یکی از بزرگترین چالشهای روحانیت امروزی، تقابل سنت و مدرنیته است. لباس روحانیت و آداب و تعلیمات زندگی آنان با فرهنگ دینی و سنت، پیوند عمیقی دارد؛ اما زندگی مدرن این نوع پایبندیها را برنمیتابد. نمونه اینکه مرشد دینی برای حضور در بین مردم نمیداند با لباس اختصاصی وارد مراکز تفریحی (پارکها، کنار دریا، شهربازی و ...)، فستفودیها، فروشگاههای بزرگ و زنجیرهای، ورزشگاهها و مانند آنها شود یا نه؟
چالشهای ارتباطی روحانیت
[price]
[lowprice]
[highprice]
🖊 یادداشت | حبیبالله اسداللهی
پانزده تا بیست سال پیش وقتی برای دورههای «آموزشی و تربیتی» به مدارس استانها میرفتم، در بسیاری از شهرها تربیت دینی مردم بهویژه جوانان از عالمان دینی آن شهرها تأثیر میگرفت. تصویر عمومی از حوزویان، برگرفته از زهد، پارسایی و منش اخلاقی عالمان دینی بود که با آنها سالیان طولانی و پیاپی تجربه زندگی داشتند. مردم برای شفای بیماران چشم امیدی هم به دعای آقای شهر داشتند. گرفتن عیدی کم و ناچیز روز غدیر از دست ایشان را با برکت میدانستد و خرج نمیکردند. خطبه عقد را باید آقا میخواند و با دعای ایشان زندگیها دوام و قوام بیشتری داشت. دستههای عزاداری محرم و صفر برای عرض تسلیت به منزل عالم دیار میرفتند. هنگام نزاع و درگیری، طرفین دعوا امر ایشان را میپذیرفتند و اختلافها را کنار میگذاشتند.
مردم احساس میکردند دژ و پناهگاه محکمی دارند. با همه وجود و با افتخار و بدون چشمداشت به او خدمت میکردند. در همیشهباز خانه و روی گشاده ایشان محل رفتوآمد و تسلی و طراوت خاطر مردم بود. مسجدش شلوغترین و سرزندهترین مسجدها بود. بسیاری از سالخوردگان و میانسالان چنین تجربههای شیرینی را به یاد دارند. سید عبدالعلی آیتاللهی در لارستان، شیخ محمدعلی ناصری در اصفهان، میرزا احمد دشتی در بوشهر، سید کرامتالله ملکحسینی در یاسوج، سید حسین خراسانی در کاشان، شیخ جواد بنابی در تبریز، سید جواد حیدری در یزد و افرادی دیگر در گوشه و کنار این مرز پر گهر، نام و یادی خوش و آشنا در هر شهر و دیاری دارند.
مردم برکات روحانی وارسته و آثار عینی و عملی او را با همه وجود در زندگی خود میدیدند؛ اما این روزها که بحث از اعتماد مردم به روحانیت پیش میآید باید سری به شهرهایمان بزنیم و ببینیم اوضاع چگونه است. نوجوانان گذشته در خانه عالمان دین بزرگ میشدند یا دستکم تجربه رفتوآمد به خانه ایشان را داشتهاند؛ اما بهنظر میرسد در این دوران، تجربه زندگی با روحانیت به کمرنگی یا بیرنگی پیش میرود. روحانیت در اذهان نوجوانان و جوانان این زمانه، همان تصویر رسانهای از آنان در مناصب حکومتی و کرسیهای وعظ و خطابه و اعلام بیانیه است. محلههای اختصاصی زندگی عالمان دینی مانند مجتمع استادان حوزه، مجتمع طلاب، بهویژه در شهر قم قدمبهقدم زندگی آنان را از مردم سوا و جدا میکند. نوع اشتغالات اداری طلاب و تمرکز نداشتن بر مسجدداری و کمی ارتباط مستقیم با مردم نیز بر این فاصله میافزاید. شاید بخشی از این تغییرات به علت تحول در سبک زندگی جامعه باشد؛ اما گویا روحانیت نیز به این سرمایه بزرگ اجتماعی کم رغبت و توجه شده است. درحالیکه همواره عزت و اقتدار عالمان در پیوند مستقیم با مردم بوده است.
یکی از بزرگترین چالشهای روحانیت امروزی، تقابل سنت و مدرنیته است. لباس روحانیت و آداب و تعلیمات زندگی آنان با فرهنگ دینی و سنت، پیوند عمیقی دارد؛ اما زندگی مدرن این نوع پایبندیها را برنمیتابد. نمونه اینکه مرشد دینی برای حضور در بین مردم نمیداند با لباس اختصاصی وارد مراکز تفریحی (پارکها، کنار دریا، شهربازی و ...)، فستفودیها، فروشگاههای بزرگ و زنجیرهای، ورزشگاهها و مانند آنها شود یا نه؟ گاهی برخی روحانیون برای نشاندادن مردمیبودن خود در همهجا با لباس حوزوی حضور دارند. تا جایی که رفتارهای همراهانهای مانند نشستن کنار تماشاچیان فوتبال، موتورسواری در شهرهایی غیر از قم، روپایی زدن با توپ، حضور در پیتزافروشیها و کلوپها را انجام میدهند. شاید این سنخ کارها در برخی موارد برای مردم جالب یا غافلگیرکننده باشد؛ ولی اینها به معنای ارتباط عمیق با مردم نیست. جامعه احساس میکند نوعی از تصنع برای جلبتوجه است. مردم هنوز از روحانیت، معنویت، زهد، دلسوزی و خدمت را میخواهند.
ارتباط نسل جدید با روحانیون با توجه بهشدت تغییرات زندگی امری پیچیده است. نسل امروزی حال و حوصله شنیدن و اطاعت را ندارد. مردم و جوانان در دورانی، مقلد بودند و روحانیون مرجع؛ اما امروزه در کنار فتواها به اقناع نیاز دارند. کاری که از عهده ادبیات سنتی برنمیآید. حرف از زهد و دوری از ظواهر دنیا را نمیپذیرند. به آنچه برخی میگویند اعتماد ندارند؛ زیرا هر روز در رسانههای مختلف روحانیونی را در جایگاههای حکومتی میبینند که سوار بهترین ماشینها میشوند و خانههای خاص دارند. روحانی مردمی در دسترس هم کم به چشم میبینند.
حضور دانشآموختگان حوزوی در مدارس یا دیگر مراکز آموزشی نیز نتوانسته این مشکل را حل کند؛ زیرا این کار، موقتی و غیررسمی است و در قالب برنامههای فوقالعاده شکل میگیرد و نمیتواند تجربه زیستی کاملی از زندگی یک نوجوان با روحانیت باشد. روحانیون مدارس در برنامههای مناسبتی سال میکوشند از لحاظ اقناعی به شبهات و سؤالات پاسخ دهند. آنان در برخی موارد موفق و در برخی هم ناموفقاند؛ اما چیزی که ارتباط وثیق نسل جدید را با روحانیت رقم میزند تجربه زندگی با آنان است که در محیطهای زندگی مانند محله، مجتمع و ارتباط مستقیم با خانوادهها شکل میگیرد. اینکه امروزه روحانیت چگونه میتواند این نوع از پیچیدگیهای ارتباطی را حل کند، به گفتگو و هماندیشی بسیار نیاز دارد.