تأملی در باب نسبت وحدت و توحید
به مجرد این که جریان حق، در طول تاریخ، به نقطهای از قدرت رسیده که بتواند خود را در عداد معمول قدرتهای هم عرض خویش مطرح کند، یک دوگانه مطرح شده است، نسبت بین گفتمان و رویکرد خالص و صریح توحیدی با گفتمانهای مذبذب مختلف و گونهگون اطرافش چیست؟ خصوصا زمانی که همه این جریانات در مجموع ذیل یک جامعه گرد هم آمدهاند و به نوعی سرنوشتشان به هم گره خورده است.
این تعارض لزوما در مرحله پیش از تقیه و ملاحظات اجتماعی توسط ولی جامعه نیز باقی نمیماند و حتی پس از لحاظ انواع تقیهها نیز ادامه دارد. اراده جریان تذبذب به دلیل خصلت دنیازدهاش، حتی پس از آن که ولی الهی با رعایت ملاحظات مختلف به هدف ایجاد همراهی طیفهای مختلف، تصمیمی نرمتر از آنچه باید میگیرد، باز هم متوقف نمیشود تا جایی که کاملا تصمیم را از خاصیت بیندازد.
پیشروی تذبذب، خصوصا وقتی مستظهر به گفتمانی ساخت یافته و در ابعاد تمدنی باشد، شدیدتر خواهد بود؛ شرایطی که ما اکنون با آن مواجهیم، چنین است. با ارادههایی در سطوح مختلف جامعه روبرییم که به دلیل جاذبه تمدن جدید، از لایههای معرفت شناسی تا عملیاتی گفتمان توحیدی را مورد بازخوانی قرار میدهند تا بلکه بتوانند همراهی بیشتری با نظم مستقر تمدنی جدید بیافرینند. نفوذ این گفتمان در درون جریان انقلابی نیز پوشیده نیست و عمده ما با کم و زیاد، به این تمایلات دچاریم.
در این شرایط چگونه باید به جریان ولایت الهی کمک کرد تا اراده خداوند متعال در عالم بیشتر جاری گردد؟
نحوه ایجاد وحدت در جامعه
برای فهم سازوکار پیشبرد اراده خداوند در عین حفظ وحدت و وفاق در جامعه، توجه به دو نکته ضروریست:
1- نکته اول این که باید تکثر را به رسمیت شناخت. نمیتوانیم فضا را به جبر یک دست کنیم. به صورت طبیعی این ارادهها در جامعه وجود دارند و باید بتوان فضای تعاملی سالمی بین آنان ایجاد کرد.
2- در پوشش وفاق و وحدت، نباید اجازه داد رویکرد اصلی در تحقق اراده الهی لطمهای ببیند. در واقع باید هوشیار بود تا قرائتی تقلیل گرایانه از وحدت، صورت مسئله اصلی جامعه انسانی که عبودیت خداوند متعال است را پاک نکند. اساسا نکته اصلی این است که وحدت به غیر از محوریت توحید، قابل تحقق نیست و هر گاه ارادهای غیر از اراده خداوند متعال در جامعه محوریت یابد، قطعا وحدت پایداری در جامعه وجود نخواهد داشت.
با تحفظ بر این دو نکته، باید گفت وحدت چون به معنای توجه قلوب و عقول به یک نقطه است، تا زمانی که یک امر عینی و غیر انتزاعی شکل نگرفته باشد، وحدت امکان تحقق ندارد. وحدت ناظر به یک رخداد بیرونی است. نمیتوان منتظر ماند تا وفاقی حاصل شود و پس از آن اقدام را طراحی کرد. اساسا وحدت در مسیر حرکت به سمت اهداف الهی حاصل میشود یا میتواند حاصل شود. بازخوانی تجربه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و حضرت امام (ره) در مدینه و شروع نهضت میتواند راهگشا باشد.
این تصور سخت اشتباه است که وقتی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) وارد مدینه شدند، به سبب فاصله میان بیعت عقبه اول و دوم، و نیز پیمان موسوم به صحیفه مدینه که در ابتدای ورود به شهر بین ایشان و مهاجرین و اهالی یثرب بسته شد، با جامعهای یک دست مواجه بودند. شاهد این اشتباه بودن حجم زیاد آیات نفاق است. حضرت (صلی الله علیه و آله) با علم به این چند دستگی، و به استناد حقایق میدانی یثرب، بار اصلی پروژه اقامه دین خویش را به ناچار با گروهی محدود آغاز کردند، چه این که اساسا عامه اوس و خزرج، حتی آنانی که اسلام آورده و در پیمان شرکت کرده بودند، نوعا آماده ورود به این صحنه پرهزینه نبودند.
تا پیش از جنگ بدر عمده نیروی فعال سرایا و غزوات را مهاجرین تشکیل میدهند و معدودی از انصار در اعزامها شرکت میکنند. در بدر نیز عمده استعداد انصار فعال نشده است و آن بخشی که حضور دارند، عمدتا بخشی از خزرجیان هستند. در این مدت بیشتر اوسیان هنوز درگیر خصلت نفاق خویش اند و از خزرج نیز برخی تیرهها هنوز به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نپیوستهاند.
حتی پیروزی شکوهمند بدر نیز راه را بر وفاق مدنی حول حضرت (صلی الله علیه و آله) هموار نمیکند و در احد نیز کماکان بخش معتنابهی از انصار در جنگ شرکت نمیکنند. هم از خزرجیان که به همراه عبد الله بن ابی در آخرین لحظه از معرکه باز میگردند و هم از اوس، حتی برخی تیرههایی که ساکن مناطق نزدیک معرکه بودند نیز در عبور سپاه مسلمین کارشکنی میکنند. حتی در این برحه زمانی هنوز معدودی از اوس و خزرج مشرک باقی ماندهاند. از قضا میتوان گفت حضرت (صلی الله علیه و آله) تا حدی از تراژدی کشتار مسلمین در احد استفاده میکنند تا فشار اجتماعی شدیدتری بر رویگردانان از معرکه وارد کنند تا متأثر از ریخته شدن خون شهداء، قلوبشان نرمتر گردد.
احد شاید نقطه عطفی باشد در تثبیت یاری انصار. روندی که با غزوه بنی نضیر و خصوصا جنگ احزاب سیر صعودی خود را حفظ میکند. شاید تهدید وجودی تام و تمام غزوه احزاب و نصرت خاص الهی در این جنگ است که یاریگری انصار را کامل میگرداند و تقریبا از این پس به صورتی یک دست از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) حمایت و اطاعت میکنند تا مکه را فتح نمایند.
در این روند، آنچه واضح هست معطل نماندن پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر اتحاد همگانی برای ورود در معرکه است، امری که هزینه زیادی نیز بر نهال اسلام تحمیل میکند. حضرت (صلی الله علیه و آله) هرچند حساب شده و با تدبیر، گامهای خود برای افزایش تنش با قریش به هدف خاضع کردن مشرکان مکه را با توکل به خداوند آغاز میکند و در مسیر به تدریج و با استفاده از اهرمهای فرهنگی و فشارهای اجتماعی و برخی برخوردهای سخت تنبیهی، اتحاد انصار پیرامون خویش را فراهم تر مینماید. در این مسیر فشارهای سخت اقتصادی نیز وجود دارد، که البته به تدریج و در نتیجه غنائم جنگی تا حدی از آن کاسته می شود. اما نکته اصلی این است که حضرت (صلی الله علیه و آله) به بهانه فشارها، پروژه نشر دین را به تعویق نمی اندازند. خاصه اگر این نکته را لحاظ کنیم که اساسا اوس و خزرج به این دلیل در پذیرش اسلام و نبوت حضرت (صلی الله علیه و آله) رغبت نشان داده بودند که از جنگهای فرسایشی چندین ساله بین خودشان خسته شده بودند، اما اینک با دعوتی مواجه بودند که حداقل سالی یک بار به آنان دستور جهاد میداد، آن هم نه با قبیله کوچک همسایه، بلکه با قریش و متحدانش!
این تصویر مکانیکی که ابتدا در مکه هسته سختی فراهم میآید و سپس در مدینه امتی پا به رکاب برای جهاد فی سبیل الله با کار تبلیغی و فرهنگی حول حضرت (صلی الله علیه و آله) حلقه میزنند، بسیار رهزن است. این تصویر که باید روی مردم و امتی کار کرد تا پس از آمادگی کامل یا حداکثری جامعه وارد معرکه شوند و هزینههای جنگ را کاملا طوعا و رغبتا تحمل کنند، بسیار رهزن است. وحدت و اتحاد در اندیشه دینی مآلا از جنس مقولههای ایمانی اند و این مفاهیم در فضایی انتزاعی و دور از هزینه دادنهای واقعی و درگیر شدن با آزمون و ابتلائات حقیقی شکل نمیگیرند و تثبیت نمیشوند. با ادبیات رایج مردم سالاری و المردم ثم الاقدام، نمیتوان پیچیدگیهای مسیر اقامه دین را توضیح داد.
حرکت حضرت امام در ابتدای دهه 40 نیز همین گونه است. امام با امتی آماده و خواصی آمادهتر مواجه نبودند تا فرمان مبارزه با شاه را صادر کنند. برای آماده کردن مخاطبان خویش هم انواع دورههای فرهنگی و تبلیغی برگزار نکردند. با بضاعت موجود و با وجود اختلافات راهبردی و بلکه عمیقتری که با بزرگان همرده خویش (رحمة الله علیهم) داشتند و با وجود اقبال نه چندان زیادی که در ابتدای امر از سوی توده مردم به مبارزه نشان داده شد، حرکتی را آغاز کردند که خداوند پس از 15 سال بدان برکتی بیمانند داد. ولی این برکت در اثر آن حرکت رخ داد. وحدت حول پرچم انقلاب اسلامی در مسیر رخ داد و نه در استراحتگاه قبل از آن.
حال این ماییم و یکی از مهمترین گردنههای مبارزه با استکبار و سگ هار منطقه. از سویی با دولتی مواجهیم که در خوشبینانهترین حالت، برخاسته از مطالبات طبقه متوسطی که به او رای داده، نهایتا به دنبال تایید شدن به عنوان شهروندی خوب در دنیاست و طبعا از تنش گریزان. از سوی دیگر، رگههای قابل توجه و بعضا پررنگی از مصلحت اندیشی در بدنه انقلابی نیز ریشه دوانده است. تودههای مردمی نیز یک دست نیستند و تمایلات جدی به سبک زندگی غربی و بروزات طبقه متوسطی، فضا را برای کنش حاد و جدی در مواجهه با رژیم سخت میکند. چالش مهم دیگر البته وضعیت اقتصادی است که به دلیل عقب ماندگیهای دهه 90، دست ما را بسته و حجتمان را کوتاه کرده است.
در چنین فضایی، نمیتوان منتظر ماند تا وفاق در سطوح مختلف نظام حاصل آید و بعد اقدام کرد. بدنه انقلابی نظام، اعم از مسئولین و حزباللهیها، باید اقدام مستقیم در مقابله با رژیم را در سطحی مؤثر اجرا کنند به گونه ای که در گام اول ضربت متقابل و متوازن جمهوری اسلامی به دشمن در قبال ترورهای اخیر تثبیت و نهادینه شود. انتقام شاید بازدارندگی کاملی نداشته باشد، اما دشمن را قطعا محتاطتر خواهد کرد و فضای بین الملل را نیز حساستر.
این گرههای ذهنی باید از اذهان، خصوصا برخی از مسئولین انقلابی باز شود تا بتوان حرکت کرد. پالسهای معنادار مبنی بر نیفتادن در تله جنگ از سوی مدیران انقلابی نظامی و غیرنظامی قابل هضم نیست و اقدام عاجل، رفع این قبیل گرههاست.
مهار جریان غربگرا نیز اساسا در دل حرکت معنادار است نه در مساومات پیش از قیام! وقتی نهضتی شکل نگرفته و میدان قیامی مطرح نیست، آنکه مهار میشود جریان انقلابی است! وفاق ملاحظه ایست بر مدیریت جریان جامعه تا در مسیر آزمون الهی حرکت بهتری داشته باشد. نباید این ملاحظه جای اصل حرکت توحیدی را بگیرد.
آقایان، وفاق و وحدت را باید خرج توحید و کلمه الله کنیم نه برعکس!