یادداشت | دکتر علیرضا مؤمن
در توصیف عمل فردی و یا یک پدیده اجتماعی، امکانهای مختلفی وجود دارد که برخی از آنها میتواند درست و یا اشتباه باشد. عموماً در حوزه دانش این وضعیتها را بر اساس مفاهیم نظری توضیح میدهند. مفاهیم نظری مفاهیمی هستند که در توصیف و تبیین مسئله، موضوع یا پدیدهها، روابطی را میان یکسری از مفاهیم در معرفی آنها برقرار میکنند که بر اساس آن روابط ما میتوانیم، آنها را صورتبندی، توصیف و تبیین کنیم.
بهعنوانمثال در توصیف یک فرد که در یک نزاع خیابانی، وارد درگیری نمیشود، میتوان مفاهیم مختلفی مانند بیمسئولیت، ترسو، زرنگ، فهمیده و... را بکار برد. هر کدام از این مفاهیم میان درگیری خیابانی و فردی که خود را درگیر آن نمیکند، ارتباطات مفهومی مختلفی را در توصیف و تبیین این وضعیت صورتبندی میکند و ما بر اساس آنها با این وضعیت آشنا میشویم. قاعدتاً تفاوت بسیاری میان دو مفهوم بیمسئولیت و فهمیده و صورتبندی وضعیت توسط آنها وجود دارد. اینکه کدام از این مفاهیم نظری واقعیتر و دقیقتر است باید شواهد و مدارک زیادی را از طرفین این وضعیت (نزاع خیابانی و فرد کنار خیابان) جمعآوری کرد و بر اساس آنها میتوان قضاوت کرد که کدام یک از این مفاهیم به توصیف واقعیت بیشتر کمک کرده است.
بهعنوانمثال اگر این نزاع خیابانی کار هر روزه این افراد باشد و فرد موردنظر یکی از افراد موجه محل باشد که سابقه ارائه خدمات مختلف فرهنگی و اجتماعی را در محل دارد، مفهوم بیمسئولیت، یا ترسو، مفاهیم درستی برای توصیف و تبیین این وضعیت نیستند و باید به دنبال مفاهیم بهتری برای عکسالعمل این فرد گشت.
تقریباً مشابه این مثال، برای عمل و عکسالعمل گروهها، نهادها و یا جوامع در موقعیتهای مختلف وجود دارد و اساساً مفاهیم و چارچوبهای نظری برای توصیف و تبیین وضعیتهای پیچیده اجتماعی در دانشهای اجتماعی پدید آمدهاند و هر کدام آنها به اقتضا میتوانند میان عمل جوامع و موقعیتها در قالب یکسری از مفاهیم، رابطه برقرار کرده و به افراد در بیان آن وضعیت کمک کنند. اما اینکه آیا این مفاهیم و چارچوبها به چه میزان واقعیت را منعکس میکنند، باید شواهد و مدارک گستردهای را در کنار هم قرار داد و بر اساس شواهد و مدارک گسترده، میزان حقانیت این مفاهیم و نظریات را در بیان واقعیت سنجید. چرا که بسیاری از مفاهیم نظری که در نگاه ابتدایی و ظاهری، در توصیف واقعیت بسیار دقیق به نظر میرسند، بر اساس سوابق، شواهد و مدارک گسترده، تبدیل به مفاهیمی مردمفریب و منفعتطلب میشوند که افراد زیادی را از یک واقعیت دور و به توهمی خاص نزدیک کردهاند.
مفاهیم و چارچوبهای نظری در دانشهای اجتماعی که توسط اساتید این حوزه پیشنهاد میشوند، نگاهی درجه دوم به وضعیتهای درجه اول و تجربه شده توسط اعضای جامعه هستند و بسته بهدقت استفاده از آنها در بیان وضعیتها، میتوانند به افراد جامعه در جهت رشد خود کمک کرده و یا در جهت تحقق آنها مورد استفاده قرار گیرند. در واقع یک نوع رفت و برگشت میان تولیدکنندگان مفاهیم نظری در دانشگاهها و حوزهها و استفادهکنندگان مردمی از این مفاهیم وجود دارد.
عموماً باتوجهبه ماهیت فرهنگی علومانسانی اروپایی، تحصیل و بهکارگیری آنها برای توضیح جوامع غیراروپایی (اروپا محور)، نوعی تحقیر، عقبماندگی، نداشتن و نفهمیدن را برای این جوامع به همراه میآورد و اغلب در موقعیتهای مشابه، توصیفها، به سمت خودزنی و خود تحقیری گرایش پیدا میکند و در رابطه با موقعیتهای که مبتنی بر فرهنگ درونی شکل میگیرند و سابقه در فرهنگ اروپا محور ندارند، این دانشها یا بیزبان و بیمفهوم میشوند و یا به شکل ملموس، واقعیت را تحریف شده، نارسا و محدود توضیح میدهند. باتوجهبه این مقدمات حال یک سؤال میتوان طرح کرد که آیا وضعیت عمل جامعه ایرانی در مواجهه با مسئله فلسطین را میتوان با مفهوم نظری خستگی اجتماعی توضیح داد. یعنی آیا اگر سوابق، شواهد و مدارک مختلف را جمعآوری کنیم، این نظریه را تأیید میکند.
اینکه جامعه ایران در یکی دو دهه اخیر، از یک طرف درگیر حجم گستردهای از تهاجمات ترکیبی خارجی از تحریمهای اقتصادی، مواجهات امنیتی و سیاسی و جنگ شناختی بوده و از سوی دیگر دچار ناکارآمدیهای داخلی در رتق و فتق امور کشور بوده است، بسیار طبیعی مینمایاند که جامعه دچار فرسودگی و خستگی شده باشد و این که در بخشی از این تهاجمهای ترکیبی، مسائل به رویکرد منطقهای ایران ارتباط داده و جامعه وضعیت خود را در نسبت منطقهای فهم میکند نیز درست است.
اما آیا این شواهد و مدارک میتواند توصیفکننده واقعی وضعیت یک جامعه مانند ایران در مواجهه با مسئلهای مانند فلسطین باشد. جامعه ایرانی در طول تاریخ، مواجهات متعدد و بسیار سختتری را به خود دیده است و جامعه راحتطلبی نبوده است و یا نمیتوانسته با راحتطلبی خود را در سیر تاریخی حفظ کند. به عبارتی از روی اختیار و یا بالاجبار جامعه ایرانی در مسیر تاریخی خود همواره با مسائل و مشکلات حاد و عدیده روبرو بوده و احتمالاً در آینده هم خواهد بود و لذا ایجاد یک تصویر از گذشته یا آینده بدون مشکل، در جامعه ایرانی، تقریباً تصویری اشتباه است و بیشتر تصویر فروشی به مقاصد دیگر را نشان میدهد. شاید در بهترین حالت بتوان یک تصور نسبی از کم و زیاد شدن مشکلات را برای جامعه ایرانی بسته به میزان قدرت ملی (داخلی) درست دانست، که، منطق عمل و ارائه آن، متفاوت از صورتبندی منفعتگرایانه یا تضادگرایانه برای بیان نسبت رابطه جامعه ایرانی با مسئله فلسطین است. جامعه ایران جامعه ضعیفی نیست که اگر ضعیف میبود در مقابل این کمیت، کیفیت و شدت تهاجمات یکی دو دهه اخیر، از بین میرفت، کما اینکه جوامع مشابهی که نسبت تهاجمات به آنها، کمتر از یکصدم تهاجمات به ایران بوده است در مدت کمی از هم فروپاشیده و تسلیم شدهاند؛ ولی جامعه ایرانی هنوز مانده و در مجموع و در سطح کلان ادعای پیروزی دارد. اساساً این یک تناقض است که برای یک جامعه ضعیف و خسته، این حجم و تنوع از جبههها، برای مواجهه با آن در نظر گرفته شود.
به نظر میرسد برخی هنرمندان و کارگردانان افکار عمومی، با نادیده گرفتن سوابق و زیرساختهای نگه دارنده جامعه ایرانی در توصیف موقعیتها، تصویر خستگی اجتماعی را در نمایش جامعه ایرانی بزرگ و برجسته کردهاند. از میان دو مقوله سابقه جامعه ایرانی در مواجهه با مسئله فلسطین و زیرساختهای نگهدارنده و جلوبرنده جامعه ایرانی در مواجهه با موقعیتها، در ادامه سعی میشود در رابطه بااهمیت سابقه در مواجهه جامعه ایرانی با مسئله فلسطین مطالبی ارائه شود و مفهوم پختگی اجتماعی، بهعنوان مفهوم جایگزین، برای توصیف این وضعیت پیشنهاد شود. در این متن از میان سوابق فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، فقط به دو مفهوم یهودیت و ظلمستیزی اشاره خواهد شد.
جامعه ایرانی تقریباً از زمان ایران باستان با جامعه یهودی و مسئله یهود درگیر بوده است و یهود و یهودیت یک مسئله تاریخی در جامعه ایرانی بوده است. هر چند به اقتضا تغییر حکومتها، موقعیت و جایگاه فرهنگی و اجتماعی یهودیان در جامعه ایران تغییر پیدا میکرده است؛ اما نکته مهم و شاید مغفول این سابقه طولانی در حکومتهای مختلف، مواجهه و نگاه منفی فرهنگ و جامعه ایرانی (فارغ از موقعیتیابی یا ازدستدادن موقعیتهای اجتماعی در جامعه بهواسطه حکومتها) به یهودیان بهواسطه نوع اخلاق و رفتار اجتماعی آنها در جامعه ایرانی بوده است. به عبارتی، بهواسطه نوع اخلاق و رفتار شایعی که در طول زمان یهودیان در ارتباط با مردمان غیریهودی در جامعه داشتهاند، جامعه ایرانی تجربه و نگاه خوبی به آنها نداشته و همواره از بخشی از آنها نوعی از سودجویی، پنهانکاری و ناجوانمردی را انتظار داشته است؛ لذا بسیاری از وقایع تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و بالتبع داستانها، مثلها و باورها در جامعه ایرانی در رابطه با آنها در فرهنگ ایرانی شکل پیدا کرده است؛ لذا با شکلگیری مسئله فلسطین در سده اخیر، هرچند حکومتها مواجهات مختلفی با جامعه یهودی داخلی و صهیونیزم بینالمللی داشتهاند، جامعه ایرانی تغییرات محسوسی در این زمینه نداشتهاند و لذا مواجهه روشنی با یهودیان داخلی و صهیونیستهای بینالمللی داشتهاند. جامعه ایرانی، مشروط به اثبات عدم خیانت به ملت ایران، یهودیان داخلی را بهعنوان مردم ایران پذیرفته و نسبت به غصب سرزمینهای فلسطینی موضع مخالفت داشتهاند.
مفاهیم ظلم و عدل و مبارزه با ظالم و ظلم در تاریخ فرهنگ ایرانی سابقهای بهاندازه کل تاریخش دارد. در واقع نمیتوان مفهوم دیگری را به جز مفهوم دین در کل تاریخ ایران پیدا کرد که این چنین گسترده در میان مردمان به شکلهای مختلف حضور داشته و انسان ایرانی را حرکت داده باشد. ایرانیان این مفهوم را در دورههای مختلف تاریخی، به فراخور تغییر و تحولات، در شکلهای مختلف بازتولید و معناهای متفاوت و جدیدی از عدالت را برای فهم موقعیت خود و ارتباط با دیگران ایجاد کردهاند و مبتنی بر این مفهوم و معنا، موقعیت خود را فهم کرده و در جهت ساختن جامعه مطلوب از آن بهره گرفتهاند. جامعه ایرانی چه در دورانی که موفق شده به این آرمان خود نزدیک شود و چه در زمانی که از آن دور شده، در هیچ دورهای این شاخص را برای فهم موقعیتهای خود از سطح محلی تا سطح جهانی از دست نداده است. شاید بتوان یکی از مهمترین دلایل این وضعیت را، دینی بودن جامعه ایرانی و ارتباط اینهمانیای که میان دین و عدالت در میان جامعه ایرانی وجود دارد، دانست. به عبارتی، عدالت، بهدرستی، یک شاخص بنیادی برای فهم میزان انسان بودن و جایگاهش در قلوب ایرانیان بوده است. ظلمستیزی و عدالتخواهی جامعه ایرانی با تغییر و تحولات مختلف فراز و نشیب، و تغییر و تحولیافته و نسبتهای متفاوتی با امور مختلف از بیتفاوتی نسبت به قواعد و خواستههای زورمندان، تا خروج و تشکیل حکومت متفاوت را شامل میشده است و از در این راستا جامعه همواره فاصله و رابطه خود با زورمندان را مبتنی بر میزان رعایت عدالت (1) و نسبتگیریهای عادلانه در امور مختلف تنظیم میکرده است.
حال میتوان دوباره این سؤال را مطرح کرد که آیا وضعیت عمل جامعه ایرانی در مواجهه با مسئله فلسطین را میتوان با مفهوم نظری خستگی اجتماعی توضیح داد؟ در واقع خستگی اجتماعی نشاندهنده یک انتظار خاص از جامعه ایران بوده که بروز نداده است و علت آن سابقه چند دهه گذشته جامعه در رابطه با فلسطین بوده است. در این تحلیل آن انتظار که معیار ارزیابی قرار گرفته این بوده که باید تجمعات چند صدهزار نفره و میلیونی در شهرهای مختلف شکل میگرفته و نگرفته، (2) دلیل طرح این انتظار هم سابقه دهههای اول انقلاب بیان شده که در آنجا ما شور و حرارت بیشتری در رابطه با فلسطین را شاهد بودهایم.
شاید بتوان با یک مثال این تصویر و تصور را مقداری روشن کرد و گفت که آیا اگر یک نوجوان برای گرفتن حقش در سن ۱۳ سالگی با پرتاب سنگ بخواهد از حقش دفاع کند، آیا وقتی به سن ۴۰ سالگی رسید، این پذیرفته است که باز هم برای گرفتن حقش از پرتاب سنگ استفاده کند. به زبان علوم اجتماعی، تاریخ و سابقه پیداکردن در یک موضوع، فهم، موضع و تصمیمگرفتن نسبت آن را بسیار متفاوت میکند و توقع میرود که بسیار پختهتر و پیچیدهتر با موضوع مواجهه داشته باشد. جامعهای که انقلاب کرده و حکومت تشکیل داده و حکومت و ملت در پیشبرد این خواسته ملت در مواجهه با اسرائیل حرکت کرده و تاریخ شکل داده است، قاعدتاً باید برای فهم حکومت و جامعهاش، بسیار محتاطانه عمل کرد. جامعه ایرانی در آن زمان که کسی در این میدان نبوده، این مسئله را با حضور خود به جهانیان نشان داده است و اکنون که جهانیان به موضع ایرانیان نزدیک شدهاند و ایرانیان بهواسطه حکومت، امکانات عملیاتی زیادی برای عمل و حمایت دارند، بیرون آمدن صرف دیگر او را راضی نمیکند و از خود میپرسد که این بیرون آمدن، چه طرح و نقشهای را در ازبینبردن ظلم دنبال میکند. دیگر صرف نمایاندن مظلوم و ظالم، انتظار او را برآورده نمیکند و خواستار برعهده گرفتن نقش جدید که نقشه جدیدی را دنبال میکند، است، در واقع میخواهد بداند فلسطین در ساخت نقشه ایرانیان در کجا قرار دارد و در نبود توضیح و توجیهاتی که مبتنی بر تاریخ و فرهنگ ایرانیان مسلمان است، چارچوب خستگی اجتماعی در ذیل جنگ ترکیبی توسط برخی برای توضیح موقعیت بیان میشود. جامعه ایرانی در بسط و توسعه انقلاب اسلامی نیازمند توضیح و تفسیرهای تازهای برای تنظیم روابط خود با مسئله فلسطین مبتنی بر زیرساختهایش است تا بتواند رشد و پختگی خود را از زبان نخبگانش بشنود و در تعامل با آنها به حرکتهای اصلاحی خود از زیرساختهای فرهنگی و تاریخی، بههمریختگی اجتماعی را تشدید و در میانمدت و بلندمدت جامعه را گرفتار مشکلات زیادی میکند که بعضاً جبران آنها بسیار سخت و هزینه بر خواهد بود.
پینوشت:
(1) عدالت در جامعه ایرانی به علت تاریخی بودن آن، یک مفهوم پیچیده و چندبعدی است و نباید آن را به برخی از ابعادش فروکاست. قابلیت توجیه نظری عدالت به علت الگو داشتن در فهم ایرانیان، بسیار پایین است و بیشتر مبتنی بر عمل، میتوان حرکت بر اساس آن را برای جامعه توجیه کرد.
(2) فارغ از صحت این ارزیابی که در هیچکدام از کشورهایی که در یک یا دو شهر، تعداد بالای جمعیت حاضر میشده، کل پهنه سیاسی یک کشور در این رابطه درگیر نمیشده است. درحالیکه در ایران این تجمعات در برخی موارد در بیش از ۱۵۰۰ نقطه برگزار شده و بخشهای مختلف در موقعیتهای خاص خود به شکل گسترده به این موضوع پرداختهاند. بهعنوانمثال فقط در آ. پ. در بسیاری از مدارس (حدود ۱۰۰ هزار مدرسه و جمعیت بالای ۱۴ میلیون دانشآموز)، موضوع فلسطین در شکلهای مختلف موردتوجه قرار گرفته است. در واقع جمعیت درگیر در مسئله فلسطین در ایران با هیچ کشوری در کمیت و کیفیت قابلمقایسه نیست.