با حضور استاد فرزانه حضرت آیت الله حائری شیرازی «دام
ظله»
در ابتدا جناب حاج آقای زارعی باب سخن را چنین باز کردند:
اعوذ
بالله من الشیطان الرجیم
بسم
الله الرحمن الرحیم
خدمت حضرت آیت الله حائری شیرازی خیر مقدم عرض میکنیم که دعوت
ما را پذیرفتند و در این جمع پژوهشگران پژوهشکده باقرالعلوم (ع) حاضر شدند که در
مورد موضوع بحث: «علوم انسانی» که یکی از مباحث کلیدی هست و حضرت آیت الله حائری
سالهای متمادی در این بحث کار کردهاند و ما تقاضا کردیم از محضر ایشان که امروز
در خدمتشان باشیم و در این حوزه و مخصوصاً در بحث علوم انسانی سکولار و این
پشتوانه حوادث و جریانات اخیر، از محضر شریفشان استفاده کنیم، با صلوات بر محمد و
آل محمد
حاج آقای رادنیک: بنده هم محضر استاد خیر مقدم عرض میکنم
که قدم رنجه فرمودند و دعوت ما را پذیرفتند و همچنین از دوستان پژوهشکده که در این
جلسه پژوهشی، حضور پیدا کردهاند؛ بنده یک خلاصه را به صورت مقدمه در مورد همین
بحث مورد نظر یعنی انقلاب و علوم انسانی طرح میکنم به عنوان ورود در بحث و بعد از
محضر استاد استفاده کنیم؛ بحث علوم انسانی و به ویژه آسیبشناسی علوم انسانی از
اول انقلاب مورد توجه صاحب نظران و بزرگانی که دغدغه حکومت دینی و حاکمیت ارزشها
و تعالیم اسلام را داشتند ، بوده است و شاید سابقه بحث را به صورت رسمی بشود در
همان انقلاب فرهنگی که اوائل انقلاب مطرح شد رصد کرد مساله این بود که بعد از
پیروزی انقلاب اسلامی، میطلبید که کشور براساس تعالیم و دستورات اسلام اداره شود،
اما از همان شروع بحث مشکلات زیادی خودش را نشان داد که نقطه اصلی بحث در خلأ
تئوریک در این زمینه بود، مسائلی در حوزه مباحث اقتصادی، اقتصاد خرد و کلان،
بانکداری نظام پولی، نظام مالی، مسائلی در مورد مباحث اجتماعی، بحث نهادها و رابطه
نهادها، نحوه تعامل نهاد با افراد، نحوه رابطه افراد با همدیگر، در مورد مسائل
سیاسی، رابطه حاکمیت با افراد جامعه، حدود حاکمیت و بعضی از این مسائل، مورد توجه
اساسی قرار گرفت شاید مجموع رویکردهایی که از حوزه اندیشه انقلابی به این بحث
اتفاق افتاد این بود که باید علوم انسانی خاص خودمان را براساس تعالیم اسلامی ناب
پایهگذاری کنیم، اینکه تا به حال این اتفاق نیفتاده است و یا ما باید از کجا شروع
کنیم؟ یا مبانی تحقق چنین حرکتی چیست؟ نقش حوزههای علمیه در این میان و در این
مبحث چه باید باشد؟ آیا رویکردهای فعلی چه در داخل حوزه، چه در خارج حوزه در بحث
بومیسازی، در بحث علوم انسانی اسلامی اتفاق افتاده؟، آیا در راستای خطو مشی
مطلوب هست یا نه؟ و سؤالاتی از این قبیل قطعاً مورد توجه دوستان پژوهشگر و جامعه
پژوهشی میتواند باشد اما نکتهای که ما بحث را میخواهیم از آنجا شروع کنیم، این
است که اتفاقاتی که در چند ماه اخیر افتاده است، شاید فرصت و زمینه مناسب را فراهم
بیاورد تا ما دوباره به این موضوع نگاه کنیم، یک فرض پررنگ شدهای را ما الان
داریم و آن اینست که مجموع رویکردها و دانشهای تولید شده در مورد علوم انسانی به
قطع تاثیرات زیادی در اتفاقات و وقایع اخیر داشته است و شاید بگوییم که یکی از
عوامل اساسی این اتفاقات و مسائل بوده است، درخواست ما از حضرتعالی این است که با
توجه به آن سابقه تأملات و تفکرات که در بحث اندیشه علوم انسانی داشتید و در حوزههایی
ورود پیدا کردید و دیدگاههای نظری ما از حضرتعالی سراغ داشتیم اگر صلاح بدانید چون
این موضوع، گسترده است شاید موضوعی است که بشود در چندین جلسه که فرصت بیشتری را
میطلبد این را پیگیری کرد، اگر صلاح بدانید ما از همین نکته اساسی شروع کنیم که
شما چه رابطهای میبینید بین این اتفاقات اخیر و مباحث علوم انسانی؟ با این توضیح
که آن چیزی که ما برنامهریزی کردیم انشاء الله چیزی حدود 40 تا 50 دقیقه از
بیانات حضرت استاد استفاده خواهیم کرد و بعد دوستان عزیز سؤالاتی که در این زمینه
شخصاً دارند انشاء الله مطرح کنند و بنده هم اگر اجازه بدهید جهت مدیریت بهتر اگر
دیدم در جایی سؤالی خیلی متناسب با بحث نیست با اجازه دوستان مسیر بحث را به آن
جایگاهی که باید سوق پیدا کند هدایت کنم، با صلواتی به استقبال سخنان حضرت استاد
میرویم؛
بسم
الله الرحمن الرحیم
خدا را شکر که اتفاقاتی میافتد که ما احساس میکنیم که
بیشتر باید فکر کنیم؛ من بحثم را از استعمار شروع میکنم؛
علو فی الارض در زمانهای متفاوت و مکانهای مختلف متغیر است
این «علو فی الارض»
که در قرآن از آن یاد میکند: «تلک الدار الآخره نجعلها للذین لایریدون علواً فی
الارض» این «علو فی الارض» «ان فرعون علی فی الارض» این یک جریانی است در درون خود
انسان، وقتی علم پیش رود، «علو فی الارض» هم عالمانه میشود، فرق است بین «علو فی
الارض» در عصر معاویه و «علو فی الارض» در عصر خسرو پرویز، و «علو فی الارض در عصر
چنگیزخان مغول، «علو فی الارض» در انگلستان در 300 سال گذشته و علو فی الارض در
آمریکا یا صهیونیستیها در عصر ما، درباره همین بنیاسرائیل هم هست «وقضینا علی
نبی اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین و لتعلن علواً کبیرا» الان عصر علو
کبیرشان است، این «علو» را باید بشناسیم، ریشه این علو بر میگردد به ساختار انسان
، آیاتی از قرآن که در رابطه با ساختار انسان صحبت میکند ، مبادی علوم انسانی
اسلامی است، من اشاره میکنم به این آیات، از اهمش این آیه است: «واذ قال ربک
للملئکه انی جاعل فی الارض خلیفه، قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء
ونحن نسبح بحمدک و نقدس لک، قال: انی اعلم مالا تعلمون» در این «اعلم ما لا
تعلمون» خیلی مطالب وجود دارد، ملائکه میگویند: فساد نباشد، تسبیح و تقدیس در شأن
الهی است و وجود فساد مانع کمال است، خداوند میگوید: «انی اعلم ما لا تعلمون»
معنایش این است که: وجود فساد مقتضی کمال است نه مانع کمال، ملائکه فساد را مانع
میبینند و خداوند فساد را مقتضی میبیند و اینجاست که باید حوزه اندیشه کند و
مستقل از دانشگاه کار کند و بعد در علوم انسانی پیشرو شود، و بتواند این مسائل را
برهانی کند به طوری که بتواند وارد دانشگاه شود چون این مسائل تا زمانی که تعبد
صرف هستند از در دانشگاه داخل نمیشود، دانشگاه جای تعبد نیست، بله حوزه جای خودش
است و میتواند مسائل تعبدی در حوزه مطرح شود و از این جهت در خود حوزهه، اساتید
معقول تحمل منقول نمیکردند و به شاگردشان میگفتند؛ اینجا الان جای معقولات است،
حرف منقولات نزن.
و این هم اسائه ادبی به منقولات نبود منقولات جای خودش باید
باشد پس اگر خواست این مطالب دانشگاهی شود حتماً باید بحثی شود و استدلالی شود،
تحقیقات میدانی داشته باشد تا بتواند وارد دانشگاه شود و اگر این چنین شود این
معنای «منها تفیض العلم الی سائر البلدان» است، چون در کشاورزی هم وقتی میخواهند
همه زمینهای کشاورزی را بگیرند، مخزن را در مرتفعترین نقطه میگذارند که بصورت
ثقلی همه جا را بگیرد، مرتفعترین نقطه دانشگاه است.
دانشگاه به مانند ظرفی است که مظروف خود را گسترش می دهد
اگر اسلام در دانشگاه آمد ، وارد تمام زندگی و شئون اجتماعی
میشود، هدایت اگر آمد در دانشگاه، از دانشگاه وارد بخش کارشناسی میشود و از بدنه
کارشناسی وارد طرحهای حکومتها میشود و از راه طرحهای حکومتها، وارد زندگی
اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی مردم میشود همانطور که دکترها مدام به بدن بیمار آمپول
نمیزنند تا سوراخش کنند، هرچه میخواهند میریزند در سرمی که به بیمار وصل است،
از راه آن سرم وارد بدنش میشود، بسیاری از تزریقات را مستقیماً وارد نمیکنند،
بدن بیمار که به سرم وصل است هرچه خواستند واردش میکنند ، این دانشگاه اگر شد میشود
سرمی که بدن جامعه به آن وصل است و تمام این مطالب میتواند درون آن برود، حالا
کفر میتواند برود، اسلام هم میتواند برود عالم به سرم دانشگاه وصل است بخواهید
یا نخواهید ، تمام اهل عالم زیر این سرم است و گردش خونشان اینجاست در دانشگاه
دیالیز میشود یعنی مرتباً خون آنها میآید و تصفیه میشود و برمیگردد، یعنی
دانشگاه الان قلب فرهنگی عالم است،
، شش و ریه عالم است از اینجا این گردش خون فرهنگی،
اقتصادی، فکری وارد میشود؛ ما وارد میشویم و دین وارد شود، عالم پر از عدل و داد
میشود ولی فعلاً چیز دیگری وارد زندگی شده است من از باب نمونه عرض میکنم
-
با استفاده از علوم انسانی غربی در
جهان، ساختارسازی های گسترده ای در زمینه های زیر صورت می گیرد.
در زمینه اقتصاد ربا
، نجس ترین چیزها برای اهل عالم ، رباست، «فاذنوا بحرب من
الله» را در مورد زنا نداریم درباره ربا داریم، اعلام جنگ با خداست ، شما ببینید،
یک کلمه میرزای شیرازی گفته است: استعمال دخانیات در حکم محاربه با امام زمان (ع)
است چه تحولی ایجاد کرد؟ همه گذاشتند زمین و استعمال نکردند، حالا ببینید، علم
چقدر هنر دارد؟ در حالیکه خدا گفته است «فاذنوا بحرب من الله» این سرم را وارد زندگی
تمام انسانها کرده است. مردم را بستند به سرم ربا و الان در سرم ابدان تمام اهل
عالم ، ربا دارد وارد میشود چرا؟ چون از راه علم وارد شدهاند، از راه زور وارد
نشدهاند، دانش یعنی این، دانش یعنی چیزی که بدون جنگ و بدون فشار، بدون هیچ
تحمیلی چیزی را که خدای تعالی درباره آن گفته است: «فاذنوا بحرب من الله» میکند
در زندگی همه شما و مردم و از سرتان هم میگذرد و بعد هم نمیفهمید؛ بعد هم شما یک
عینکی میزنید به چشمتان و به آن نگاه میکنید به عنوان بانکداری بدون ربا، عینک
را بردار تا ببینی که چیست؟ اگر شما واقعاً در علوم انسانی پژوهش کرده بودید اول
حرفتان این بود که این بانکداری بدون ربا یک امر صوری است و امر حقیقی نیست ما در
مقابل ربا عبنشینی کردیم، نه اینکه ربا را عقب نشانده باشیم اهل عالم هم از ما
فرمول میخواهند که شما مثلاً چگونه کار کردهاید؟ اینجا جایگاهی است که باید
مواظب باشید نلغزیم، لغزشگاه همین جاست، این طور نبود که وقتی گفتند: زمین کروی
است، عدهای با آن مقابله کردند و بعد شکست خوردند، مبارزه دین با علم در اروپا در
مسئله کرویت زمین، یک حالت خود سانسوری برای اهل دین وارد شد که اگر چیزی نشانه
علم زده شد بگوید: مگر میخواهید ما قضایای قبلی را تکرار کنیم که قائل به کرویت
زمین را مثلاً در تفتیش عقاید،...... سوازندند، که این طور نیستیم ما میگوییم با
علم مخالفتی نداریم
وضعیت حوزه در قبال علوم انسانی ( خود سانسوری فعال)
، ما در خود سانسوری افتادهایم، عکسالعمل حرکت زشت اروپا
در مقابل یک حقیقت علمی که کرویت زمین و حرکت زمین بود، این شده است که حوزهها میگویند؛
دوباره نمیخواهیم آن جریان تکرار شود، نه علوم انسانی و نه علوم تجربی، فرق بین
این دو نمیگذارند، اشتباه از اینجاست.
کرسی علوم انسانی تنگه احد نظام اسلامی است که هنوز محافظان کمی دارد.
عدم فرق بین علوم انسانی و علوم تجربی است؛ علم، علم است،
اسلام گفته است: «اطلبوا العلم ولو بالسّین» اولین حرف من با شما این است که نه
خیر، امام راحل در شب بازگشایی دانشگاهها، به دانشجویان گفت: به اساتید خودتان سخت
نگیرید، از علمشان استفاده کنید و بعد اشاره کرد، الا در علوم انسانی، که اگر
استاد در آن، باتقوا نباشد جز فساد نتیجهای ندارد، این جمله امام را در صحیفه نور
بینید.
تاریخ این جمله را یادداشت کنید در همین تاریخ، روزش در
صحبتی که در کنگره «انتقال به تعلیم و تربیت اسلامی بود» این مطلب گفته شد که کرسی
علوم انسانی در دانشگاهها، تنگه نظام جمهوری اسلامی است اگر اسلام این تنگه را فتح
کند شکستها خطری ندارد، آخرش پیروزی است اگر این تنگه فتح نشود، به پیروزیها نمیشود
مغرور شد، موقتی است، این تنگه فتح نشد،
در ارتباط با فتنه های اخیر اهمیت پاسبانی از این تنگه احد
را زیاد می کند
نتیجهاش فتنه اخیر
بود؛ فتنه اخیر نتیجه عقب افتادن فتح کرسی علوم انسانی در دانشگاه بود، حالا گناه
آن به گردن دانشگاه است یا حوزه؟ وقت این نیست که به دنبال مجرم بگردیم وقتی به
دانشگاه میگویی، جواب میدهد: حوزه به ما چه چیزی داده است که ما قبول نکرده
باشیم؟ وقتی به حوزه میگویید: شما چه کار میکنید؟ حوزه میگفت: آقا جان، ما در
امور تعبدی کار میکنیم، این مسائل مربوط به حوزه علم است و ما به طرف آنها نمیرویم.
یک بار رفتن در اروپا بس است یعنی فرق نگذاشتن بین علوم انسانی
و تجربی، کار دست حوزه داده است. ضربه را در علوم تجربی خورده بودند، فاصله را در
علوم انسانی گرفتند مثل میگویند: مار گزیده از بند سفید و سیاه هم میترسد. علوم
انسانی بند سفید و سیاه بود، علوم تجربی، ماری بود که ایشان راگزید، تعدی کردند به
آن و برگشت و گزید، چه طوری گزید؟ خوب، اهل عالم متوجه شدند آن دانشمندی که می گفت
زمین گرد است راست میگفت ، حالا بعضی آقایان کتاب نوشتهاند وکتاب برای همین سالهای
اخیر است نوشته است که: به دو قولی که هست، زمین به دور خورشید حرکت میکند یا
خورشید به دور زمین، البته در این دورهها برای من یقین شده است که زمین دور خودش
میچرخد!! اول قضیه را به صورت امر اختلافی مطرح میکند، بعد میگوید: اگر چه فعلا
دیگر میشود گفت: که مطمئنیم که زمین به دور خودش میچرخد، خوب این چیست؟ این علم
است؟ جای بحث نیست که شما مطرح کنید؛ علی قولین، حوزه در علوم تجربی ضربه خورده
است و از مقاومتی که به غلط کلیسا در مقابل علوم تجربی کرد، حالا از این بند سفید
و سیاه علوم انسانی احتیاط میکند. بحث اول من ، در مورد علوم انسانی است ، شما
اول: «ثبت الارض ثم انقش» شما اول به من بگویید: این که در علوم انسانی ما مطالبی
که میگوییم؛ آیا از نوع کرویت زمین است؟ یعنی علم محرز است؟ علم ثابت شده است؟
اگر در علوم انسانی چیزی ثابت شده دارید به ما عرضه کنید. «قل هل عندکم من علم
فتخرجوه الانام» در علوم انسانی، «هل عندکم من علم فتخرجوه الانام» ما ادعا میکنیم:
«ان تتبعون الا الظن و ان انتم الا تخرسون» شما در حوزه علوم انسانی علم ندارید،
تابع ظن و حدس و گمان هستید. چرا؟ علوم انسانی، معنایش اینست که هر حکم و موضوع
باید از انسانشناسی بگذرد،
علوم انسانی بشدت به انسان شناسی وابسته است
هیچ مطلبی در حوزه
علوم انسانی نیست که بدون عبور از انسان شناسی بتواند قابل اثبات باشد، هر مسأله
ای ، کبرای مخفیاش انسانشناسی است، انسانشناسی برهان تمام مسائل است یعنی اگر
انسانشناسی عوض شد این یک رانشی است که تمام نظریات علم را در آن قسمت زیرورو میکند
به همین دلیل هم آقای گورویچ میگوید:
ما در علوم انسانی، حرف استاندارد نداریم
سیر جدایی بین
دیالکتیک و جامعهشناسی، اعلام میکند که اگر کسی «دیالکتیک مئاب نیست حق ندارد در
این خانه وارد شود این یک اصطلاحی بوده است از قدیم من میگفتم: آنها که میخواستند
به ریاضیات اهمیت بدهند میگفتم: کسی میخواهد بیاید فلسفه ، اول باید ریاضیات
بداند، بر سر در خانه نوشتند: کسانی که ریاضی نمیدانند نیایند. ایشان اصطلاحشان
اینست که کسانی که دیالکتیک نیستند به طرف جامعهشناسی نیایند، چرا دیالکتیک باید
باشد؟ میگوید: این مطلب ما بحثی است، روش بحثهای افلاطونی که کتاب خوبی هم هست و
من توصیه میکنم آن را بخوانید، مجموعه کلیاتی که افلاطون دارد، ارسطو دارد، چاپ
شده است ولی مطالب لغوی هم دارد. سیر مباحثی که به افلاطون نسبت داده شده است،
افلاطون هم تمام اینها را به سقراط نسبت میدهد همین بحثهای سقراطی. بحث دیالکتیک
است، چه میگوید؟ یعنی اینها محسنات بحث ماست، ما در حال بحث هستیم و ما در حرکت
هستیم، در این مقطع به این نقطه در علوم انسانی رسیدیم در آینده مطالب دیگری خواهد
آمد و جای اینها را خواهد گرفت یعنی در علوم انسانی همه چیز در حال تغییر و حرکت
است هیچ چیز ثابت نداریم.
دیالکتیک مئابی یعنی این، علت چیست اینها دیالکتیک مئاب
هستند؟ علتش اینست که در علوم انسانی درباره انسان بحث میشود اول باید انسان را
بشناسی بعد درباره او اظهار نظر کن و اینجا بشر برمیگردد به همین حرف آقای مهدی
عراقی؛ مهدی عراقی در دادگاه رژیم سابق اعلام کرد وقتی کیفر خواست برایش صادر
کردند که تو میخواستی حکومت اسلامی تشکیل دهی و براندازی حکومت شاهنشاهی کنی و
حکمش اعدام است، هر مخترعی، اختراعی که کرده، طرز تهیه، طرز کاربرد، طرز استعمال
آن را خود آن مخترع بهتر از همه میداند و این حق اوست که آن را بیان کند که به آن
میگویند: «کاتولگ» انسان را خدا درست کرده است، شما باید از کاتالوگ خودش استفاده
کنی این حرف را بازاری هم قبول میکند حرف بازاری است ولی علمی است، «لیس العلم
بکثره التعلیم والتعلم بل هو نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» این آقای مهدی عراقی
که انسان بازاری است درست به خال میزند، حرف همین است بشر چرا در مساله علوم
انسانی میگوید: دیالکتیک؟ چون خودش خلقش نکرده است، این جایگاه تو نیست، موضوع
بحثم با شما همین است، آفریننده انسان میتواند در رابطه با کار انسان و تکلیف
انسان اظهار نظر کند، شما درباره زمین اظهار نظر بکن اینطور نیست که بگوییم: خالق
زمین میتواند درباره زمین بگوید که تو حرکت میکنی یا نه؟ فرق است بین اظهار نظر
درباره کره زمین و اظهار نظر درباره انسان. حرکت زمین امروز قابل دیدن است،
ماهوارهها تمام این کره را به شما نشان میدهد.
علوم انسانی غرب گزاره قطعی ندارد و نقاط بسیار کوری در زمینه اراده و... دارد
انسان هم قابل رؤیت است؟ اینکه هیکل انسان را میبیند، این
انسان است؟ «هذا اول الکلام»
در انسان چه خبر است؟ بشر تا کجای این بحث توانسته است پیش
رود، بشر وقتی در مورد گوش، گوش ابتدائی، گوش میانی، گوش نهایی، میگوید، تا آخر
بحث را نمیدانیم، در نحوه پیدایش اراده، بشر چه چیزی در دست دارد؟
ببینید خیلی بشر فاصله دارد تا به انسان برسد، انسان چیست؟
و چگونه فکر میکند؟ چگونه میاندیشد؟ چگونه اراده میکند؟ خوب اینها در آزمایشگاه
میتوانند عقل را درک کنند؟ جهل را درک کنند؟ اینها اصلاً بحث عقل و جهل در
دانشگاهها نیامده است کدامیک از اساتید علوم انسانی عالم بحث میکند در مورد جهل
انسان و عقل انسان؟ یک حوزه دینی است آن روایت امام صادق (ع) که: 70 جند دادند به
جهل، عقل اعتراض کرد که من را ذل او قرار دادی خداوند برای او هم 70 جند قرار داد ، بعد 70 جند در برابر یکدیگر و ضد
هم ایستادند، این اساس انسانشناسی و عقلشناسی است.
خوب، اینها آمدند و از طریق دانشگاه استعمار خودشان را پیش
بردند، شیطان وقتی از راه علم وارد شد، بزرگترین پیروزی ممکن که ابلیس در عالم به
دست آورده است از وقتی است که توانست اهداف خودش را از راه دانشگاه وارد کند
استعمار هم همان جریان ابلیسی است، ببینید چه کار میکنند؟ شما نگاه کنید در پول
چه کاری کردند؟ بقیه مسائل عین پول است، پول کالایی را تبدیل کردند به پول
اعتباری، پول اعتباری تنزل قیمت پیدا میکند، وقتی تنزل قیمت پیدا کرد «رئوس
اموالکم لاتظلمون ولا تظلمون» قابل تحقق نیست، یعنی قرض غیر ممکن است، وقتی قرض
غیر ممکن شد، ربا غیرقابل اجتناب میشود. شما باید این را بدانید، ربا و قرض عدیل
همدیگر هستند، مانند کره ماه نصفش تاریک
است و نصفش روشن، قرض نصفه روشن کره ماه است و ربا نصفه تاریک کره ماه است، ما
الان در وضعیتی قرار گرفتیم که تنها بخش تاریک کره ماه روی ماست، ما الان در 29
ماه زندگی میکنیم در خصوص مسأله ربا.
ضرورت تحقیق در مورد آیات مبادی علوم انسانی
دقت میکنید کجاییم؟ ما با هلال خیلی فاصله داریم، دنبال
بدر نگردیم، ما الان دقیقاً در محاق زندگی میکنیم چرا؟ چون امکان کمترین قرض بدون
بهرهای در عالم وجود ندارد ، در هیچ جای عالم، شما اصلاً قرض بدون غرض را نمیتوانی
مطرح کنی، چون میگویند تورم داریم! زیان این را چگونه باید بدهیم؟ حالا شما نام
آن سود را چیز دیگری میگذاری برای درست کردن کلاه شرعی و به او میدهی تا حلال
شود، اما این وام زندگی تو را تأمین میکند وقتی میخواهی ده درصد سود بدهی؟
شما میگویید: اگر به او ندهم ظلم است؟ خوب هنر همین است که
اگر بدهی به خودت ظلم کردی و اگر ندهی به او ظلم کردی هنر همین است که شما را
بگذارند در دوران بین محذورین، کار ابلیس اینست، «اما تظلمون واما تظلمون».
ببین چه کار کرده است؟ اگر شما بقیهاش را شناختید آن وقت
میدانی ابلیس چه کار کرده است؟ ابلیس شما را در دوران امر بین محذورین قرار داده
است، برای اینکه اجتناب کنی از محذور ظلم به دهنده قرض، ظلم به خودت میکنی، مگر
خدا هر دو را به یک اندازه نهی نکرده است شما میتوانید بگویید: «اما تظلِمون»
دلالت بر حرمت میکند اما «تظلَمون» دلالت بر کراهت میکند؟ در حالی که هر دو یک
صیغه است و یکی است، یعنی ظلم به او بد است ولی ظلم به خودت حلال است؟ من میخواهم
این را عرض کنم اگر ما علوم انسانی غرب را بشناسیم در تربیت همچنین ضربهای به ما
زده است همینطور که پول را تبدیل کرد به پول اعتباری و در نتیجه شما را در دوران
امر بین محذورین قرار داد، در اخلاق هم همین کار را کرده است، در سیاست همین کار
راکرده است، در مدیریت همین کار راکرده است، در درسهایی هم که در حوزه میدهید
همین کار را کرده است، شما نگاه کنید؛ در حوزه شما اگر امتحان را بردارید نظم به
هم میخورد، همه چیز به هم میریزد امتحان را بیاورید خود امتحان وقتی موضوعیت
پیدا کرد و طرف مقابل وقتی دید طلبه است کسی که برای نمره درس میخواند و برای
مدرک درس میخواند و کارهای زیادی انجام میدهد این شخص به جایی خواهد رسید؟ این محصول دارد؟ ببینید شما را چگونه در حوزه
سر دوراهی قرار داده است؟ یا این یا آن؟ امتحان را لغو کنید نظم را بهم زدهاید و
همه چیز به هم میریزد،بند تثبیت با کدامست؟ اگر امتحان را بگذاری، طلبه پوچ
تحویل میدهی، خوب این طلبهها خواجه نصیرالدین طوسی میشوند؟ از داخل اینها مانند
شیخ انصاری درخواهد آمد؟ از اینها شیخ طوسی درمیآید؟ شما نگاه کنید که اینها
چگونه کار و تحقیق میکردند؟ من هرچه به طلبه میگویم: آقا جان درس را برای فهمیدن
بخوان، ضمناً نمره امتحان را هم خواهی آورد، برای نمره نخوان، به او میگویم: این
سم قاتل است که برای نمره بخوانی، سم قاتل است که برای مدرک بخوانی، در حد برزویه
طبیب عمل کن. برزویه میگوید: طبیب، مانند
کشاورز است کشاورز گندم برای خانوادهاش میکارد تا نان بخورند منظورش گندم است
اما به طفیلی آن کاهی هم به دست میآید که
حشم او هم از این کاه استفاده میکنند بعد میگوید پزشکی هم این است پزشک برای
خدمت به انسانها درس میخواند این گندمش است، کاه آن هم زندگیاش را تأمین میکند،
زندگی را میگوید: کاه، حالا ما هم زندگی، کاه میگوییم. الان هم دکترهای ما میگویند:
زندگی یعنی کاه، این کاه است، این کجا موضوعیت پیدا کرده است، این سم قاتل است،
اگر برای نمره خواندی دیگر هیچ. به هیچ وجه درس را برای نمره نخوان، برای مدرک نخوان،درس
را برای چه میخوانیم؟ و باورش دارید؟ حالا بیایید و کار کنید، اگر بین خودتان
کسانی باشند که واقعاً به تحقیقات خودشان علاقه داشته باشند آثار فهمشان همین است
نور فهمشان را ببینید. شما فرض کنید که یک بحثی ما در اینجا میکنیم پژوهشی بگیریم
این به جایی نمیرسد که برویم طرحها را اعلام بکنید و بعضی هم میرفتند با
وزارتخانهها قرارداد میبستند که ما میرویم برای شما یک طرحی را برنامه میکنیم
و این قدر هم اعتبارش است، اعتبارات بیاید وسط میشود مانند طرحهای دانشگاهی ،
طرح دانشگاهی گاهی در مجلات خارجی هم درج میشود این نیست و به نتیجه نمیرسد. بخش
خصوصی بیاید قرارداد ببندد ولی بخش دولتی نه. بخش خصوصی میگوید: میخواهیم این
مشکل حل شود. پول خوب هم میدهم و کار خوب هم میخواهم. اما این گره گشا باشد
برای من، تحقیقاتی که در بخش دولتی انجام میگیرد صوری است، و کار، کاربردی نیست
الان بسیاری از تحقیقات دانشگاهی نقش کاربردی ندارند که گرهی از کارها بتوانند باز
کنند یک مشکلی را حل کنند خوب از این بحث هم بگذریم، من این پول را به عنوان نمونهای
به شما نشان دادم که ببنید امام صادق (ع) امروز را میدید که در آخرالزمان گرد ربا
بر سر تمام اهل عالم ریخته خواهد شد، در تمام عالم ما استثنا هستیم، حالا واقعاً
ما استثنا هستیم همان فرمولی را که اهل عالم عمل میکنند ما هم عمل میکنیم، همان
درصدی که آنها میگیرند ما بیشتر میگیریم، یک عینک مضاربه میگذاریم و خودمان را
راحت میکنیم این نشد حوزه و دانشگاه بنشینند کنار هم و یک نتیجهای بگیرند و با
این کار کلاه روباهی است که دانشگاه سرخورده گذاشته است، دیگر اینها نسبت به اسم
حساسیت دارند میگویند خوب اسمش را عوض کن و بگو: مضاربه.
تو بهره را بده، اسمش را هر چه خواهی بگذار، تو این سرکش را
قبول کن، هر چه دلت خواست نامش را بگذار.
حوزه هیچوقت نگفت: من اهل بهره نیستم، من با این نمیتوانم
کار کنم، چرا؟ چون اگر من گفتم، پول اعتباری قبول نیست به من میگویند: این هم
منکر حرکت زمین شده است. پول اعتباری شد حرکت زمین! من اگر گفتم پول اعتباری قبول
نیست انگار منکر کرویت زمین یا حرکت زمین شدهام، حوزه در مقابل علوم انسانی یک
حالت خود سانسوری پیدا کرده است حالا ببینید این فتنه، دقیقاً نتیجه این روش
تربیتی بود. افرادی ما داشتیم، شما نگاه کنید جناب آقای میرحسین موسوی، حالا خوب
شد که به این روز نشسته است؟ برای چنین فردی مرگ بر فلانی میگویند. یک میلیون
نفر، چرا؟ ریشهاش این است که تربیت ما اشتباه است، ریشهاش در مدل سازی است. ریشهاش
در الگوهای تربیتی و اخلاقی است نگاه کنید بین اینها کسی که آخر خط بود و همه
اینها دنبالش بودند چه کسی بود؟ اینها دنبال چه کسی بودند؟ نه آقای موسوی مغز
متفکر اینها بود و نه آقای خاتمی مغز متفکر اینها بود نه آقای کروبی، اینها
هیچکدام در این جریانات که واقع شد نقش مغز متفکر را نداشتند، و اینها را با
خودشان میبردند، اینها توسط افراد دیگر کشیده میشدند. آقای عطریانفر و قوچانی هم
مغز متفکر نبودند،اینها مغزهای متفکر نسبی هستند، مغز متفکر اینها سعید حجاریان
است، خودشان هم قبول دارند که تقلب را خودش عنوان کرد و میدانست که اگر این را
بگوید؛ بعد چه خواهد شد، آن دوره هم همین بود، دوم خرداد اولی هم این مسائل را هم
اعلام کرد ، خاکریزها را سنگر به سنگر میگیریم و سنگر به سنگر هم گرفت. بعد در
زندان که رفت، میگوید: به برکت رجب و شعبان من به این نتیجه رسیدم که من از ماکس
وبر خوردم و فکر کردم جامعه ما همان جامعهای است که ماکس وبر میگوید و من بر
اساس آن مقابله کردم ولی الان نشستم فکر کردم و دیدم نه ، این جامعه با جامعه او
فرق میکند، فکر میکردند ایشان تا از زندان بیرون آمد حرفهایش عوض میشود و پس
میگیرد و میگوید:من این حرفها را زیر شکنجه زدهام که آزاد بشوم الان، دیدند که
میگوید: نه ، من در زندان خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اشتباه کردهام
تکیه انسان شناسی فقط به وحی است
شما لایحه دفاعیه او را نگاه کنید سه مطلب در یک هفته واقع
گردیده است، مال هر سه نفر یکی است، روزنامه کیهان اظهار داشت اقای مهدی عراقی را
به مناسبت سالگرد او نوشته است، لایحه دفاعی مهدی عراقی، در همان هفته لایحه دفاعی
سعید حجاریان است در همان هفته این جمله رهبری هست که علوم انسانی باید از قرآن
نشأت بگیرد این سه در یک هفته متولد شده است. یعنی سالها حرفهای مهدی عراقی گم
شده بود ، اصلاً کسی این حرفها را مطرح نمیکرد، یکدفعه رو آمد. این محصول فتنه
بود،
این فتنه ریزش داشت، رویش هم داشت،
رویش این فتنه همین جمله رهبری بود، علوم انسانی باید از قرآن نشأت بگیرد، اصلاً برای ما نوروز
است ما اگر تاریخی را که رهبری اعلام کرده است که علوم انسانی باید از قرآن نشأت
بگیرد را تاریخ و مبدا آن قرار دهیم و این را به عنوان عید نوروز خود قرار بدهیم و
برایش سالگرد درست کنیم، ارزش دارد، نوروز مگر چیست؟ سال کهنه میرود و سال نو میآید
و روز نو میشود. ما نورزمان همین است،
در قصه میر حسین رهبری
منتظر فرصت است تا مردم را از آن خود کند
این
تحولی که پیش آمد، مردم، میدانید چه شد؟ تحولی که پیش آمده میدانند چیست؟ نگاه
کنید؛ علی (ع) آوردند در موضوع بیعت، بیعت کرد یا نکرد؟ یکی از دوستان جواب بنده
را بدهند. نظرتان چیست؟ کوتاه آمد یا کوتاه نیامد؟ شما میدانید در عاشورا حضرت
سیدالشهداء کوتاه نیامد، حاضر نشد بیعت کند تا کشته شد، شکی در آن نیست، فرمود:
«مثلی لایبایع مثله» حالا بگویید: حضرت علی (ع) در بیعت با ابوبکر کوتاه آمد یا
نیامد؟ اگر بیعت نمیکرد که حضرت را میکشتند،
خودشان هم پرسیدند: اگر بیعت نکنم چه میکنید؟ گفتند: سنقتلک گفت: «قتلتم عبدالله؟
و اخا رسول الله» گفتند: اما عبدالله نعم و اما اخا رسول الله فلا. پرسیدند:
کدامتان هستید که اخوت من و رسول الله را ندیدید؟ حضرت آنها را اسم برد و فرمود:
تو بودی، تو دیدی، وقتی حضرت را اینگونه تهدید کردند آمد گفت: ان القوم استضعفونی
وکادوا یقتلونی، حرف هارون را زد، هارون در آنجا در قرآن کوتاه آمد یا نیامد؟ اگر
برخورد کرده بود که حضرت موسی بنا بر نقل قرآن ریشش را نمیگرفت «فلما جاء موسی
غضبان اسفاً، القی الالواح» این الواح مقدسه را خدا میگوید: القی، اینها را که
باید با احترام زمین بگذارد، انداخت «القی الالواح» «واخذ برأس اخیه یجره الیه، یا
ابن ام لا تأخذ بلحیتی ولا برأسی، انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل ولم...
قولی» صحبت اینجاست علی (ع) فرمود: انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل، میآید
تا مرز تفرقه، امام حسن میآیند تا مرز تفرقه و در آنجا صلح میکنند، علی (ع)،
حکمیت را قبول میکند به خاطر همین، چون به او تحمیل میشود. حسین بن علی نه، میایستد
تا آخر، میدانید تفاوتش چیست؟ حسین بن علی نمیگوید: «انی خشیت ان تقول فرقت بینی
بنیاسرائیل» چرا؟ چون طرف مقابلش یزید بن معاویه است، یزید که از دین چیزی باقی
نگذاشته بود، کلش را برده بود، حسین بن علی با یزید بن معاویه جناق شکاند، جناق
شکاندن را ما شیرازیها میگوییم؛ استخوان سینه مرغ را میگویند، امام هم با بنیصدر
جناق شکاند، یک روز، گفت: به والله من بنیصدر رای ندادم اما تنفیذش کرد، نمیکرد
بنیصدر داستان را برده بود، ما وقتی دو نفر جناق میشکنند جاهای دیگر میگویند:
یادم تو را فراموش ولی ما شیرازیها در جناق شکستن هر طرفی که انتهای جناق بعد از
شکستن در دست او باقی میماند را پیروز میدانیم، امام که جناق شکست انتهای جناق
را که مردم بودند امام برد، و یک سال به بنیصدر وقت داد تا زمانیکه با او برخورد
میکند مردم با او نباشند. رهبری دارد با میر حسین جناق میشکند، اینکه میگویند:
اینها را بگیرید و ببندید ولی رهبری این کار را نمیکند به خاطر همین است. که مردم
را از دست او در بیاورد نه اینکه او را از مردم بگیرد. به هر جهت در اول انقلاب
،امام مردم را از بنی صدر گرفت و رهبری مردم را از فتنه گرفت، و اگر رهبری روز اول
سران فتنه را زندانی میکرد این اشتباه بود مظلوم میشدند و مظلومنمایی میکردند،
و این قضیه ریشهدار میشد ، این جریانی که گذاشتند حتی در عاشورا این حرکت را
انجام دهند ببنید شما میگویید: اللهم خص انت اول ظالم باللعن منی و ابدا به اولاً
ثم الثانی و الثالث و الرابع، اینها را به عدد ذکر میکند و اسم نمیبرد اما نسبت
به پنجمی میگوید: اللهم العن یزید خامساً، تصریح میکند، علت تصریح اینست که
مقابله کردن با معاویه «انی خشیت ان تقول فرقت» دارد، مقابله کردن با یزید «انی
خشیت ان تقول فرقت» ندارد، یزیدی که دارد حرف میزند مقابله کردن با او وحدت میآورد
و کل امت را داد به امام حسین (ع)، آگاهان و متعهدان را حسین بن علی (ع) برد و
برای یزیدبن معاویه یک مشت متملق گذاشت، همیشه متملقها هستند، متملقها مسئله
«فرّقت» نیستند تفرقه بین متعهدها و متملقها نیست، تفرقه بین متعهدها میافتد،
متعهدان را بگیرند، متملقین بمانند قدرت طلبها بروند، بروند که بروند غصهای پیش
نمیآید، از ترس قدرت طلبان هیچکس احتیاط نمیکند، احتیاط بین متعهدها و حزب اللهیهای
جامعه است، حسین بن علی حزب اللهیهای جامعه را در عصر خودش گرفت، امام هم همین
کار را کرد، امام وقتی میخواهد با شاه مقابله کند اول یک دفعه مسأله ولایت فقیه و
حکومت تشکیل دادن را نمیزند، حرفهایی که امت با او باشند، مخصوصاً چیزی که بسیار
به نفع امام واقع شد که امام را یک کاسه را کرد، تغییر تاریخ بود، تاریخ 2500
ساله، شاه در این حالت، حالت یزید پیدا کرد، که تبدیل تاریخ به 2500 ساله، «لعبت
هاشم بالملک ولا خبر جاء ولا وحی نزل» مسیر را نگاه کنید، الان هم اگر امام میگفت:
دانشگاه نه! مردم با او نبودند، دانشجویان با او نبودند، اساتید با او نبودند، صبر
کرد، رهبری گذاشت که دانشگاه خودش را نشان دهد و در جریان فتنه دانشگاه خودش را
نشان داد، حرفهای سعید حجاریان چه از حرفش برگردد و چه برنگردد منطقی نیست، دفاعیه
او که بعداً از این دفاعیهاش عبور کند یا نکند، دفاعیه، دفاعیه قابل قبولی است میدانید
چه گفت؟ گفت: اشکال است بر شورای انقلاب فرهنگی که به ما دانشگاهیان تعالیم را نمیدهد
و ما تحلیل سیاسی و روش کاری را باید از آقای ماکس وبر بگیریم و وقتی جامعهشناسی
آنجا را بگیریم عاقبت کار هم همین میشود، این ریشهاش اینست که شما به ما چنین
خوراکی را ندادید ، اشکال گرفت به شورای انقلاب فرهنگی، شورای انقلاب فرهنگی هم،
تشکیل جلسه داد و به عنوان تحولی که باید در دانشگاه صورت بگیرد برای تعلمیات علوم
انسانی، متوجه شدند، آن مطلب که رهبری میگفت: نهضت نرمافزاری و جنبش نهضت تولید
علم، در آن تاریخ همین منظورش بوده است ، من این مطالب را برای این میگویم که
بدانید: کاری که میخواهید بکنید کار اساسی است، برای یک امور عبث فروختن برخی
پژوهشها و کار کردن و یک مبلغی از سازمان تبلیغات گرفتن بابت کار تحقیقاتی، کار
بزرگتان را به این چیزهای کم نفروشید، دنبال اینها اگر هستید ما نیستیم، اگر
واقعاً به دنبال این هستید که سازمان تبلغیات شما را در مقابل آن به شما مدرکی
بدهد و به شما یک دانشنامهای بدهد و بعدش در آخرش شما چیزی به دست بیاورید چیزی
به دست نخواهید آورد، بیاید اسلام را بدست بیاوریم، این شأنش اجل از این حرفهاست،
خیلی بالاتر از این حرفهاست، خودتان را کوچک نکنید، کار عمده، به این بزرگی را
واقعاً دنبال کنید، نکاتی را که میگویم؛ در موردش فکر کنید، من بحثم اینست، دیروز
هم به شما گفتم: اروپا با علوم انسانی دارد میگوید: «انا ربکم الاعلی» میگویید:
نه پس ردش کنید با دلیل، اروپا بر مبنای همین اقتصادی که مینویسد: همین جامعهشناسی
که میدهد و همین تکالیفی که برای انسانها در تربیت، در مدیریت به عمل میآورد
«الست بربکم» میگوید: اگر آن را میپذیرید در جوابش بلی میگویید.
یا این مطلب درست است دفاع باید بکنید، یا این مطلب غلط است
پس ردّیه بر آن بنویسید، آدم صاحبنظر یا مطلبی را میگوید: درست است و از آن دفاع
میکند، دستش را بالا میبرد و میگوید من برای این مطلب لایحه مینویسم و دفاع میکنم
و یا این مطلب را غلط میداند یک کتاب یا
یک رساله علیه آن مینویسد، من میگویم: یا رساله علیه من بنویسید من میگویم:
اروپا با علوم انسانی که به عالم صادر میکند، دارد میگوید: «انا ربکم الاعلی»
دارد میگوید: «الست بربکم» شما وقتی آن را اجرا میکنید میگویید: «بلی» شما یک
رساله علیه این بنویسید و بگویید نه آقا این حرفها نیست من میگویم این مطلب را یک
بازاری فهمید، خدا خالق انسان است و او باید طرز تهیه انسان، طرز تکامل انسان ،
راه رشد انسان را، راه تربیت انسان، راه مدیریت انسان را بنویسد، شما این همه مدرک
دکترا اینجا دارید به آنها چه میگویید؟ اینها که دکترا در مدیریت میگیرند چه
دورهای میبینند؟ این برایش مدیریت غربی است یا نه؟
روش مدیریت غربی، روش مدیریت اسلامی است؟ اقتصادش هم همینطور
است، سیاستش هم همینطور است تربیت و بقیه هم همینطور است از این به بعد هم که
رهبری گفتند؛ علوم انسانی باید از قرآن نشأت بگیرد، خیلی کتابها ترجمه خواهد شد،
یک چند تا آیه قرآن در اول کتاب میگذارند، یک چند آیه قرآن در وسطش و یک چند آیه
قرآن در آخرش میگذارند و دو جمله از نهجالبلاغه هم این طرف و آن طرفش میگذارند
و همین مطالب را به خورد جامعه اسلامی میدهند، یعنی ما به این زودی از این مرحله
هم عبور نخواهیم کرد و بعد از این شروع میکنند مطالب وارداتی را با اسم اسلامی به
مردم قالب کنند.
دانشگاه بدون شکل دینی دادن به مطالب، حوزه را به تأیید
مطالب خود برانگیخت همین کاری که در مورد بانکداری بدون ربا کردند، همین فرمول خود
ایشان که بهره را بگیرید و یک نام مضاربه هم روی آن بگذارید و این موضوع حرام را
اسلامی کردند، حالا اگر من این مطالب را بگویم میگویند: آقا امام فرموده است: هر
چیزی را که مجلس بگوید و شورای نگهبان تاییدش کند، اگر کسی خلاف آن گفت: در مقابل
نظام ایستاده است خوب ما الان چه کنیم؟
این میشود همین پروژه آقای حداد عادل؛ یک سناریو را آخر
کتاب «برهنگی فرهنگی و فرهنگ برهنه» نقل میکند، میگوید: دو نفر خیاط شیاد آمدند به امپراطور گفتند: ما
بهترین لباس را برای تو میدوزیم که زیباترین باشد اما این فقط یک ایراد دارد؛ این
را فقط حلال زادهها میبینند؛ این بنده خدا سلطان را بردند پای آینههای تمام قد
بلند، لخت و عور مادرزاد بعد هم میگفتند: عجب لباس قشنگی است، این بنده خدا سر دو
راهی قرار گرفت یا قبول کند که حرامزاده است چون لباس را نمیبیند یا بگوید که
لباس قشنگ است، هر چه خواست قبول حرامزادگی کند دید عواقبش خوب نیست، گفت: عجب
لباس قشنگی است. وقتی صدر اعظم هم آمد گفت: عجب لباس قشنگی است، استانداران و وزرا همه گفتند: عجب لباس
قشنگی، گفت: امپراطور یک روز با همین لباس خواست مانور بدهد، از بین همه عبور میکرد
یک بچه کنار مادرش ایستاده بود گفت: ای ننه چرا شاه لخت است تا خواستند صدای این
را خاموش کنند، دیگر آبروی پادشاه رفت،
چون بچه که حرامزاده و حلالزاده که نمیفهمید. دیگری هم گفت و همه گفتند؛
بعد آقای حداد عادل میگوید: ای کاش، جای این بچه بودیم، که به خاطر یک سری
ملاحظاتی که به ما نچسبانند که تو ضد انقلابی هستی و فلان هستی، خیلی حرفها را نمیزنیم،
اینجا جای تحقیقات است، یک دفعه من این را در بوق و کرنا میکنم و این مقابله با
نظام است ولی یک جا هم در یک جلسه تحقیقاتی، پژوهشی داریم حرف میزنیم، خوب اگر ما
برای اثبات حلالزادگی میخواهیم تلاش کنیم! باید بگوییم آقا همه چیز درست است
طاهر است، طیب است، همه چیز در جای خودش است و ما مسائل بانکداری را حل کردهایم و
مبارک باشد، من هم بیایم و بگویم آقا درست است، اینجا جای پژوهش است، مرحوم آقای
بروجردی میگفت: من با احتیاطات که در وجوهات داشت، حاضرم بگذارم پول بدهم به یک
ملحد تا بیاید و حرفهای الحادی خود را در حوزه بزند، حوزه مجبور شود برای پاسخ
دادن او برود و مطالعه کند، برود کار کند، حالا من، آقای بروجردی میگفت: به یک
ملحد پول میدهیم، باید برای حوزه این حرفها را بزند، حالا من آمدهام این حرفها
را دارم میزنم، شما میگویید: نه، ردش کنید، شما میگویید: این بانکداری ربا نیست
و ما از ربا عبور کردیم، یک رساله علیه من بنویسید، من میگویم عبور نکردیم، من میگویم:
ما عینک دیگری زدیم که این مطلب را اشتباه دیدیم، به همه این را میگویم، من علتی
را هم که از این آقاس رئیس جمهور دفاع میکنم یکی به خاطر رهبری از او دفاع میکنم،
یکی هم به خاطر اینکه میگوید: خدایا ما را از شر ربا و رشوه نجات بده.
واقعاً واژه ربا را به زبان میآورد، این همین بچه است که
میگوید: ای بچه لخت است، بله گفتند: آقای حائری به رئیس جمهور گفته است که بله
این هم بچه است. گفتند؛ این همان بچهای هست که آقای حداد عادل میگفتند: ای کاش،
ما هم بچه بودیم. آقای حداد نتوانست جای ایشان باشد یعنی نتوانست جای آن بچه باشد
که عیبها را میگفت!
چون من حرف راست حسینی میزنم، واقعاً میگویم؛ اگر مهدی
عراقی هم الان بود همین حرف ما را میزد، الان شما نگاه کنید آقای غنینمیفر رئیس
اتاق صنایع است،من وقتی رفتم صحبت کردم در صنایع، این آقا هم آمده بود، من رفتم و
این مطالب را گفتم، بعد از من گفته بود؛ برای آقای امام جمعه باهم پنج دقیقه کف میزنیم،
میدانید ایشان گفته بود: بانکها بنگاههای نزولخواری هستند تنها کسی که حرف میزند
به صراحت رئیس اتاق صنعت است، و من میدانم که آدم پخته ایست و پخته حرف میزند؛
خوب میفهمد و میگوید:اینها از دم بنگاههای نزولخواری هستند، خوب ایراد من اینست
که کسانی که میخواهند راجع به مسائل اقتصادی صحبت کنند باید چند سال در بانک کار
کنند، بروند بانکداری کنند که موضوع شناس شوند، من این حرفی را در روزنامه رسالت
در دوره امام زدم، سیستم پولی ما غلط و غیر اسلامی است و همین موجب توهم است وقتی
به من فشار آوردند، مجبور شدم در روزنامه رسالت یک مصاحبه دیگر بکنم در همان هفته،
بروید از آرشیو روزنامه رسالت مطالعه کنید.
مطلب را آنجا ذکر کردم، هر کس این پول جاری را در حکم درهم و دینار بداند،
اگر چه اعلم من فی الارض هم باشد او مجتهد در حکم است موضوع را نشناخته است، پول
را نشناخته است، بر همین مبنا امام فتوا میداد که اگر کسی مهریه زنش در 100 سال
قبل 2000 تومان است الان هم همان 2000 تومان باید به او بدهند، که این را مجلس آمد
اصل کرد، تنها موردی که مجلس خلاف فتوای امام انجام داده است فتوای مهریه است، من
همان موقع گفته بودم که او مجتهد در حکمن است، چرا؟ چون درهم و دینار همین بود،
علمایی که این حرف را میزنند میگویند: پول ما است قیمت سوقیه در آن دخیل نیست،
همه مراجع که پول را مال نمیدانند قلیل هستند، این است که آقای بهجت با همه کهولت
سن، خیلی بازیافته جواب داده است، من خودم از علما سؤال کردم در رابطه با پول، چون
این محل نزاع است و من میخواهم کار کنم، بیایم و ببینم مبنای اینها چیست؟ آقای
بهجت جوابش این بود: اعتبار مقوم مالیت، پول اعتباری است میدانید لازمه این حرف
چیست؟ یعنی شما اگر از این مقوم کم بگذارید یریء الذمه نشدید باید مقومش را به طرف
مقابل بدهید، مقوم یعنی مالیت، یعنی از مالیت نباید کم شود، این میدانید یعنی چه؟
معنای آن اینست که اگر کسی صدمیلیون در اینجا بگذارد با تورم 17 درصد در هر 24
ساعت (شبانهروز) چهل و هشت هزار تومان از آن کم میشود در صد میلیون، در هر یک
ساعت دو هزار تومان کم میشود، چطور اگر یک تن گندم باشد و ما یک مشت برداریم و
بقیه را اگر تحویل دهیم بریء الذمه نیستیم، برای یک ساعت هم این پول استعداد قرض
ندارد.
اما اگر پول کالایی بود برای ده هزار سال استعداد قرض دارد،
شما فرض کنید جد اعلای شما که ده هزار سال قبل از دنیا رفته است بگوید من از کسی
صد من گندم گرفتم و به او ندادم و تو مرا از زیر دین او دربیاورد، ورثه او هم
فلانی است شما اگر صد من گندم به او بدهی جدت از زیر دین درمیآید، یعنی برای ده
هزار سال اگر پول مالیت داشته باشد قابل است و هیچ مشکلی ندارد اما گر پول از حالت
مالیت خارج شد دیگر امکان قرض با آن نیست، چون امکان قرض با آن نیست امکان اجتناب
از ربا در آن نیست. من این مطلب را از این جهت میگویم که سایر مسائل هم عین همین
است، تربیت هم مانند اقتصاد است آنجا هم یک چیزی درون تربیت میگذارند و بعد میبینی
بچه کوچک شما نماز نمیخواند و نمیدانید چرا؟ ببینید: فیلم اوشین، به نظر اینها
اینچنین میآمد که این خیلی مسأله ندارد و آمدند و این فیلم را گذاشتند آخرش هم میدانید
چه شد؟ یادتان هست امام چه گفت؟ خبرنگار با یک خانمی مصاحبه کرد که الگوی زن نمونه
در عصر ما کیست؟ زن جواب داد: اوشین. این بنده خدا را باید یاد بدهید که بگوید:
فاطمه زهرا. خود خبرنگار گفت: پس فاطمه زهرا کجاست؟ آن زن گفت: او برای دو هزار
سال پیش الگوست، امام برآشفته شد. یادتان هست امام چه موضعتندی گرفت؟ گفت:اگر
این کار را از روی عمد کرده باشد حکمش اعدام است،این را گفت تا همه حساب کار خود
را بکنند، وقتی برای شما فیلمی پخش میکنند، شما باید بخوانید که چه خواهد شد؟
هالیود برای استحاله انسانها کار میکند، این استحاله از راه فیلم دارد واقع میشود
خوب شما میگویید: ما تلویزیون را میبندیم و نگاه نمیکنیم، خوب بچه شما در خانه
همسایه نگاه میکند، مگر اینگونه نیست، ماهواره به خانه شما میآید، اینترنت به
خانه شما میآید، بعد شما چه خواهید کرد، شما تا زمانی که فیلمساز خوب نداشته
باشید از شرّ غرب نجات پیدا نمیکنید، حالا اینها فیلم میسازند میشود مخلباف،
خراب میشود، صبر کنید و مهلت بدهید درست میشود، چاه زدید به آب رسیده است، اولش
گِل دارد چاه را که قفل نمیزنند به خاطر گل آلود بودن اول آن، نه، آب را بکشید
خودش زلال میشود بایستی از این خطاها بکنیم ما باید در تمام رشتههای علوم با
تمام خطاهای آن برویم تا زلال شود، برویم نادرست شود، ما اگر تحریم بکنیم به جایی
نخواهیم رسید، شما میدانید چندین سال قبل گفتم؛ صیغه را به اسم پیوند دوستی احیا
کنید، حالا آقای رئیس حوزه هنری از من دعوت کرده است که بیا و طرح خودت را بگو؛
آن وقت که گفتم هیچکدام شما کمک نکردید و مرا تنها گذاشتید و حالا به این نتیجه
رسیدید جز این چاره دیگری نیست، رسماً فرستاده است رئیس حوزه هنری را به خانه ما
که من روز چهارشنبه که در هیأت دولت صحبت دارم بعدش بروم با این رئیس حوزه هنری
سازمان تبلیغات، جلسه سه چهار نفره داشته باشیم و در مورد پیوند دوستی صحبت کنیم.
که همین ازدواج موقت را ببینید باچه لرزشی دارید جواب میدهید؟
از من خبرنگار سؤال میکند: آیا بحث ازدواج موقت را مطرح کردن حرام است؟ یا حلال
است؟ گفتم: کار به اینجا رسیده است که انسان وقتی میخواهد حکم اسلامی را بدهد آیا
حلال است یا حرام است. اصلاً طرح مسأله ازدواج موقت آیا حلال است، حرام؟ گفت: بعضی
از آقایان میگویند: طرح این مسأله حرام است، خوب این دوست دختر و دوست پسر داشتن
حلال است؟ شما برای اینها چه کار کردید؟ شما میگویید: ما چه کار داریم که به فکر
اینها باشیم. شما میدانید علت اینکه دخترها و پسرها نماز نمیخوانند، این فحشا و
منکر است که نمیگذارد اینها نماز بخوانند؟ شم از این طرف دارید نگاه میکنید، «ان
الصلوه تنهی عنی الفحشا والمنکر» را میبینید.
«ان الفحشا و المنکر تنهی عنی الصلوه» را نمیبینید؟ مگر
کسی که میداند که فردا میخواهد برود با دوست دخترش صحبت کند و به او دست بزند و
حرام است میتواند نماز بخواند؟ چون نماز به او میگوید: حرام نکن، درست است یا
نه؟ این شخص که نمیتواند دست از این منکر بردارد برای خودش مزاحمی مثل نماز درست
میکند؟ تمام فکر او آنجاست بعد هم خیال میکنند چون نماز بلد نیستند نمیخوانند،
نه خیر اتفاقاً نماز بلدند نمیشود با فحشا و منکر نماز خواند.
کسی میتواند نماز بخواند که میتواند دست از گناه بکشد،
چرا؟ چون صلوه از فحشا و منکر نهی میکند. یعنی من با فحشا و منکر نمیسازم،
ببنید، شما برای این مسأله چه راهحلی گذاشتهاید؟ میگویند: تنها ازدواج، خوب شما
چگونه ازدواج به عنوان شریک زندگی برای یک عمر است، این مثل اینست که من در راه
مسافرتی که میروم میخواهم یک استراحتی بکنم، به جای اینکه چادر داشته باشم برای
زندگی، یک خانه بسازم. برای یک ساعتی که میخواهم از آن عبور کنم برای مسائل
روزمره شریک عمر درست کردن مثل کسی است که در مسیری که میرود برای استراحت یک
خانه درست کند، نه خیر باید چادر بزند، ازدواج موقت چادر زدن است، ازدواج دائم یک
خانه عمر است خوب شما میگویید خانه عمری اسلام متوجه است ولی خانه موقت را اسلام
متوجه نیست؟ خوب اسلام متوجه است بلکه ما متوجه نیستیم اصلاً اگر دین هم نگفته
بود، شما وقتی به عقل خودتان رجوع میکنید مگر میتوانیم مسائل روزمره را به مسائل
عمری موکول کنیم؟
آن یک چیز دیگری است و این یک چیز دیگر و متفاوتند و مسائل
نباید قاطی شود، به هر جهت این بحث را پیدا کردید؟ ازدواج موقت بهتر از موقتاً
ازدواج است. من گفتم: اگر ازدواج موقت نباشد، ازدواج دائم هم میشود موقتی، در خود
قم میدانید آمار طلاق چقدر است؟ آمار طلاق در قم رکورددار کشور است میدانید چرا؟
چون دوستی دختر و پسر اینجا عملی نیست آن وقت ازدواج که میکنند برای اینست که از
این بنبست خارج شوند بعد که نگاه میکنند میبینند که شریک زندگی را خوب انتخاب
نکردهاند، دختر همین را میگوید، پسر هم همین را میگوید، میگوید خوب یکدیگر را
انتخاب نکردیم مسأله را از یک راه دیگر باید حل کرد.
والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته.