به گزارش روابط عمومی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم علیهالسلام، مرحوم حضرت آیتالله العظمی لطفالله صافی گلپایگانی در دوران حیات خود به مناسبت پانزدهم ماه رمضان مصادف با میلاد امام حسن مجتبی علیهالسلام در نوشتاری امام دوم شیعیان را پیشوای صلح و تدبیر خواندند.
در بخشی از این نوشتار میخوانیم:
جهادی برای اسلام، مقدّس محسوب میشود که برای دفاع از حقیقت و فضیلت، برای مقاصد و مصالح عموم، برای انحطاط حکّامی که خود را مالک خلق و مطلق العنان و صاحب اختیار بدون شرط افراد میشمارند، باشد. هدف تمام مجاهداتی که اولیای اسلام، در هر زمان و مکانی انجام دادند، این بوده که آسایش و آزادی را برای بشر به ارمغان آورند و به یاری افراد مظلوم و محروم بشتابند.
امام حسن مجتبی علیهالسلام انسانی صادق، با وفا، پرهیزکار و با تقوا، خیرخواه و بزرگوار بودند؛ صلحی که بین آن حضرت و معاویه برقرار شد، علاوه بر آنکه صلحطلبی و خیرخواهی و گذشت او را نشان داد، ثابت کرد که خانواده ایشان نیز، ریاستخواه و جاه طلب نیستند و در قیام و نهضت، کنارهگیری و عزلت، صلح و جهاد، رضای خدا و مصلحت عموم را میخواهند. در هنگام جهاد، مصداقِ «یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَلا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم» هستند و از کسی باکی ندارند و در وقت صلح، مرد گذشت و فداکاری میباشند.
صلح امام حسن علیهالسلام یک تکلیف الهی و وظیفه شرعی بود که امام در آن شرایط و احوال، ناگزیر شد آن را بپذیرد یا به عبارت دیگر، شرایط و اوضاع، این مسئله را بر امام تحمیل کرد و بر حسب حدیث مشهور و مسلّم اهل سنّت، پیامبر (ص) از آن خبر داده و او را به سیادت و آقایی و اصلاحگری معرّفی فرموده است.
صلح امام حسن علیهالسلام وقتی انجام گرفت که سپاه معاویه در همکاری و یاری او اتّفاق و اتّحاد داشتند در حالی که لشکر امام علیه السّلام به واسطه فتنههای بزرگی که علل آن تغییر مسیر خلافت پس از رحلت رسول خدا (ص) از مسیر واقعی و شرعی بود، گرفتار ضعف و سستی و نفاق و اختلاف و تفرقه گردید و به واسطه حوادثی مانند فتنه طلحه و زبیر و عایشه (جنگ جمل) و فتنه معاویه (جنگ صفّین) و فتنه خوارج (جنگ نهروان)، و شهادت بسیاری از اعلام و رجال اسلام و صحابه و شیعیان و دوستان واقعی اهل بیت، و نفوذ منافقین و وضع و موقف اهل حق، بسیار حسّاس و خطرناک شده بود و مؤثّرترین ضربهای که به روحیه لشکر امام علیه السّلام خورد، شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام بود.
صلح در شرایطی صورت گرفت که از روی ناچاری و برای حفظ مصالح مهم انجام گرفت و شرایطی که امام علیهالسلام به معاویه فرمود و معاویه هم آنها را قبول کرد، شرایط بسیار حسّاس و پر ارزشی بود و اگر چه معاویه به این شرایط عمل نکرد، ولی این عهدنامه وثیقه ای بود که روش معاویه را محکوم ساخت و او را از اینکه امیرالمؤمنین و خلیفه پیغمبر معرّفی شود، خلع ساخت و خیانتهاو عملنکردن به تعهداتش را آشکار ساخت و در عین حال این عهدنامه، اتمام حجّت و سندی به نفع شیعه شد و مستمسکی بود که اعمال خلاف معاویه تا حدّی با آن کنترل میشد و زبان اعتراض مردم را به او باز نگاه میداشت.
صلح امام حسن علیهالسلام
پس از شهادت حضرت امیر علیهالسلام و به خلافت رسیدن امام مجتبی علیهالسلام و بیعت مردم با ایشان، به دنبال شورش معاویه، حضرت علیهالسلام جهت سرکوب وی در فکر تدارک لشکر افتاد. از همان آغاز مردم با وی پیمان شکنی و سستی کردند، معاویه بسیاری از فرماندهان ارشد حضرت را با پول و مقام فریب داد و حتی برخی از نزدیکان حضرت نیز آن حضرت را رها کردند، به گونهای که حضرت برای محافظت خود زیر لباس زره میپوشید. و چون نیرنگ و سستی یاران خود را مشاهده کرد، تصمیم گرفت برای حفظ اسلام و شیعیان دست از جنگ بکشد، زیرا برخی از یاران حضرت مخفیانه به معاویه پیشنهاد داده بودند تا حضرت را دستگیر کرده و تحویل دهند، سرانجام حضرت به ناچار با معاویه تحت شرایطی صلح کرد.
حضرت امام مجتبی علیهالسلام زمینه صلح خویش با معاویه را در یک سخنرانی چنین بیان داشت:
«به خدا سوگند، به خاطر شک و تردید و یا پشیمانی نبود که از جنگ با اهل شام خودداری کردیم، بلکه آن زمان که ما (در زمان حضرت علی علیهالسلام) با اهل شام میجنگیدیم، دوستی و استقامت در میان ما حاکم بود. اکنون آن دوستی به دشمنی تبدیل شده و آن استقامت جای خود را به بی تابی داده است. شما در نبرد صفین در حالی شرکت کردید که دین شما جلودار دنیای شما بود، ولی اکنون به گونهای شدهاید که دنیای شما جلودار دین شماست. بدانید که ما برای شما همچنان بودیم که هستیم، ولی شما برای ما آنگونه که قبلاً بودید، نیستید. همانا شما امروز در گیر دو کشته هستید، کشتهای در صفین که بر آن میگریید و کشتهای در نهروان که خونخواه آن هستید (یعنی برخی از شما به خاطر کشتههای صفین جازده است و برخی دیگر به خاطر آنکه در نهروان دوستانش جزء خوارج بوده و به دست حضرت علی علیهالسلام کشته شده از مسیر منحرف شده است) آنانکه ماندهاند یاری نمیدهند و آنانکه میگریند، در پی انتقام هستند. آگاه باشید که معاویه به ما پیشنهادی کرده است که نه انصاف در آن است و نه عزّت. اگر تا پای مرگ ایستادهاید ما پیشنهاد او را رد کنیم و با دم شمشیر او را نزد خداوند به محاکمه کشانیم و اگر به زندگی پای بندید به رضای شما تن دهیم».
در این هنگام مردم از هر گوشه صدا زدند: البقیّه البقیّه! یعنی باقیماندگان را نگه دار و به هلاکت نیفکن. این چنین بود که حضرت را تنها گذاردند و او را به صلحی تحمیلی وادار کردند.
عدهای از طرفداران حضرت که از اسرار کار حضرت آگاه نبودند، اعتراض میکردند، امام در جواب آنان فرمود:
«علت صلح من با معاویه همان علت صلح پیامبر خدا (ص) با اهل مکّه هنگام بازگشت از حدیبیه بود، آنها به اصل وحی کافر بودند و معاویه و اصحاب او به تأویل و (حقیقت) آن کافرند. شما به خاطر ندانستن حکمتی که در کار من است، بر من خشم گرفتید؛ اگر من این کار را نمیکردم بر روی زمین هیچ شیعهای نمیماند، مگر اینکه کشته میگشت.
در دانشنامه اسلام آمده است که از عوامل پذیرش صلح توسط امام حسن (ع)، صلح دوستی، بیزاری از سیاست و چند دستگیهای متعاقبش و تمایل به جلوگیری از خون ریزیهای گسترده بوده است؛ اما احتمال دارد که حضرت به علت نبود حامی صلح را پذیرفته باشند.