مسلمانان از سپیده دم طلوع خورشید اسلام تاکنون، حقانیت بشارت نبی اکرم (ص) به ظهور مردی از خاندان شریف خود در آخرالزمان به نام مهدی (عج) را باور داشته اند همان که پس از لبریز شدن جهان از ستم و بی عدالتی، عدل و قسط را بر پهنه این کره خاکی خواهد گسترد. بنابراین چشم انتظاری و لحظه شماری برای ظهور مهدی خاندان عصمت و طهارت (ع) در طول قرن های متمادی در میان امت اسلامی استمرار یافته و مسلمانان بر این عقیده پای فشرده اند و تنها افراد انگشت شماری از زمره تجدد مأبان و مدعیان دانش و تمدن و از جمله مسلک ساختگی بابیت و بهائیت دچار انحراف شده اند و کوشیده اند تا باور مقدس انقلاب مهدی را در آخرالزمان انکار کنند و ادعای مهدویت نمایند با توجه به مطالب فوق همه مسلمانان در اعتقاد به ظهور امام زمان (ع) که روایات متواتر رسول خدا آمدنش را بشارت داده است اتفاق نظر دارند مگر عده قلیلی، اکنون این پرسش مطرح است این امامی که در آخر الزمان قرار است ظهور کند نامش چیست؟ نام پدرش چیست؟ آیا اسمش سید علی محمد فرزند سید محمدرضا بزاز شیرازیست یا حسین علی نوری فرزند میرزای نوری است؟
برای پاسخ گفتن به این سئولات اول باید نسب این امام مشخص شود که با روایات تطبیق داشته باشد وگرنه ایده مهدی باوری ایده ای فرا اسلامی و جهانی است که ما در آخر همین بحث بسیاری از منابع اهل سنت و شیعه در رابطه با امام دوازدهم می آوریم.
و اما در رابطه با آیه 5 سوره سجده و آیه 34 سوره اعراف مسلمانان بر این باورند که آئین اسلام ابدی و احکام آن تا روز قیامت باقی است ولی بعضی از مسلک های ساختگی همانند بابیان و بهائیان برای توجه مسلک خود آیات فوق و بعضی از آیات و روایات دیگر را دستاویز خود قرار داده و با اشتباه کاری و مغالطه کاری خواسته اند آن را بر منظور خود تطبیق نمایند و بگویند دین اسلام هم همانند سایر ادیان عمر محدودی دارد و پس از سپری شدن مدت آن، پیامبر و شریعت دیگری ظهور خواهد کرد و این عمر محدود هزار سال می باشد. که به آیه 5 سوره سجده و آیه 34 سوره اعراف و آیات دیگر استناد کرده اند.
آیه:
(یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنه مما تعدون)
می فرماید: «خداوند امور این جهان را از مقام قرب خود به سوی زمین تدبیر می کند تدبیر امور در روزی که مقدار آن هزار سال از سال هایی است که شما می شمارید به سوی او باز می گردد»
شبهه: بهائیان می گویند منظور از امر در این آیه دین و مذهب است و تدبیر به معنای فرستادن و عروج به معنای نسخ دین است و روی این حساب هر مذهبی بیش از هزار سال نمی تواند عمر کند و باید جای خود را به مذهب دیگر بسپارد و به این ترتیب می گویند ما قرآن را قبول داریم اما طبق همین قرآن پس از گذشتن هزار سال مذهب دیگری خواهد آمد.
پاسخ شبهه: در صورتی که هیچ کدام از مطالبی که ذکر شد نه تنها با مفهوم آیه سازگار نیست بلکه از جهات بسیار اشکال واضح دارد.
1- کلمه امر را به معنی دین و مذهب گرفتن نه تنها دلیلی ندارد بلکه آیات دیگر قران آنرا نفی می کند. زیرا در آیات دیگر امر به معنی فرمان آفرینش استعمال شده است. مانند «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون»[1] جز این نیست که امر او این است که هرگاه چیزی را اراده کند مي گوید موجود باش فوراً موجود می شود.
در این آیه و آیات دیگری مانند آیه 50 سوره قمر و 27 سوره مؤمنون و 54 سوره اعراف و 32 سوره ابراهیم و 12 سوره نحل و 25 سوره روم و آیه 12 سوره جاثیه و بسیاری آیات دیگر امر به همین معنی امر تکوینی استعمال شده نه به معنی تشریع دین و مذهب.[2]
کلمة «تدبیر» نیز در مورد خلقت و آفرینش و سامان بخشیدن به وضع جهان هستی به کار می رود. به معنی نازل گردانیدن مذهب، لذا می بینیم در آیات دیگر قرآن (آیات یکدیگر را تفسیر می کنند) در مورد دین و مذهب هرگز کلمه «تدبیر» به کار نرفته بلکه کلمه «تشریع» یا «تنزیل» یا «انزال» به کار رفته است. شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً: «سرآغاز شریعت از چیزی بود که به نوح توصیه کرد»[3] و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون:«کسی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند کافر است»[4]
نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه:«قران را به حق بر تو نازل کرد که تصدیق کننده کتب آسمانی قبل است»[5]
(3) آیات قبل و بعد «آیه مورد بحث» مربوط به خلقت و آفرینش جهان است نه مربوط به تشریع ادیان زیرا در آیه «قبل» گفتگو از آفرینش آسمان و زمین در شش روز (و به عبارت دیگر شش دوران) بود و در آیات «بعد» سخن از آفرینش انسان است. تناسب آیات ایجاب می کند که این آیه هم در وسط آیات «خلقت» واقع شده مربوط به مسئله خلقت و تدبیر امر آفرینش باشد.[6]
(4) کلمه «عروج» عروج در لغت به معنای بالا رفتن است قران مجید هم می فرماید تعرج الملائکه و الروح الیه:[7] فرشتگان و روح (جبرئیل) به سوی او بالا می روند. و لغت ا نمی شود به میل خود معنی کرد بالا رفتن به سوی خدا چه تناسبی با از بین رفتن دارد که بالا رفتن را به از بین رفتن احکام اسلامی و شیوع فسق و فجور و فساد معنی کنیم.[8] و در این باره حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی می فرمایند کلمه عروج به معنی صعود کردن و بالارفتن است نه به معنی نسخ ادیان و زائل شدن و در هیچ جای قرآن «عروج» به معنی «نسخ» دیده نمی شود.
خلاصه اینکه کلمة «عروج» علاوه بر اینکه در هیچ جای قران مجید به معنی نسخ ادیان بکار نرفته اصولاً با مفهوم نسخ ادیان سازش ندارند، زیرا ادیان منسوخه عروجی به آسمان ندارند.
(5) علاوه بر همه اینها این معنی با واقعیت عینی ابداً تطبیق نمی کند زیرا فاسله ادیان گذشته با یکدیگر در هیچ مورد یکهزار سال نبوده است! مثلا فاصله میان ظهور حضرت «موسی» و حضرت «مسیح» بیش از 1500 سال و فاصله میان حضرت مسیح و ظهور پیامبر بزرگ اسلام (ص) کمتر از 6000 سال است!
هیچ یک ای این دو نه تنها با هزار سال که آنها می گویند جور نیست بلکه فاصله زیادی دارد.
فاصله میان ظهور نوع که یکی از پیامبران «اولوالعزم» و پایه گذار آئین و شریعت خاصی است با قهرمان بت شکن «ابراهیم» که یکی دیگر از پیامبران صاحب شریعت است بیش از 1600 سال و فاصله «ابراهیم» با «موسی» (ع) را کمتر از 500 سال نوشته اند. نتیجه می گیریم که حتی به عنوان یک نمونه، فاصله یکی از مذاهب و ادیان گذشته با آئین بعد از خود هزار سال نبوده است.
(6) دعوی سید علی محمد باب که این همه توجیهات ناروا را به خاطر او متحمل شده اند با این حساب ابداً نمی سازد، زیرا به اعتراف خود آنها تولدش در سال 1325 و شروع ادعایش در سال 1260 هـق بود و با توجه به اینکه شروع دعوت پیامبر اسلام (ص) 13 سال پیش از هجرت بوده فاصله میان این دو 1273 سال می شود یعنی «273» سال اضافه دارد! حالا ما به چه نقشه ای این «273» را زیر آب کنیم و چگونه این عدد بزرگ را نادیده بگیریم.
(7) آیا بعد از گذشتن 12-13 قرن این مطلب صحیح است که احدی از دانشمندان و غیردانشمندان کمترین اطلاعی از معنی آیه پیدا نکنند و تنها بعد از گذشتن 1273 سال عده ای به عنوان یک کشف جدید که آن نیز تنها مورد قبول خودشان است نه دیگران از آن پرده بردارند؟
(8) در صورتی که هیچ یک از ادیان بزرگ بشارت به نبوت سید علی محمد باب و حسینعلی بهاء ندادند.
(9) و در رابطه با این آیه حضت آیت الله سبحانی می فرمایند: هرگاه مسلمانان تا سال 260 هجری به تمام معنا به اسلام گرایش داشتند پس علی (ع) را چرا از کار برکنار کردند، امام حسین (ع) را چرا شهید نمودند، ائمه اطهار دیگر چرا در زندان و تحت نظر بودند، ظلم و ستم بنی امیه و بنی عباس چرا صفحاتی از تاریخ را سیاه کرده است.
(10) در ارتباط با عدد 1000 و عدد 1260 در اسلام مسلک ساختگی بابیان و بهائیان می گویند اسلام در سال 1260 هجری تکمیل شد. این مخالف نص صریح قرآن مجید است زیرا قرآن می فرماید:
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد از این آیه به خوبی فهمیده می شود که اسلام در زمان خود رسول اکرم کامل شده است. و اگر منظور این است که ائمه اطهار تا سال 260 هجری احکام اسلام را بیان می کردند پس این تعبیر که بگوییم اسلام تا قبل از سال 260 ناقص بوده است غلط است بلکه اسلام در زمان خود رسول اکرم تام و تمام بوده است الا اینکه بیان و توضیح معارف و احکام آن به عهدة جانشینان معصوم آن حضرت گذاشته شده است که یکی از آنها امام دوازدهم (ع) است و ایشان هم هنگامی که ظهور کنند همین برنامه را خواهند داشت، یعنی تشکیل حکومت الهیه می دهند و اسلام را آنطور که بر پیامبر نازل شده است برای مردم بیان می کنند.
دومین آیه که بهائیان به آن استناد کرده اند آیه 34 سوره اعراف می باشد:
و لکل امه اجل فإذا أجلهم لایستأخرون ساعه ولا یستقدمون
(بای هر قوم و جمعیتی زمان و مدت معینی است و به هنگامی که مدت آنها فرا می رسد نه ساعتی از آن تاخیر می کنند و نه بر آن پیشی می گیرند.
تفسیر: در این آیه شریفه می فرماید: برای هر جامعه ای، و نمی گوید: برای هر فردی، چرا که در درجه نخست می خواهد روشنگری کند که عمر انسانها در یک دوره و یک عصر و نسل به هم نزدیک است؛ و نیز این نکته را می نمایاند که جامعه ها پس از اتمام حجت و رهنمود به سوی حق و فضیلت، و آنگاه سرکشی و حق ستیزی، در خور هلاکت مي گردند. به باور برخی منظور این است که: نه درخواست مي کنند که سرآمدشان به تأخیر افتد و نه خواهان جلو افتادن آن از هنگامه مقررش می گردند؛ چرا که نیک می دانند که پذیرفته نمی شود و از پذیرفته شدن تقاضای خویش نومیدند گفتنی است که مفهوم آمدن مقرر در اینجا، نزدیک شدن آن است.[9]
حضرت آیت الله مکارم در تفسیر این آیه می فرمایند هر جمعیتی سرانجامی دارند. در این آیه خداوند به یکی از قوانین آفرینش یعنی فنا و نیستی ملتها، اشاره می کند و بحثهای مربوط به زندگی فرزندان آدم در روی زمین و سرانجام و سرنوشت گهنکاران که در آیات قبل گفته شد با این بحث روشنتر می شود.
نخست می گوید: « زمان و مدت معینی وجود دارد. (ولکل امه اجل) « و به هنگامی که این اجل فرا رسد، نه لحظه ای تأخیر خواهند کرد و نه لحظه ای بر آن پیشی می گیرند» (فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعه و لایستقدمون). یعنی ملت های جهان همانند افرادی دارای مرگ و حیاتند، ملتهایی از صفحه روی زمین برچیده می شوند، و به جای آنها ملت های دیگری قرار مي گیرند، قانون مرگ و حیات مخصوص افراد انسان نیست بلکه اقوام و جمعیت ها و جامعه ها را نیز در برمی گیرد. با این تفاوت که مرگ ملتها غالباً بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روی آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریای شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستی و تن پروری می باشد.[10]
نویسنده : حجت الاسلام موسوی زاده
اخذ با ذکر منبع اشکال ندارد
[1] . سوره یس، آیه 82.
[2] . حضرت آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج 17، ص 118.
[3] . سوره شوری، آیه 13.
[4] . سوره مائده، آیه 44.
[5] . سوره آل عمران، آیه 3.
[6] . تفسیر نمونه، ج 17، ص 119.
[7] . سوره معارج، آیه 4.
[8] . خاتمیت از دیدگاه عقل و شرع- ص 168، حضرت آیت الله جعفر سبحانی، چ 1353.
[9] . ترجمه تفسیر مجمع البیان طبرسی (رحمه) جلد 4، ص 703 و 702.
[10] . تفسیر آیت الله مکارم شیرازی، ج 6، ص 158 و 157.