حامد عبداللهی
سال 1398 را باید سال سیل نامید! چیزی شبیه عام السیل! آن روزها هشتگ (#طلاب_سیلاب_انقلاب) فراگیر شده بود. چند استان کشور، درگیر سیل بود و دولت مستقر هم چندان روحیه مردمی نداشت. بازدیدها بیشتر برای تشریفات و گاه تکه پرانی انجام میشد. دولتمردانی که حتی حاضر نبودند در حوادث طبیعی، کفش از پا دربیاورند و کنار مردم در چادر بنشینند.
از این بدتر این بود که مرکز نشینی و کنترل اوضاع از راه دور با مشورت مشاوران متخصص را یک روش علمی، به روز و با افتخار دانسته و حضور میدانی و همدردی با مردم را امری فریبکارانه و تبلیغاتی تلقی میکردند.
در این میان باز این طلاب بودند که باید مانند همیشه به رسالت ذاتی و انقلابی خود عمل میکردند و راهی شهرها و روستاها میشدند و به داد مردم میرسیدند. مردمی که شاید همین حضور با دست خالی را مایه امیدواری و نشانه محبت نظام و انقلاب به خودشان میدانستند و گاه البته عصبانی بودند از بیتوجهیها.
از پیش از انقلاب طلبهها در کنار دیگر گروههای مردمی و امدادی به صورت خودجوش به مناطق حادثهدیده اعزام میشدند و بیهیچ درخواست و هیاهو و منتی به تکلیف شرعی و انسانی خود عمل میکردند. این تلاشهای انقلابی و مردمی پس از پیروزی انقلاب هم ادامه داشت به ویژه همراه با گروههای دانشجویی یا جهاد سازندگی و دیگر نهادهای انقلابی.
اکنون پس از گذشت چهار دهه از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، تقریبا هیچ روایت مستند و داستانی از این تلاشهای خاموش و بیریا وجود ندارد.
طلبهها خاطرات بسیار عجیب و تأمل برانگیزی از زلزله وحشتناک بم داشتند که هیچجا ثبت نشد تا دست کم برای راهبردها و مدیریت بحران به کار رود. از ناامنی و سرقت گرفته تا تلنبار شدن اجساد و مشکل روحی بازماندگان و مشکلات عاطفی کودکان.
کتاب «سیاحت سیل» گامی کوچک برای برطرف کردن این نقص است. قلمی برای ثبت روایات و خاطرات روزهای سیل 98.
البته نباید گمان کنیم با یک کتاب گزارش کار مواجه هستیم. ما در واقع با باز کردن اولین صفحه از متن کتاب وارد داستانی خیالی اما واقعیتپذیری میشویم از یک جوان سرباز.
ماجرای کل کتاب، داستان برشی از زندگی یک جوان خاطرخواه است که حالا در دوره سربازی به خبط و خطا افتاده و هم باید تنبیه بشود هم باید اعزام بشود به منطقه خودشان که سیل آمده.
داستان کشدار عشق یاشار و شهلا با عروسکی که به جای هدیه عاشقانه به کمکهای غیرنقدی تبدیل میشود تا آخر که آخوند ماجرا همین عروسک را به دست شهلا میرساند تا نشانه پایبندی به عشق یاشار باشد، همه همان چسب و ملاتی است که خواننده را پای خواندن کتاب نگه میدارد تا مبادا گاهی داستانکهای گزارش گونه طلبهها، خستهاش کنند.
به ویژه آن که گاهی حرفها و حکایتها به شعار و تبلیغات، تنه زده است. یا گاهی نویسنده تلاش کرده شبهات گوناگون در باره روحانیت را لابلای داستانها و گزارشها پاسخ دهد.
یکی از جذابترین جاهای داستان آن جا است که در میانه راه، غرق کارهای جهادی میشوی و یاشار را فراموش میکنی و به نظرت میرسد که عشق یاشار و شهلا، بهانهای بوده برای طرح بحث و جذابیت آن. ولی ناگهان در صحنه آخر، با یک بازگشت هیجانانگیز، به پاسخ پرسشهای رها شده میرسی و یاشار را میبینی که تمام اشتباهاتش را جبران کرده و حالا در انتظار وصل یار است.
از دیگر جلوههای این کتاب، تصویر همکاری طلاب اهل سنت منطقه و طلاب جهادی شیعه است.
داستان سیل سیستان و بلوچستان، لرستان، خوزستان، مازندران و گلستان، چنان در هم تنیده و چنان از روحیه جهادی مملو و مشحون است که شاید اگر دقت نکنی، گمان میکنی همه چیز در یک جا اتفاق افتاده است.
از ناراحتی طلبهها از زرشکپلو با مرغ تا ناراحتی طلبههایی که کار دارند اما جای اسکان ندارند. از بیبرنامهگیها تا حرکتهای خودجوش، از ناله و نفرین مردم تا شرمندگی و دعای درماندگان. همه صحنههای زیبای کارهای جهادی است که ای کاش همیشه کسی بود که بنویسد.
هنوز هم دیر نشده؛ کشور ما همه جور حادثه به خود دیده و باز هم خواهد دید. باید ازرش روایت را فهمید و نوشت.
همین کارهای جهادی بود که شاید توانست در ساحت سیاسی، ورق را برگرداند و اندکی مردم را از نگاههای متفرعنانه و قارونی نجات دهد.
در این کتاب هم با خاطرههای تلخ، مواجه میشویم. جاهایی که برخی مسئولان فقط برای عکس گرفتن آمدهاند یا جایی که برخی نیروهای امدادی از همراهی طلبهها نارحتاند ولی همین طلبهها گاهی چنان راهگشایی میکنند که امداد و نجات را میسر میکند به جای درگیری و زدوخورد.
«سیاحت سیل» را مهدی کرد فیروزجایی در 180 صفحه به سفارش پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام نوشته و انتشارات سوره مهر آن را در سال 1400 به چاپ رسانده است.