اشارهوار نکاتی را که به نظرم برای توضیح تحوّلات منطقه باید ملاحظه عرض میکنم.
الف: ضرورت و درستی ورود منطقهای ایران
اوّل: ورود ما در سوریه از یک طرف برای جلوگیری از سوء استفاده آمریکا و نظام سلطه که مجسّمه شرارت و ظلم و سردمدار آن هستند بود و از طرف دیگر برای حفظ خط پشتیبانی مقاومت در لبنان و مقابله با اسرائیل که ریشه عمده بدبختیهای ملّت های این منطقه است. حوادث 2011 سوریه بدل دشمن در بیداری اسلامی بود، طبعا وقتی نقشه آمریکایی_اسرائیلی باشد، عدم جلوگیری از آن نقشه برابر است با بدبختی بیشتر همه ملّتهای منطقه.
دوم: اگرچه حکمرانی در سوریه و خاصّه نظام بعثی از بسیاری از کشورهای منطقه مانند عربستان جلوتر بود لکن همراه با ظلم به مردم و عمدتا نیروهای اسلامگرا بود، خصوصا در اعتراضات برخورد نادرستی با مردم شد. امّا اگر هدف ما مبارزه با ظلم جهانی است. میبایست وارد میشدیم. و این اقتضاء عقلانیت مبارزه با ظلم است که مسأله اصلی را مقابله با استکبار جهانی میداند که رأس همه ظلمها است.
سوم: جمهوری اسلامی در ورود به سوریه صرفا به منطق یادشده اکتفاء نکرد بلکه از فرصت کمک خود استفاده کرد تا کشتار مردم را متوقّف و نظام سوریه را اصلاح کند و در این راه موفّقیت نسبی داشت. و حتما این کار انتخاب درستتری است نسبت به جبهة النصرة داعش صفت در آن روزها و سایر گروههای همپیمان. فراتر از این جمهوری اسلامی حتّی در میدان نظامی نیز تأکیدش و منشش این بود که از هر دو طرف کمتر کشته شود.
موارد اوّل تا سوم نشان از سطح بالای عملکرد اخلاقی جمهوری اسلامی در این واقعه و درستی آن به لحاظ دغدغه پیشرفت منطقه دارد و کسانی که عالمانه نظام را به عدول از اصول اخلاقی متّهم میکنند کارشان ظلمی آشکار و فسقی اعظم و مستلزم غضب الهی است.
چهارم: با ظهور داعش پروژه سوریه و فضای منطقه وارد دور جدیدی شد. عملکرد جمهوری اسلامی در نابودی داعش در سوریه و عراق یک خدمت بزرگ آشکار به مردم این دو کشور و بشریت و اسلام بود. و از این رو گیرم که فرض کنیم ما در سوریه هیچ دستاوردی نداشته باشیم جز نابودی داعش، همین برای درستی کار کفایت میکند.
ب: فرصتها و تهدیدهای ورود گسترده ایران در منطقه
پنجم: آمریکا همواره به دنبال تضعیف اسلام سیاسی در منطقه و مقابله با محور مقاومت بوده است به جز تاراج نفت سوریه و عراق مشخّصا دو کار اساسی صورت گرفت:
1. تحریم گسترده تر کلّ کشورهای محور مقاومت بالاخص ایران به قصد فروپاشی اقتصادی_اجتماعی و تسلیم
2. پروژه تطبیع. یعنی تقسیم منطقه غرب آسیا به دو گروه. خوشبختها که ذیل آمریکا و در کنار اسرائیل هستند و بدبختها که کشورهای محور مقاومت باشند. برای یکپارچهسازی همه کشورهای غرب آسیا زیر پرچم اسرائیل و در خدمت غرب برای مقابله با روسیه و چین در شرق.
ششم: ما در طول سالهای بعد از پدیدآیی کریدور نظامی مقاومت نتوانستیم با خلق ارزش افزوده از این محور و ابتکار عمل هم در جنگ اقتصادی با آمریکا به نقطه تضعیف ابزار تحریم برسیم. مسأله تحریم کلّ محور مقاومت بود و باید در این افق اندیشیده میشد. و اگر بناست آسیبشناسی کنیم یکی از دو تنگه احد پروژه منطقهای ایران اینجا بود. تنگه احد دوم در پروژه منطقهای ایران همراه سازی ملّتهای منطقه با فکر انقلاب اسلامی و ارتقاء افق دید بود. لکن در اینجا نیز ما ضعیف ظاهر شدیم.
موارد پنجم و ششم باعث شد این فرصت تبدیل به تهدید بالقوّه شود و جمهوری اسلامی به دلیل فقدان ابزارهای فرهنگی و اقتصادی لازم از موضع ابتکار خارج و به موضع انفعال کشیده شود. نخستین نشانه این انفعال اعتراضات عراق، برخی عملکردهای نادرست ذی نفوذان عراق و نهایتا شهادت سردار سلیمانی بود.
هفتم: فرجه دولت شهید رئیسی نیز نتوانست محور مقاومت را از یک محور نظامی_امنیتی به محور اقتصادی_اجتماعی ارتقاء دهد. بلکه در مواردی غفلتا پروژه تطبیع شتابانتر شد. شاید از گل درشتهای این داستان بیبرنامگی ایران در تفاهم راهبردی با چین بود.
هشتم: یکی از نقاط گره در پروژه منطقهای ایران، چنبره اقتصادی آمریکا بر منابع نفتی عراق و سوریه و انفعال ما در این قضیه بود. لذا پروژه هم در عراق و هم در سوریه ناقص ماند. طبعا اگر نفت سوریه در دستان دولت بود وضعیت اقتصادی سوریه این نبود. اینها اموری است که میبایست با حوصله و فراست سیاسی_انقلابی واکاوی شود.
ج: طوفان الاقصی
ج1: آیا طوفان الاقصی درست بود؟
برخی با توجه به عواقب طوفان الاقصی میگویند کار درستی نبود. امّا
یازدهم: شواهد نشان میداد با طوفان الاقصی آنچه در منطقه رخ داده خصوصا در سوریه و لبنان صرفا به تأخیر افتاده و از این جهت طوفان را باید ابتکاری فعالانه دانست.
دوازدهم: طراحان طوفان در طراحی بینقص عمل کردند. و همه محاسبات عقلایی را برای بعد از طوفان انجام داده بودند. چه به لحاظ فشار بینالمللی، چه تزلزل داخلی رژیم و چه امکان پشتیبانی گرفتن از جبهههای دیگر. از این جهت نمیتوان این کار را نادرست دانست. شاید تنها اشتباه حماس در اینجا امید به فشار بینالمللی باشد. اگر چنین محاسبهای بوده باشد.
سیزدهم: یک ملّت مخیّر شده است بین مرگ تدریجی اسارتگونه یا شهادت کربلایی. و با یک طرّاحی عالی مستقلانه عملیاتی را پیاده کردند برای یک تغییر راهبردی. نهایت میشود گفت چرا برای آمادگی بیشتر هماهنگی نشد؟ این هم مقبول نیست. زیرا از یک طرف هیچ طرحی برای مقابله با تطبیع، احیاء قضیه فلسطین و مسجد الاقصی روی میز نبود و از طرف دیگر این عملیات نیاز به پنهانکاری ویژه داشت که با این وضع مراقبت اطلاعاتی_امنیتی همان به که عملیات انجام شود و بعد بقیه محور متناسب با وظایف خود هماهنگ شوند.
چهاردهم: گیرم که ما در این مدّت 100 هزار انسان پاک را از دست داده باشیم. هر یک از این انسانها برای ما بسیار ارزشمند هستند امّا طرز فکری که با عقل ابزاری برای پیدایش نظم جهان در قرن 20 بیش از 80 میلیون کشته روی دسته بشریت گذاشته حق ندارد برای ما چرتکه بیاندازد که این کار شما این مقدار هزینه داشته. جهان آبستن پیدایش نظم جدیدی است که تا دهها سال سرنوشت منطقه و جهان را تعیین میکند. اگر طوفان الاقصی و عواقب آن اگر در این افق نگاه شود بسیار هم عملیات موفّقی بوده است.
ج2: آیا میشد پیامدهای طوفان الاقصی را بهتر مدیریت کرد؟
پانزدهم: این نظر شخصی من بر اساس جمعبندیهای مختلف است. اینطور فکر میکنم که پیامدهای طوفان به نقاط ضعف راهبردی جبهه مقاومت برمیگشت نه فرماندهی عملیات. ضعفهایی که در کوتاه مدّت قابل برطرف شدن نبود و بر خلاف بسیاری از دوستان معتقدم اگر تعلّلهایی هم صورت گرفته در عملیاتهای وعده صادق از این حیث مشکلزا نبوده.
ج3: جمعبندی راهبردی از موفّقیت طوفان الاقصی
شانزدهم: طوفان یک ضربه راهبردی وحشتناک به رژیم زد و همین امر او را واداشت به اینکه اینگونه وحشیانه عمل کند. لکن ضربه به رژیم یک ضربه غیر قابل جبران است. چون نشان داد رژیم چه قدر میتواند آسیبپذیر باشد. هیچ ضربهای به اندازه ضربه حیثیتی نمیتواند به تشجیع ملتهای منطقه علیه رژیم کمک کند. با همه جنایتهای رژیم این ضربه جبران نشد.
هفدهم: این فهم حاصل شد که باید خود قیام کنند و ملّت فلسطین پای همه عواقبش ایستاد. این ملّت به رشادت رسیده و با این تغییر انفسی بعد از طوفان الاقصی، سنّتهای الهی ویژهتری را مشمول خواهند شد. این مهمترین تغییر راهبردی در قضیه فلسطین است که چشمان مادّی قادر به دیدن آن نیست.
هجدهم: کجا و چه صحنهای میتوانست اینقدر آشکار رذالت و وحشیگری و درندگی تمدّن غربی را به رخ انسانهای آزاده بکشد. کلّ تمدّن غرب در کنار جنایتهای اسرائیل ایستاد و بیآبرو شد.
اگر کربلا با رسوا کردن دستگاه خلافت طاغوتی اسلام را حفظ کرد. طوفان الاقصی در جهان معاصر حجّت قاطعی شد بر تمام مسلمانان و آزادگان جهان در رسوایی غرب و نجات مسلمانان از هضم هوّیتی در غرب. بله این را باید روایت کرد. کربلا هم اگر روایت نمیشد. جریانساز نمیشد. خطّ بشریت باید از افسار تمدّن غرب جدا شود و این آغاز آن است انشاءالله.
د: عبرتهای سوریه
نوزدهم: سوریه عبرتانگیز است و مهمترین عبرت آن ضرورت استقامت است. سوریه ده سال هزینه بودن در محور مقاومت را داد و إلا هیچ وقت نه آماج تروریستهای عالم قرار میگرفت نه تحریم میشد و نه کسی از ظالم بودن دولت بعث و ... صحبت میکرد. سوریه هزینه داد و آقای بشّار اسد ایستاد و به همان اندازهای که ایستاد هم مقاومت سود کرد و هم سوریه. لکن اسد استقامت نکرد و سه خطای راهبردی انجام داد 1. حذف نیروی مردمی دفاع وطنی، 2. در ضیق قراردادن نیروهای مقاومت در سوریه، 3. راضی نشدن به فعّال کردن جبهه سوریه در پسا طوفان الاقصی.
اگر اسد استقامت میکرد و به جای روسیه و امارات و ... ایران را نقطه اصلی اتّکا قرار میداد ای بسا امروز صحنه اساسا جور دیگری رقم میخورد هم برای مقاومت هم برای اسد و کلّ منطقه. او نایستاد و به مراتب باعث شد هم به مقاومت و هم به کلّ منطقه و هم به سرنوشت مردم خودش ضربه زد. ببینید امروز اسرائیل با زیرساختهای سوریه چه میکند؟! اینها دشمنان ملّتهای مسلمان و اقتدار آنها هستند. این نتیجه عدم استقامت است.
ه. آیا پروژه منطقهای جبهه مقاومت شکست خورد؟
بیستم: اوّلا باید بدانیم که اگر انسان به وظیفه خود عمل کند شکست ندارد. گاهی این را صوری میفهمیم. لکن باید توجّه کرد که عمل به وظیفه یعنی به خدمت آوردن ربوبیّت الهی در جهت اهداف. ربویت الهی ضامن پیشرفت حقیقی در جهت تحقّق دنیای توحیدی است و اینجا اگر به حسب ظاهر امر فتح نصیب نشد. به حسب باطن قطعا فتح نصیب شده. نه به معنای سعادت اخروی. آن که سر جای خود بلکه به معنای حاقّ پیشرفت در حرکت توحیدی امّت اسلامی و قوم پیشران.
بیستم و یکم: بر این اساس دغدغه اصلی ما باید این باشد که چه در ظاهر امر پیروز باشیم چه شکست خورده آیا در انجام وظایف کوتاهی انجام دادهایم یا نه؟ ما در ورود به سوریه به وظیفه عمل کردیم و در خروج از آن تا آخرین لحظه ایستادیم. لذا ما در سوریه شکست نخوردیم. همین طور حماس در غزّه و حزب الله در لبنان شکست نخوردند. امّا آیا در جهاد تبیین، اقتصاد مقاومتی و جهاد علمی هم به وظایف خود عمل کردیم؟ به نظر میرسد اینجا کوتاهی کردهایم و باید نگاهها معطوف شود به این جهات. اگر بدون نگاه وظیفه محور به سراغ آسیبشناسی شکستهای ظاهری برویم با چشمانی معیوب آسیبشناسی معیوبی خواهیم داشت و قادر به تشخیص امور اصلی از فرعی نخواهیم بود.
بیستم و دوم: امّا شکست و پیروزی ظاهری را باید در میزان تحقّق اهداف تعیین شده سنجید. اهداف راهبردی ما در منطقه عبارت است از مبارزه با نظام سلطه و اخراج آمریکا از منطقه، و نابودی دولت اسرائیل. موجودیت اسرائیل در گرو حمایت آمریکا و غرب است. لذا ما باید بدانیم ولکن درگیری ما اوّلا با آمریکا است و ثانیا با اسرائیل. در نسبت با اسرائیل در حوادث اخیر 3 ضربه راهبردی خوردهایم:
1. از دست دادن بخش قابل توجّهی از جغرافیای راهبردی مقاومت در سوریه و لبنان
2. از دست دادن یا تضعیف جدّی بازوان تهدید راهبردی اسرائیل از طریق سوریه و لبنان
3. محاسبه اسرائیل در اینکه محور مقاومت و ایران قادر نیستند یا نمیخواهند به او ضربه راهبردی بزنند.
اوّلی و دومی را میشود در میان مدّت تدبیر کرد و چه بسا در شرایط جدید انفتاح بیشتری پیدا شود. لکن برای سومی خصوصا در شرایط هارشدگی اسرائیل در کوتاه مدّت باید فکری کرد.
آیا مسأله تمام شده است؟
بیست و سوم: این طور به نظر میرسد که تضعیف راهبردی مقاومت در یمن و عراق دستور بعدی است. این پروژه در عراق راهبردیتر و یمن راحتتر است.
با عنایت به نکته قبلی این طور فکر میکنم که اگر جمهوری اسلامی با یک ضربه راهبردی مؤثّر ترمز اسرائیل را نکشد این سیر متوقّف نخواهد شد. لکن در شرایطی که ابزارهای قبلی کار نمیکنند. بدون یک ضربه اساسی و وجود یک تهدید معتبر و جدّی و واقعی(نه مثل بمب اتمی) اسرائیل کوتاه نخواهد آمد و این اکنون و در کوتاه مدّت مهمترین معضل راهبردی جلوی جمهوری اسلامی است.
بیست و چهارم: با عنایت به اینکه مسأله اصلی در منطقه آمریکا است و اسرائیل نیز با حمایتهای آمریکا سرپا است. باید حسّاسیتها را برد روی آمریکا. خصوصا اینطور به نظر میرسد که برنامه دشمن فعالسازی پرونده هستهای و برنامه جناح غربگرا سازش به هر قیمت است. فلذا باید نوک پیکان تبیینها و برنامهریزیها نحوه خنثیسازی برنامه آمریکا نسبت به ایران و منطقه باشد.
پ.ن: اینکه رهبری چه خواهند گفت بستگی به موقعیت ذهنی جامعه و سؤالات آن دارد. موقعیت ذهنی جامعه درگیر بهت ناشی از سقوط سوریه و سوالات مربوط به آن از قبیل چرایی ورود، پیروزی یا شکست و ادامه مسیر خواهد بود و البته در نسبت با طوفان الاقصی.
لذا فکر میکنم متناسب با واقعیتی که در 17 مورد قبلی شرح داده شد رهبری این ملاحظات را خواهند داشت.
1. تبیینی از اتّفاقات ما بعد طوفان و پروژه منطقهای جمهوری اسلامی و آنچه در این سالها در سوریه رخ داده.
2. تحلیل چرایی سقوط سوریه و عبرتگیری از آن
3. پرهیز از بیان ملاحظات آسیبشناسانه نسبت به عملکرد ایران در ما بعد طوفان، بسنده به تلک الایام نداولها بین الناس و بازکردن مسیر اندیشهورزی در محافل نخبگانی
4. تبیین افق آتی برنامه منطقهای ایران در نسبت با حاکمان جدید سوریه
5. اخطار شدید به اسرائیل و آمریکا در حمله مجدد به حزب الله یا فتنه انگیزی در عراق و یمن