پرش از واقعیت محله در طراحیهای مسجدمحور
1- طراحیهایی که مبتنی بر ظرفیتها و آوردههای متون دینی برای ایجاد تغییر اجتماعی ارائه می شوند، گاه به شکل کاملا آشکاری، محیط و بستر اجتماعی خویش را از یاد میبرند؛ اندکترین اِشکال این موضوع تلاش در فضایی انتزاعی و فقدان تطابق طراحی با زمینه و بیشترین اشکالش، کنار گذاشتن این ظرفیتها در مسیر طرح است؛ امری که معلوم نیست به چه حجت موجهی رخ میدهد؛
2- شاید دغدغه اصالت و تعلق به متن یا نوعی دنیوی دیدن بستر و محیط، مانع از رسیدگی وافی به محیط گردد یا حتی فقدان بلوغ تاریخی ما در طراحیهای واقعبینانه دستکم در چندصدساله اخیر به تبع دورافتادگی از مرکز جوشان تمدنیمان علت اینگونه طراحی ها شده باشد.
3- پس از انقلاب اسلامی در ادبیات برخی سازمانها و نهادهای مرتبط با تبلیغ و مسجد، « مسجدمحوری » کانون جوشانی برای اصلاح دیده شده است. مؤید این ایده هم توفیقات اجتماعی دهههای نخست انقلاب و حتی جوشش مردمی انقلابیون در پیشا انقلاب با مرکزیت مساجد و نیز کلمات رهبران انقلاب در اهمیت مساجد بوده است؛ علل و شواهد دیگری را هم میتوان افزود.
4- اما مسجد در ایران بهمثابه یک ساخت و نهاد پرقدرت با سابقه تاریخی فراوان هماکنون دستخوش آسیبهایی است؛ از تشت مدیریتی و تعارض منافع مرتبطان با آن گرفته تا کماثر شدن دامنه اجتماعیاش؛ چه از حیث تنوع و دامنه مخاطبان و چه از حیث گستردگی عرصههای اجتماعی نفوذش.
5- واقعیت این است که در دوگانه عامل و ساختار که جامعهشناسی جدید ادبیات پختهای در این باب دارد، « مسجد » به مثابه ساختار در ارتباط با عاملان چندی است که حسب همان صبغه و سابقه تاریخ فرهنگیمان، عاملیت امام مسجد نقطه جدی کارآمدی این ساختار است. صرفنظر از اینکه هر طرح اصلاحی در این خصوص باید بیشر به امام بپردازد یا مسجد، آنچه این عامل و آن ساختار را در بافت واقعی معنامند میکند محیط است.
6- مساجد در ایران دستکم دو محیط داشتهاند؛ محیطی به نام محله و محیطی به نام شهر/روستا؛ گاه یک مسجد کلیدی یک محیط شهری یا روستایی را با عنوان مسجد جامع پوشش میداده است و گاه بخشی از آن را در قالب یک ساخت واقعی اجتماعی به نام محله. اکنون که کندی تیغ طراحیهای کلاننگر و شامل به هر دلیل آفتابی است، رویکرد طراحی متواضعانه، بسیاری را به سمت مداخلات جزیی و محدود اما چگال و غنی کشانده است؛ براین اساس به نظر میرسد درباره شهرها، دستکم در آیندهای نزدیک نمیتوان امید چندانی به بازآفرینی نقش مساجد مرکزی(جامع) داشته باشیم؛ گرچه این به معنای سلب کلی هم نیست. از این رو سخن محدود خواهد شد به واحد اجتماعی محله و حداکثر واحد اجتماعی روستا؛ و البته محله هم میتواند محله شهری باشد و هم در مواردی که قامت و ابعاد روستا اجازه دهد، محله روستایی.
7- سؤال اساسی این است که آیا پیش از وارسی نظری چنین محیطی میتوان به طراحی مسجدمحور یا اماممحور دست زد؟ طبعا جاری شدن هرگونه طراحی عاملمحور یا ساختارمحور درباره مسجد یا امامش در مقام حین اقدام نیازمند شناخت محیط است اما این شناخت غیر از شناختی است که در مقام نظر و بهواقع مقام پیشااجرا بدان نیازمندیم؛ انکار نیاز به چنین شناختی به معنای همان طراحی در خلأ است که در ابتدای این نوشتار ذکرش رفت.
8- خلأیی که در اینجا از آن سخن میگوییم خلأ کاملا انضمامی و عینی و مصداقی نیست؛ بلکه معنای حقیقی مصادیق متکثری است که در عینیت جاری باید بر اساس آن کار را بنا نهیم.
9- وقتی که با آیه و روایت یا کلماتی کلان کار طراحی را آغاز میکنیم معلوم نیست چه معنایی را فهم یا مراد کردهایم؛ در مورد خود کلمات دینی شاید برخی توصیه کنند به صدر نخست مراجعه کنیم و نحوه و معنای کاربست را دریابیم. اما این آغاز ماجراست؛ اینکه ما معنای کلمات را در مصادیق جاری در آن عصر و مصر جستوجو میکنیم یا روح معنایی آن مصادیق را بهمثابه معنای حقیقیشان اخذ میکنیم جای تأمل دارد؛ اگر نگاه ما مصداقمحور باشد قطعا در زمان و مکان گذشته متوقف خواهیم شد زیرا آنچه که جریان اجتهاد را قابل تطبیق بر زمانه اکنون خواهد کرد به کناری گذاشتهایم؛ شناخت زمان و مکان امروز در نگاه مؤسس انقلاب اسلامی از آن باب نیست که فقط حکم منکشف از دیروز تاریخی را بر مصداق امروزی تطبیق دهیم بلکه آن حکم دیروزی بر مصداقی جاری میشده است که شاید هیچگاه تکرار نشود اما روح معنای مصداق ممکن است هر لحظه و هر لحظه تکرار شود؛ بنابراین در شناخت زمانه امروز ما درصدد وصل کردن مصداق به روح معنای مصداقی در گذشته تاریخی هستیم و الا هیچ حکمی بر امروز ما تطبیق نمیکرد. البته در مصادیقی که به عینه تکرار میشود مناقشهای نیست.
10- بدینترتیب دستکم درباره بسیاری از مصادیق که آنها را تخصصی یا عرفی نام مینهند، تعبد صرف به متن کارساز نیست بلکه زمانه تاریخی و اجتماعی و حیث فرهنگی-اجتماعیشان کارساز است. حتی درباره موضوعات و مصادیق شرعی هم پرسش از حکم آنها در بسیاری از روایات محفوف به معانی مصادیق عرفی و گاه تخصصی است که حکم فلان مصداق شرعی را در بهمان شرائط فرهنگی و اجتماعی مورد پرسش قرار دادهاند و بدون فهم از معنای شرائط و نسب و محیط، امکان بار کردن حکم در آن زمان و در نتیجه در زمانه کنونی منتفی خواهد شد؛ دستکم باید اینهمانی محل پرسش بین آن و این زمانه مورد تصدیق باشد و این خود فهمی از روح معانی مصادیق و شرائط جزیی را میطلبد.
- خصوصا اگر به یاد بیاوریم که سخن نه در پیاده کردن احکام شرع بلکه در انجام طراحیهایی به منظور تحقق حداکثری مطلوبیتهای دینی بود. به علاوه نسبت بین طراحی و فقه را در وضعیت کنونی باید به یاد آورد که حتی برای دلبستگان و شیفتگان رویکرد فقهی واضح است که این دو در بهترین شرائط دستکم ناظر به ظرفیتهای فقه جاری، نسبت عموم و خصوص مطلق دارند.
- براین اساس رها کردن زمینه و محیط حتی به استناد فهم اجتهادی و روشمند از متن دینی جایز نیست بلکه در منظر فقه اکبر یک ضرورت اجتنابناپذیر است. بنابراین اجتناب از طراحی در خلأ در هرگونه طراحی مسجدمحور نیازمند مواجهه تفهمی با محیط مسجد و امام مسجد یعنی محله و فهم از آن در بافت فرهنگی-اجتماعی است.
- اگر واقعا یک محله به مثابه یک مکان-فضای صرف دیده شود آیا ما معنای محله را فهم کردهایم؛ بگذریم از اینکه تعبیر« فضا » در بسیاری از کاربستها دلالت واضحی به حیث ارادی-معنایی انسان دارد.
- به نظر میرسد نه فهم عموم مردم در گذشته و حتی اکنون تاریخی ما از « محله » اینگونه بوده است و نه اینگونه با آن تعامل میکردهاند. از اینرو چه قائل به تحقق واقعی و نفسالامری جامعه و برشهایی از آن باشیم چه آن را یک امر اعتباری بدانیم؛ تعامل نوع انسانها با جامعه و برشهای دیگر از آن از جمله « محله » کاملا واقعبنیاد و دارای آثار واقعی بوده است.
- به عنوان مثال حتی ورود و خروج به یک محله حسها و تمایلات متفاوتی را برمیانگیخت؛ گاهی حس امنیت و گاه حس ناامنی، گاه حس آرامش و قرار و گاه تنگی و خفگان، گاه حس اتصال و ارتباط سهل و صمیمی اهالی و گاه حس تضاد یا دوری و فاصله بین اهالی و... بدون شک این دریافتهای متفاوت برآمده از تقسیمات مکانپایه صرف نمیتوانسته باشد، گرچه بیارتباط با آن هم نبوده است. اینکه چه عناصر و تعاملاتی در شکلگیری این هویتهای متفاوت دخالت داشته است خود پایهای اساسی برای شناخت هویت محله است. اگر طراحی ما این عناصر را نشناسد نمیتواند مدعی تصحیح و ارتقای فرهنگ عمومی محله بر اساس یک برنامه مسجد یا امام محور باشد زیرا مسئله این خواهد بود که مسجد یا امامش چه چیزهایی را در محیط باید تغییر دهد تا واقعیت مهیمن و پرمؤلفه کنونی را بهبود بخشد. بله در یک تصویر کاملا کاریکاتوری میتوان هم واقعیت هویتهای اجتماعی یا حتی آثار واقعیشان را انکار کرد و هم میتوان امام مسجد یا مسجد را به مثابه سوپرمن یا سوپرساختاری فرض کرد که با تعامل یکسویه با یکایک اعضای حاضر در یک محله( و در این تلقی بهمثابه یک افراز فیزیکال صرف) شرائط را آنگونه که باید تغییر میدهند!
- در جمعبندی این مختصر باید گفت محلهشناسی به مفهوم نظری و کاربردیاش هم در مقام طراحی و هم در مقام اجرا برای هرگونه طرح ارتقایی مبتنی بر تقویت نقش و جایگاه ساختار مسجد یا عوامل حاضر در آن خصوصا امام مسجد ضروری است. پریدن از روی پرسش « واقعیت و حقیقت محله و شبکه معنابخش آن » جز پاک کردن صورت مسئله و بردن این ضرورت به دایره تعاملات ناخودآگاه چه در مقام نظر و چه در مقام اجرا اثری ندارد؛ و مگر در طراحی و اقدام انسانی ناخودآگاهی مطلوبیت دارد که از آن بیمی نداشته باشیم؟ و چرا نباید به کنشگران آموزش دهیم عناصر و مؤلفههای دخیل در شکلدهی واقعیتهای حاضر در صحنه را آشکارا ببینند؟
عباس حیدریپور؛ قائم مقام پژوهشکده باقرالعلوم(علیه السلام).