلوت کرد همان روز و شب را علم و حکمتی که خدا با وی سپرده بود او هم به علی(علیهالسلام) سپرد و او را آگاه کرد آنچه را که جبرئیل گفته بود.
پیامدهای رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از زبان حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
1. ایجاد ضعف و سستی در میان مردم
حضرت در خطبهای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تاسف فرمودند:
«فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاة؛ چه زشت است سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش.»
2. تفرقه و اختلاف به وجود آمد
استنهر فتقه وانفتق رتقه؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت. و وحدت و همدلی از هم گسست.
استنهر از نهر به معنای وسعت و زیادی است، فتق به معنای جدایی و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنی شکافتن و رتق هم به معنای همبستگی و اتحاد است. در قرآن کریم نیز آمده است که: «ان السموات والارض کانتا رتقا ففتقناهما؛ (آیا کافران ندیدند) که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم.
3. امید و آرزوهای مسلمانان به ناامیدی تبدیل شد
آنان که به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهرهمند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مایوس شده و امیدشان به یاس مبدل گشت.
4. به حریم پیامبر بیحرمتی شد
«اضیع الحریم و ازیلت الحرمة عند مماته؛ هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین است. در اجتماع سقیفه بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت میپردازند. و حق اهل بیت حضرتش را ضایع میکنند. و مدتی هم از رحلت حضرت نگذشت که به در خانه تنها یادگارش آمدند و چه بیحرمتیها که نکردند. چنانکه حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب وابن ابی قحافة؛ بابا ای رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابی قحافه چه بر سر ما آمد.
5. خط نفاق و دورویی آشکار شد
حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است:«تشربون حسوا فی ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فی الخمر والضراء و نصبر منکم علی مثل حز المدی، و وخز السنان فیالحبشاء؛ شیر را اندکاندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب مینوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی میشود که در واقع خلاف آن است و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپهها و درختان کمین کردید. و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فرو بردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر میکنیم.
6. مردم دچار بیتفاوتی شدند
حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند:«یا معاشر الفتیة و اعضاء الملة، و حضنة الاسلام ما هذه الغمیزة فی حقی و السنة عن ظلامتی ؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بیتفاوتی و خواب آلودگی درمورد دادخواهی من، چیست؟»
7. مردم پیمان شکنی کردند
حضرت زهرا(سلام الله علیها)، در این فراز به حادثه غدیر اشاره میکند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آن را برای مردم بیان فرمود و به آنها اعلام کرد و آنان نیز با علی(علیهالسلام) بیعت کردند. اما اکنون بیعت خود را شکستند. پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری میکنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت کردهاید.
8. شتاب در شنیدن حرفهای بیهوده و بیاساس
«معاشرالناس المسرعة الی قیل الباطل المغضیة علی الفعل القبیح الخاسر؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرفهای بیهوده شتاب میکنید، و کردار زشت زیانبار را نادیده میگیرید.»
9. فرصتطلبان به سر کار آمدند
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در فرازهایی از خطبه فدکیه به گروههای فرصتطلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت بهره برند پرداخته است. و ویژگیهای آنها را نیز بیان فرموده است.
منابع
1- بصائر الدرجات، محمد بن حسن بن فروخ صفار، ص 503، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم 1404 قمری.
2- ترجمه جلد هفتم بحارالانوار، ج 5، ص 176.
3- ترجمه جلد هفتم بحارالانوار، ج 5، ص 178.
4- سوره عنکبوت، آیه 1 – 3.
5- ارشاد القلوب، ترجمه رضایی، ج 2، ص 235- 238.
6-سوره شعراء، آیه 227، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.
7- سیرة المصطفی هاشم معروف ص 709 - دارالقلم به نقل از شرح نهج ابن ابی الحوید ج 3 - 190 - 189.
8- تاریخ ابن ایثر ج 2، ص 318 - دار صادر.
9- تاریخ طبری ج 2، ص 226.
10- البدایة و النهایة ابن کثیر، ج 5 - 6، ص 224، بیروت.
11- سیرة المصطفی، هاشم معروف، ص 708، دارالقلم بیروت.
12- تاریخ طبری، ج 2/226، چاپ بیروت.
13- البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 5، ص 224 - 225.
14- حیاة محمد: محمد مصطفی المراعی، ص 471.
15- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 206.
16- ج 4، ص 247.
17- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 318، دار صادر.
18- سیرة المصطفی هاشم معروف به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 190 - 189.
19- جزء سوم از جلد اول، ص 413.