روابط عمومی پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام) – مدیر گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم(ع) گفت: امام حسن مجتبی(ع) دوران کودکی درخشانی داشته است.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام): حجت الاسلام والمسلمین مهدی اسماعیلی ضمن تبریک میلاد حضرت امام حسن مجتبی(ع) به نکات شگفت انگیزی از دوران کودکی آن امام همام اشاره کرد.
وی گفت:اگر در دوران کودکی بزرگان دقت کنیم خواهیم دید انسانهای فوق العاده که دارای نبوغ و درک برتری نسبت به دیگرانند آثار نبوغ آنان بیشتر بروز و ظهور می کند و لذا در ترجمه و شرح حال برخی از شخصیتهای بزرگ جهان می خوانیم که در دوران کودکی به شکلی درک و فهم فوق العاده اش را به دیگران نشان داده و اظهار کرده اند.
این مدیر پژوهشی با اشاره به کودکی مفاخر علم و ادب گفت: بهمنیار فیلسوف و حکیم نام آشنای جهان علم و دانش را پدرش در سنین خردسالی نزد آهنگر می فرستد تا گدازه ای آتش به خانه بیاورد، آهنگر می گوید: تو که ظرفی برای بردن آتش نیاورده ای چگونه آن را می بری؟ بهمنیار با سرعت دستانش را پر از خاک می کند و می گوید: آتش را کف دست هایم قرار بده، بوعلی سینا که نظاره گر این گفتگو و تقاضای کودک است مشاهده تیز هوشی و درک و سرعت انتقال کودک او را متعجب می کند و در آینده ای نه چندان دور از بهمنیار حکیم و فیلسوفی نام آشنا تربیت می کند.
حجت الاسلام اسماعیلی تصریح کرد: شخصیتهای معنوی و پیشوایان و بزرگان دین نیز از این اصل جدا و برکنار نیستند زیرا زندگی آنان نیز همانند دیگرانسانها شاهد خلق صحنه هایی زیبا از حلاوتها و شیرینی های دوران کودکی است.
وی افزود: پس از این سخن کوتاه اشاره ای هر چند مختصر به دوران کودکی مولود نیمه رمضان در سال سوٌم هجرت و در شهر مدینه در خانه علی و فاطمه(سلام الله علیهما) خواهیم داشت، سالی که اوٌلین ثمره کوثر قرآن و وعده خداوند متولٌد می شود.
مدیر گروه حدیث پژوهشکده خاطر نشان کرد: یادآوری این نکته ضروری است که هدف این گفتار هم ردیف قرار دادن معصوم با انسانهای عادی نیست زیرا قداست مقام عصمت و شأن و جایگاه برتر ولی و حجٌت خدا بودن ما را از چنین کاری نهی می کند، ولی دوران طفولیت و خردسالی این انسانهای والا و نمونه، نیز همانند دیگران سرشار از زیبائیهائی است که نمایانگر نبوغ و والائی درک و فکر آنان است.
این استاد حوزه اظهار داشت: ازجمله رسول گرامی اسلام(ص) در دوران جوانی خود با درایت و هوشمندی فوق العاده اش توانست از شعله ور شدن آتش اختلافی بزرگ بین طوائف عرب در هنگام نصب حجر الاسود جلوگیری نماید و با پیشنهادی معقول و منطقی استعداد و تدبیر فوق العاده اش را به همگان نشان دهد.
وی ادامه داد: این ظرافتهای هوشمندانه را در طفولیت و خردسالی فرزند گرامی پیامبر اکرم (ص) امام مجتبی (ع) نیز مشاهده می کنیم، هر چند مورٌخان قطعه هایی اندک از آن دوران را نقل کرده اند ولی به مناسبت سال روز میلاد آن حضرت و جهت آشنائی عموم مخاطبان با شخصیت بزرگ معنوی آن حضرت یاد آوری بعضی از داستانهای دوران خردسالی امام بدون فایده نخواهد بود.
اسماعیلی گفت: طبری نویسنده کتاب بشارة المصطفی از شخصی به نام ابورافع نقل می کند: در کودکی با حسن بن علی بازی کودکانه ای انجام می دادم به نام سنگ پرانی که هرگاه سنگ یک نفر هدف قرار می گرفت باید سواری می داد، اتفاقا سنگ من با سنگ حسن بن علی برخورد کرد و من گفتم: باید به من سواری بدی، می گفت: وای بر تو آیا می خواهی بر پشت کسی سوار شوی که رسول خدا او را بر پشتش سوار می کرد؟ با شنیدن این سخن خجالت می کشیدم و او را رها می کردم و هر وقت سنگ مرا هدف قرار می داد، می گفتم: به تو سواری نمی دهم، می گفت: آیا خوشنود نمی شوی که سوار کنی کسی را که رسول خدا(ص) او را سوار خودش می کرد؟ از این سخن شرمنده می شدم و او را سوار می کردم.
این محقق برجسته حوزی با اشاره به واقعه ای دیگر افزود: نویسنده کتاب هدایة الکبری می گوید: عربی به قصد انجام اعمال حج وارد مکه شد، ولی قبل از خارج شدن از احرام در یکی از منازل بین راه تخم شتر مرغی را پخت و مصرف کرد، بعد از اتمام اعمال و پایان حج به مدینه آمد و سراغ جانشین پیامبر را گرفت تا مشکل دینی او را حل کند، ابوبکر را که در جمع عده ای نشسته بود به وی معرفی کردند، نزد وی رفت و سؤالش را پرسید ابوبکر خطاب به اطرافیانش گفت: شما یاوران رسول خدا هستید، پاسخ این مرد را بدهید، کسانی که در آن جمع بودند از جمله خلیفه اول از پاسخ در مانده شدند و در نهایت زبیر او را به امام امیر مؤمنان راهنمائی کرد، نزد امام آمد آن حضرت او را به فرزندش حسن که نزد معلٌمش درس می خواند راهنمائی کرد، مرد عرب ناراحت شد و گفت: مرا نزد بچه ای می فرستی؟ فرمود: سؤالت را به پرس و جوابت را بشنو، حسن بن علی (ع) پس از شنیدن سؤال و بیان مسائل فرعی آن، پاسخ را باشیواترین کلام توضیح داد.
اسماعیلی در پایان یادآور شد: خوارزمی از نویسندگان اهل سنت در کتاب مقتل الحسین می نویسد: امام حسن وارد مسجد شد دید ابوبکر روی منبر نشسته است، فریاد زد: ای ابوبکر آنجایی که نشسته ای محل نشستن جدٌم رسول خدا بوده است، از منبر جدٌم بیا پائین، ابوبکر گفت: راست می گوئی و آن حضرت را در آغوش گرفت و گریه کرد. امیر المؤمنین فرمود: ای ابوبکر این سخنان را من به وی نیاموخته ام بلکه او خود این سخنان را می گوید.