«سیاحت سیل» از مجموعه سه جلدی با رویکرد «روایت زندگی» شامل حضور و گفتوگو با طلاب جهادگر در حوادث است، اما این بار سیلهای نوروز سال 1398 که چندین استان از جمله گلستان، مازندران، لرستان، خوزستان و سیستان و بلوچستان و … را درگیر خود کرد، مهدی کردفیروزجایی را بر آن داشت تا این گفتوگوها و حضور را انعکاس دهد.
بخش دیگر کتاب یک داستان بلند حاصل تخیلات نویسنده است که البته از مستندات واقعی الهام گرفته است. اپیزودهای این داستان و آن گفتوگوها به صورت یک در میان آمده و مجموعاً روایتی مستند، مخیل از تجربه حضور جهادی طلاب در مناطق سیل زده و آثار تبلیغی را عرضه میکند.
گپوگفت زیر مصاحبهای است با نویسنده کتاب «سیاحت سیل» که هرچند وی در ترسیم و خلق این داستان و ماجرا از تخیل استفاده کرده و شکلگیری تخیل را در بستر زندگی واقعی میداند، اما بر این باور است که تلاش خود را به کار بسته تا یک ماجرای جذاب و شیرین و یک شخصیت دوستداشتنی از روحانیان خوب جامعه ارائه دهد.
- خسته نباشید! داستان با یاشار آغاز میشود؛ این که یک شخصیت آفریده شود و گام به گام تا انتهای روایت بیاید بدون آن که به اصل ماجرا لطمه وارد کند و چه بسا خوانش آن را شیرینتر کند، از کجا به ذهن شما رسید؟ جایی این الگو را دیده بودید؟ تطور این سبک چگونه شکل گرفت و به این صورت که میخوانیم متبلور شد؟
بالاخره تخیل است و نویسنده تلاش میکند با توجه به بسترهایی که دارد از تخیلش استفاده میکند و یک ماجرا و واقعه را خلق میکند. اگر منظور شما این است که من یاشار را بیرون دیده باشم و موضوع را گرفته باشم و تبدیل به داستان کرده باشم، چنین چیزی نبوده است. صرفا از تخیل استفاده کردم. البته یاشار نوعی بیرون هستند و آدمهایی نسبت به اقشار مختلف دیدگاهها، پیشفرضها و ذهنیتهای غلط دارند و پس از یک مواجهه درست و حقیقی درمییابند که آنچه میپنداشتند غلط بوده است. من از تخیل استفاده کردم البته تخیل در بستر زندگی واقعی شکل میگیرد.
- یکی از چیزهای آزار دهنده در کتاب شما، فاصله باورپذیری در مطالب مستند و خیالی است؛ یعنی مسائل واقعی را واقعپذیر، روایت کردهاید اما مطالب خیالی اگرچه برآمده از حقیقت بوده باشد، چندان واقعی به نظر نمیرسد. به عبارت دیگر، نوسانی در روایتگری شما احساس میشود و در جاهایی کلمات، خوب بر سطور ننشسته است. این ضعف را میپذیرید و توضیحی دارید؟
این مطلب را مخاطب باید بگوید که برایش جذاب هست یا خیر. خود شما به عنوان مخاطب در سئوال اول اشاره کردید که داستان یاشار شیرین و جذاب است. بخش مستند ویژگیها و جذابیتهای خاص خود را دارد. اینکه تلفیق این دو درست بوده یا نبوده و من این را تجربه کردم، حقیقتا به پیشنهاد یکی از بزرگواران پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام بوده که به من مشاوره داد و کمک کرد که اینطور بشود و انجام دادیم. اگر بگویند یک بار دیگر این کار را انجام میدهی یا خیر، از اینکه این کار را انجام دادم پشیمان نیستم و برای یک بار چون خواستم یک فرمی را تجربه کنم نیز ناراضی نیستم اما دیگر این کار را تکرار نمیکنم.
- احساس میشود تلاش داشتهاید تمام شبهات و نکتههای قابل دفاع از وضع روحانیت را در یک کتاب و به قلم داستان، پاسخ دهید. در حالی که اگر تنها به یک محور پایبند بودید شاید بهتر نتیجه میگرفتید و مخاطب را مجاب میکردید. دلیل این همه کثرت در بیان مطالب گوناگون چیست؟ آیا به نظر شما به خط روایت، ضربه نزده؟
خیر، من چنین تلاشی نداشتم؛ بسیار بسیار شبهات دیگری درباره روحانیت هست که در کتاب به آنها اشاره نشده است. من سعی کردم یک ماجرای جذاب شیرین و یک شخصیت دوست داشتنی از روحانیهای خوب جامعه ارائه دهم و آنچه شما میفرمایید مدنظر من نبوده است و در داستان هم شکل نگرفته است. درباره روحانیت مباحث بسیار زیادی دیگری مطرح است؛ چه مثبت و چه نقدها که من مطرح نکردم.
- یکی از امتیازات کتاب شما، نقل و روایتهای گوناگون است که حال و هوای متنوعی را به مخاطب القا میکند؛ اما مشکل در برخی نوشتهها است.گاهی به بهانه خاطره، از اصل ماجرا دور شده و به روایت دیگری از یک سفر تبلیغی با جزئیات آن پرداخته است. به نظر میرسد در این کتاب، گاهی از هدف اصلی دور شدهاید.
نمیدانم منظور شما دقیقا چه سئوالی است. سئوال کلی است و اگر جزئیتر مطرح شود میتوانم بگویم ایراد کتاب هست یا این ایراد به کتاب وارد نیست.
- مثلا داستان شیخ در صفحه 75 که ماجرای یک مبلغ دیگر را کامل نقل کرده است. اصولاً خودتان هدف مشخصی را دنبال میکردید یا صرفاً در پی القای مطالبی بودید راجع به فعالیتهای جهادی که در واقع به صورت گزارشهای پیاپی ارائه بشود و البته با خمیرمایهای با داستان زندگی یاشار؟
نویسنده هرچه دارد در کتاب میگوید یا موفق بوده یا نبوده یا توانسته یا نتوانسته هر آنچه میخواسته بگوید در داستان گفته است و این مخاطب است که باید بگوید من چه چیزی میخواستم بگویم و چگونه میخواستم بگویم. خیلی درباره کتاب دیگر مایل نیستم اینگونه بحث کنم. درباره موضوع کتاب مثلا نقش روحانیت در جامعه، جایگاه روحانیت در جامعه، رابطه روحانیت با مسئله جهاد و ایثار میتوان صحبت کرد اما اینکه در کتاب چه میخواستم بگویم و چه نمیخواستم بگویم و آیا موفق بودم یا نبودم، اینها بحثهایی است که نویسنده که کتاب را نوشته و تمام شده اگر میخواست دربارهاش زیاد حرف بزند، اساساً نباید بنویسد. قائل به بحث مرگ مؤلف نیستم اما فکر کنم واضح است که چه میخواستم بگویم و به آن رسیدهام.
- در باره نام کتاب، چه نظری دارید؟ به نظر میرسد مفهومی ادبی و مطابق با همان ایده مرکزی کتاب باشد.
نام کتاب به پیشنهاد دوستان بود. من اسم دیگری برایش انتخاب کرده بودم. البته که اسم کتاب در اثر مهم است. اما اینکه مفهومی ادبی و مطابق با همان ایده مرکزی کتاب باشد سیاحت سیل اسم بدی نیست اما به لحاظ مفهومی شاید خیلی خوب نباشد. سیل اساساً با سیاحت جور در نمیآید و تماشایی ندارد. تفریحی ندارد که سیل را سیاحت کنیم. واقعا آنجا یک چیزهای دیگری مطرح است. فکر کنم اسمی که خودم انتخاب کرده بودم بهتر بود منتها بماند که آن اسم میخواهد یک جای دیگر به کار آید.
- در فرایند تصویرگری و ذهنیتسازی، مخاطب را اندک اندک از سرنوشت یاشار، نا امید میکنید به گونهای که احساس میشود ماجرای یاشار به حاشیه رفته و فراموش شده و حرف جدیدی نمانده است؛ اما ناگهان در پایان چنان بازگشت جالبی را رقم میزنید که خواننده را به وجد میآورد و اتفاقاً باور پذیر هم هست. این بخش کاملاً خیالی بوده؟
بخش یاشار کاملاً خیالی بوده و هیچ بستر رئالی ندارد.
- برخی روایتها به جای آن که خوانشی از حوادث و نیز کاستیها و جهادها باشد، شعار و بزرگنمایی است. آیا اصل قضایای پیش آمده را برای انتقال پیام کتاب، کافی نمیدانستید که مرتکب شعار شدهاید؟
کجا شعاری شده است. مشخصاً اگر مصداق بیاورید که کجا به شعار افتاده است میشود دربارهاش حرف زد.
- بگذریم! تجربهنگاری پژوهشکده باقرالعلوم را چگونه یافتید؟ میدانید که کتاب شما، تلاشی است ماندگار برای روایت تاریخی از این روزها که طلاب، علی رغم مشکلات معیشتی و نیز فشارهای سیاسی، در کنار مردم هستند. جالبتر این که واکنشهای منفی و مثبت مردم را هم نقل کردهاید.
تجربهنگاری کار خوبی است. از آقای همازاده هم بابت همکاری در فرایند کار تشکر میکنم اما احساس میکنم پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام دست به یک کار ارزشمندی زده که قدر آن را نمیداند. اگر این سهگانه جای دیگر تولید میشد خیلی به سراغ آن میآمدند و خودشان بچهای را که به دنیا آوردهاند بیشتر قدرش را میدانستند و جاهای مختلف معرفی میکردند و میگفتند اینقدر خوب است. بعد از سه چهار سال که کتاب منتشر شده است شما یک مصاحبه میگیرید و نه یک رونمایی، نه یک خبری و نه یک مصاحبهای؛ هیچ اتفاقی مثل اینکه نیفتاده است. هم پژوهشکده، هم سازمان تبلیغات و هم خود ناشر که سرش اینقدر شلوغ است که در اولویت چندمش است. دست به یک اقدام ارزشمند زدید اما ناقص زدید. پیوست رسانهای ندارد. پیوست ترویجی ندارد و اینها کار را ابتر میکند. وگرنه اصل کار تجربهنگاری در حوزه فعالیتهای نیروهای جهادی حوزه ارزشمند است. دست شما درد نکند.
- سپاس از گفتگوی شما