گزارش اجمالی از فعالیتهای پژوهشی در اجلاس پنجم پارلمان ادیان جهان
طرح حضور پژوهش گران گروه پروژهی جنبشهای معنوی نوپدید در اجلاس ملبورن پس از طرح در پژوهشکده و تأیید ریاست محترم پژوهشکده، جناب آقای دکتر قشقایی، به حضور رئیس سازمان تبلیغات جناب آقای حجت الاسلام دکتر خاموشی ارائه شد و با حمایت ایشان و انجام تمهیدات مقدماتی توسط مرکز گفتگوی ادیان معاونت آموزشی و پژوهشی سازمان فرهنگ و ارتباطات، تیم چهار نفرهی پژوهشکدهی باقرالعلوم عازم ملبورن شد.
روز دوم دسامبر برابر با یازدهم آذرماه پس از استراحت و برطرف شدن خستگی سفر، با هیأت ایرانی به گردش در شهر پرداختیم و ساعاتی با یک لنج روی رودخانهی «یارا» حرکت کردیم. در این مدت معارفه و تبادل نظر خوبی میان ما و مسئولان سفارت ایران در استرالیا صورت گرفت.
روز سوم دسامبر 2009 مطابق با دوازدهم آذرماه 1389 با دوستان تیم پژوهشکده در شهر چرخی زدیم و از چند کتاب فروشی بزرگ و کوچک بازدید کردیم و مشاهده کردیم که در بخش کتابهای دینی کتب زیادی که به جنبشهای معنوی نوظهور مربوط میشود وجود دارد. همچنین در بخش متافیزیک کتابهای زیادی وجود داشت. در حالی که در ایران بخش زیادی از این کتابها در قفسههای روانشناسی طبقه بندی میشود.
1
در حال گردش به یک کلیسای بزرگ و قدیمی رسیدیم. وارد شدیم، بسیار زیبا بود و در قسمت جلوی آن چند گروه از دختران دانشآموز به نوبت سرودهایی برای سال نو تمرین میکردند. مدتی نشستیم. پس از اتمام تمرین وترک نمودن کلیسا توسط دانشآموزان، به جلوی کلیسا رفتیم، نقاشیهای زیبا و نورپردازی چشمنوازی داشت. تعدادی عکس گرفتیم. کشیش کلیسا که در بدو ورود در مقابل در ورودی نشسته بود، برای دقایقی جهت تفکر و مراقبه به یک اتاق مخصوص رفت. سپس بیرون آمد و سر صحبت را با ما باز کرد. او کلسیا را با نام سن پیترز جورج معرفی کرد و بیان نمود که: قدمت آن به سال 1895 باز می گردد و سبک معماری آن گوتیک و کاملاً انگلیسی است.
2
در روی دیوار انتهای کلیسا یک سرامیک اسلامی که طرح آن به صورت ستارهی هشت پر بود، نصب بود و در وسط آن با خط فارسی نام عیسی مسیح و در اطراف آن، القاب آن پیامبر نوشته شده بود. القاب از این قرار بودند : باری، فادی، شافی، حامی، بانی، سامی، عافی، هادی.
3
افتتاحیه
بعد از ظهر آن روز حوالی ساعت دو به مرکز نمایشگاهی ملبورن رفتیم. حدود دوهزار نفر برای شرکت در این برنامه حاضر شده بودند. درهای سالن با کمی تأخیر گشوده شد و در این فرصت با توجه به اینکه بعضی از اعضای هیأت ایرانی با لباس روحانیت در مراسم حضور پیدا کرده بودند، نظر برخی از شرکت کنندگان جلب شد و برای گفتگو جلو آمدند.
در میان این افراد دو خانم حدوداً پنجاه ساله بودند که یکی از آنها به نام
(Rev. Tammy miller) خود را کشیش یک دین جدید در آمریکا معرفی می کرد. آنها خدا را قبول داشتند و معتقد بودند که خدا هم در درون ماست و هم در بیرون از وجود ما حضور دارد. همهی ادیان را یکی میدانستند و معتقد بودند که دینشان منادی صلح است. وقتی از معنویت و حالات معنوی از آنها پرسیدیم گفتند یک نوع تمرکز است مثل نماز، این حالت حتی در بازی تنیس وقتی کسی کاملاً غرق در بازی است رخ میدهد.
4
در حال گفتگو با مبلغان دین جدید بودیم که درهای سالن گشوده شد. سالن در مدت پانزده تا بیست دقیقه پر شد و البته صندلیهای اطراف نیز کمی خالی ماند. مراسم افتتاحیه با کمی تغییر نسبت به برنامه از پیش اعلام شده، اجرا شد. (مطالب گفتنی دربارهی افتتاحیه در گزارش تحلیلی و تفصیلی اینجانب خواهد آمد.)
روز دوم اجلاس چهارم دسامبر مطابق با سیزدهم
در ابتدا به جلسه سخنرانی آقای دکتر بیریا و خانم دکتر شاهسوند رفتم. سپس به قسمت نمایشگاه سر زدم. در آنجا آقای شریفزاده مشغول گفتگو با یک استاد بودایی بود. مباحث در مورد خلاء فکری، عدم اعتقاد بودیسم به خداوند و تمرکز ذهن بود. از نکات جالب و تازهی حرفهای این استاد این بود که چند حوزهی تعلیمی جدید را در آموزههای مکتب خود معرفی کردند. از جمله اهمیت علم و دانش، خدمات اجتماعی و تربیت.
سپس به بازدید از غرفه هارکریشنا رفتیم. این دین جدید قرائتی امروزی از دین هندو برای مردم غرب است، که توسط A.C. Bhaktivedanta Swami Prabhupada پایه گذاری شده است. پرابهوپادا در سال 1977 از دنیا رفته و البته تعالیم و تشکیلات او باقی مانده است. در غرفهی هارکریشنا با یکی از کشیشهای برجستهی این جنبش معنوی که در آنجا حضور داشت آشنا شدیم.
او در مورد اعتقاداتشان چنین گفت: ما معتقدیم که خدا در همه جا هست و به درون انسان محدود نمیشود. اما کریشنا مورتی- یکی از اساتید بزرگ معنویت شرق در غرب که آثارش در ایران بسیار گسترش پیدا کرده- خدا را فقط در درون انسان میبیند. همچنین متوجه شدیم که هارکریشنا به پیروان خود برنامههای عملی دقیق و زیادی میدهد که حتی غذا خوردن و مهمانداری را شامل میشود درحالی که مورتی به هیچ برنامهی تعیین شدهای قائل نیست.
سپس به غرفهی فرقهی دیگری رفتیم که نامش شی یومی بود. شی یعنی انرژی و یومی به معنای حسن است؛ که میتوان آن را نیروی نیک ترجمه کرد. چند نفر از اعضای این فرقه در غرفه نشسته بودند و بازدیدکنندگان را دعوت میکردند که برای دریافت انرژی روی صندلی بنشینند. آنها میگفتند این انتقال انرژی احساس آرامش و شادمانی را پدید میآورد. ما نشستیم و کمی هم طول کشید اما فقط کمی گرما در روی سر احساس کردیم.
5
سپس به غرفه راماکریشنا رفتیم. آنها کمی فرصت خواستند تا یکی از اساتیدشان بیاید. استاد پس از مدتی آمد ولی ما سخن ویژهای از ایشان نشنیدیم. در اصل این استاد همان تعالیم هندویی را ارائه میداد. تنها مطلب خاص این بود که مرتب واژهی صلح را تکرار میکرد و این آرمان را به عنوان یک آرمان هندویی مطرح میکرد.
سپس با یکی از روحانیون صابئی گفتگو کردیم. در این گفتگو آقایان قشقایی و شریفزاده نیز حضور داشتند. این روحانی دین صابئی را دین حضرت آدم (ع) معرفی کرد و معتقد بود که تمام پیامبرانِ پیروان آدم و ادیان دیگر شاخهای از صابئه است. او دینش را توحیدی میدانست و ادیان دیگر را قبول داشت و با استناد به آيات قرآن میگفت که هیچ یک از پیامبران با هم اختلاف ندارد.
بعد از این برنامه، دونفر که خود را کارمند مؤسسهی بیل کلینتون معرفی میکردند درخواست مصاحبه کردند و سؤالاتی از این دست پرسیدند: دین شما چیست؟ انگیزهی شما برای دینداری چیست؟ چگونه میتوان صلح را در جهان بر پاکرد؟ و ...
این روز که به یک معنا روز اول کاری ما در اجلاس ملبورن بود، خستگی را بر ما چیره نمود و لذا تصمیم گرفتیم در روزهای بعد، متعادلتر و با تنفسهای بیشتری مصاحبهها را دنبال کنیم.
پنجم دسامبر مطابق با چهاردهم آذرماه روز سوم اجلاس
همراه با تیم پژوهشکده بازدید از نمایشگاه و مصاحبه با افراد را که روز گذشته آغاز کرده بودیم ادامه دادیم. نخست از غرفهی سیکها دیدن کردیم. یکی از پیروان این دین عقاید و نمادهای دینیشان را توضیح داد. بیشتر نمادهای آنها مخالفت و مبارزه با مغولها بوده و اساساً زمینهی شکلگیری این دین ایجاد اتحاد بین مسلمانان و هندوها برای ایستادگی در برابر مغولها بوده است. همهی آنها باید یک خنجر کوچک همراه خود داشته باشند حتی هنگام خواب. عمامهی خاصی که برسر دارند برای این است که مغولها میخواستند عمامهی بزرگانشان را بردارند تا دیگر نماد رهبری و یکپارچگی در میان آنها نباشد، آنها هم حتی بر سر کودکانشان عمامه گذاشتند و همچنین معتقدند که موی بلند سر و صورت عاملی برای بالا رفتن دعا و قبولی آن است.
6
وقتی از غرفهی سیکها خارج شدیم آقای دکتر عبدالعزیز ساشادینا استاد دانشگاه ویرجینیا را دیدم. سابقهی آشنایی بنده با ایشان به چهار سال قبل در ایران باز میگردد و لذا میدانستم که در زمینهی اخلاق و معنویت، ایشان یک شخصیت جهانی است. ایشان وقتی دید که دوستانی از ایران به پارلمان آمدهاند خیلی خوشحال شد. از او برای گفتگو دعوت کردیم و در قسمتی از غرفهی سازمان میراث نشستیم. ساشادینا انجمن تازه تأسیسی را در آلمان معرفی کرد به نام معنویت جهانی (Global Spirituality) و گفت که این انجمن از او هم برای عضویت دعوت کرده است. گویا آنها بیانیهای با نام معنویت جهانی آماده کرده بودند که با تأکید ساشادینا اصل خداوند در آن وارد شده بود. اصل گفتگوی ما با ساشادینا در مورد معنویتهای نوظهور بود که زمینههای پیدایش، آثار مثبت و منفی آنها و راههای کنترلشان را به بحث گذاشتیم.
سپس آقای رادنی پیترسون کشیش و استاد دانشگاه بوستون برای بازدید به غرفه ایران آمد که با ایشان گفتگوی مفصلی دربارهی نگرششان نسبت به معنویتهای نوظهور و مسائل سیاسی بین ایران و آمریکا داشتیم. ایشان در میان صحبتهایشان به خاطر رفتار دولت متبوعش با دولت و مردم ایران عذرخواهی کرد. ما هم با تشکر از بزرگواری ایشان گفتیم که خطاها را دیگران انجام میدهند و ظاهراً قصد پایان دادن به آن را ندارند و ما منتظر تغییرات وعده داده شده هستیم.
بعد از آن خانمی که خود را مبلغ جنبشی معنوی با نام قوانین زندگی (Laws of Life) معرفی میکرد به غرفهی ما آمد. او مؤلف کتابی با همین نام بود و قوانین زندگی را از تعالیم مشترک ادیان جستجو میکرد. و مایل بود که در مورد اسلام بیشتر بداند. او معتقد بود که قوانین مشترکی وجود دارد که انسان و جهان بر اساس آن عمل میکند، ما با شناخت این قوانین میتوانیم زندگی خود را درست بسازیم.
بعد از او آقایی که خود را پروفسور معرفی میکرد به غرفه آمد. نام او ادل هایتز بود و میگفت که در آمریکا استاد یهودیان است. ما از او در مورد عرفان یهودی (قباله) پرسیدیم اما او به جای پاسخ گفت: که چرا رئیسجمهور شما میگوید هولوکاست دروغ است. اول سعی کردیم که بحث را به فضای دینی بازگردانیم. اما او اصرار کرد و گفت تا این مسأله حل نشود من نمیتوانم گفتگو کنم. آقای قشقایی به ایشان گفتند که رئیس جمهور احمدینژاد نمیگوید که هولوکاست نیست. بلکه چند سوال دارد؛ خوب جوابش را بدهیم. او میگوید اولاً اگر هولوکاست واقعیت دارد چرا اجازهی تحقیق نمیدهید؟ و اگر واقعیت دارد و باید غرامتی بابت آن پرداخت شود آیا کسانی که در اروپا این کار را کردهاند باید غرامت را بپردازند یا مسلمانان فلسطین؟
او گفت که هولوکاست واقعی است و من اقوام خود را در آنجا از دست دادهام. دوستان گفتند که تاریخ یک علم است و وقایع تاریخی قابل تحقیق علمی هستند. ادل هایتز گفت این خط قرمز ماست و نمیخواهیم کسی دربارهی آن صحبت کند همانطور که شما نمیگذارید کسی دربارهی شمایل پیامبرتان سخن بگوید.
به او گفتیم که ما در مورد شمایل پیامبرمان روایاتی داریم و زیاد دراینباره صحبت میکنیم. فقط میگوییم کسی آن را نقاشی نکند چون این نقاشی برآمده از تخیل خواهد بود و با واقعیت متفاوت است و در نتیجه نسبت دادن آن چهره به پیامبر نادرست خواهد بود. پس از این پاسخ او سکوت کرد و گفت باید بروم و فرصتی ندارم!
بعد از آن از غرفهی یک دین جدید ژاپنی با نام (Happy Science) بازدید کردیم. اسم کتاب مقدسشان که دعاهای کوتاهی در آن آمده (The Dharma of the Right Mind) بود. نام پیامبر این دین که به صراحت عنوان Prophet را در مورد او بکار میبرند (RYUHO OKAWA) است.
7
در گفتگو با مسؤول غرفه متوجه شدیم که «ریو اُکاوا» با توجه به بحرانها و شرایط دشوار مردم ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم تعالیمی را در راستای مدیریت ذهن و رسیدن به شادمانی سامان داده و دین جدید را ساخته است. این دین به خاطر قدرت حل مشکلات مردم با استقبال روبرو شده و در کشور خاستگاه رشد خوبی داشته است. ریو اُکاوا کتب بسیاری از خود به جا گذاشته و تعالیمش در کاهش افسردگی و تغییر احساسات منفی مفید است. از این رو به نظر میرسد که به زودی با ترجمهی آثارش به فضای فرهنگی ایران راه پیدا کند و در صورتی که افراد توانایی برای آموزش تعالیم این دین پا پیش بگذارند و اقدام به برگزاری دورههای نمایند، بدون شک این دین در کشور ما توسعه پیدا خواهد کرد.
بعد از این به غرفهی تراوادا که شاخهای از بودا است، سر زدیم. تراوادا یعنی ارابهی کوچک و پیروان این شاخه از بودا معتقدند که هر کس باید خود را نجات دهد و مثل پیروان ماهایانا قائل به مسئولیت فرد در قبال نجات دیگران نیستند. تصور من این بود که این شاخه از بودایی به خاطر نوع گرایشات مادیگرایانه اش پیروان زیادی ندارد، اما در آن غرفه عکسها، نشریات و بروشورهایی بود که معابد بزرگ و آیینهای با شکوه تراوادا را نشان میداد.
به گفتهی مسؤول غرفه، تراوادا بزرگترین شاخهی بودایی با حدود یک میلیارد پیرو است. شوق من در آشنایی با تراوادا باعث شد که مسؤول غرفه، یک نسخه از کتابی نفیس دربارهی تراوادا به من هدیه بدهد.
ششم دسامبر و روز چهارم اجلاس
در آغاز برنامهها با نمایندهی یک گروه مطالعاتی گفتگوی بینالادیان دانشگاه جرج واشنگتون، خانم ملودی فاکس احمد، در محل غرفهی سازمان میراث فرهنگی گفتگو کردیم. این گروه روی مشترکات ادیان و ظرفیتهایی که برای گفتگو و تعامل میان ادیان وجود دارد کار میکنند. جالب این بود که مادر این خانم مسیحی، پدرش یهودی و همسرش مسلمان بودند خودش هم میگفت که مسلمان است. اما ظواهر امر چیزی نشان نمیداد.
سپس با توجه به برنامههای پارلمان در جلسهی Andrew Vidich استاد مدیتیشن حاضر شدیم و در پایان جلسه، مصاحبهای را با او و خانم Margarete Czerny که همکار او بود، ترتیب دادیم. این دو شاگردان Sant Rajnider Singh ti Maharaj بودند که او نیز شاگر ربازارتارز و همشاگردی پائول توئیچل بنیانگذار اکنکار است. اکنکار فعال ترین فرقهی معنویت گرا در ایران است.
در گفتگو با اندرو ویدیچ معلوم شد که سبک آنها نیز بسیار شبیه اکنکار میباشد و در جستجوی نور و صوت خدا هستند. نام مکتب آنها Sience of Spirituality بود که به اختصار SOS نامیده میشود.
آنان روش خود را در اسلام و سنت صوفیان مسلمان میدیدند. البته معتقد بودند که همهی پیامبران این روش را داشتهاند. او معنویت را در شناخت خود و خدا خلاصه میکرد و میگفت همه دنبال خدا هستند و هر کس او را به نامی میخواند.
نکتهی جالب این است که اندرو، تی.ام را یک کاسبی و بیزنس میدانسته است. تیام مخفف Transcendental Meditation به معنای مراقبهی متعالی است. این سبک در جهان بسیار معروف است و در ایران نیز گسترش زیادی پیدا کرده است. اندرو اعلام آمادگی کرد که حاضر است به ایران بیاید و تعالیم مکتبشان را آموزش دهد.
سپس به جلسهی خانم (Ellen Grace O’Brian) رفتیم. او عضو جامعهی یوگانانداست که آثار بنیانگذار این جنبش سوامی یوگاناندا در ایران ترجمه شده و خوانندگان زیادی دارد. همچنین او در هیأت امنای پارلمان عضویت دارد. اُبریان در سخنرانی خود گفت که حضرت محمد (ص) هم یوگا تمرین میکرده است. با ایشان قرار مصاحبهای گذاشتیم که متأسفانه از طرف ما لغو شد.
بعد از ظهر همان روز با Robert B. Adams معاون کلیسای علم شناسی گفتگوی مفصلی داشتیم. آدامز کلیسای علمشناسی را یک دین جدید معرفی کرد که توسط L.Ron Hubard پایه گذاری شده و متن اصلی این دین کتابی است با نام Dianetics.
هدف کلیسای علمشناسی رساندن مردم به شادمانی و حال خوش است. آنها افراد را از این جهت به ده گروه تقسیم میکنند و میکوشند با تعالیم معنوی و روشهای معناگرا حال آنها را بهبود بخشند. آنها برای سنجش میزان اضطراب و افسردگی افراد دستگاه الکتریکی داشتند که با امواج کف دست عمل میکرد. بعد از تعیین وضعیت فرد با استفاده از کتاب Dianetics توصیههای معنوی مورد نیاز هر کس مشخص شده و به او ارائه میشود. آنها یک کارتو سی.دی و یک نسخه از کتاب مقدسشان را به ما
هدیه دادند و گفتند که این سی.دیها به زبان فارسی هم موجود است ما چون فکر نمیکردیم در اینجا لازم شود با خود نیاوردیم.
8
ران هوبارد در سال 1986 از دنیا رفته است و کلیسای علمشناسی در چند دههای که از تأسیس آن میگذرد تا کنون بسیار موفق بوده و حدود هشت هزار کلیسا در سراسر جهان تأسیس کرده است. این قدرت مدیریت، داشتن منابع مکتوب، محتوای تعالیم و آمادگی عرضه به زبان فارسی عللی است که ورود این دین جدید را به کشور ما برای آیندهای نزدیک حتمی مینماید و باید نسبت به آن روشنگریهای پیشگیرانه انجام شود.
حدود ساعت پنج بعد از ظهر بود که به جلسهی عنایت خان رفتم. او از اقطاب صوفیان چشتیه است. هنگامی که وارد سالن شدیم عنایت خان مشغول صحبت در مورد عرفان بود و بعد یک خانم که از مریدان او بود روی زمین نشست و همراه با نواختن سه تار شروع به آواز خواندن نمود. بعد از این برنامه نوبت پرسش و پاسخ رسید. یک نفر برخاست و گفت در بعضی از نشستهای اینجا عدهای میگویند که حضرت محمد (ص) یوگا انجام میداده است. با این سخن او عنایت خان و جمعی از شرکت کنندگان خندیدند.
آخرین برنامهی آن روز این بود که با رهبر هندوهای شیکاگو آقای (Satguru Bodhinatha Veylanswami) دیدار کنیم. ظاهر او خیلی تماشایی بود، موها و ریشهای بلند، صورت رنگ کرده، لباس نارنجی ملایم و جواهراتی که به خود آویخته بود. ساعت دستش هم طلا بود و خیلی قیمتی به نظر میرسید.
15
ویلان سوامی راه نجات بشر معاصر را احترام متقابل میدانست و برای رسیدن به حقیقت، رهایی از کارما را ضروری میدید. کارما نتیجهی اعمال نادرست گذشته است و با تناسخ ارتباط علّی دارد. وقتی یکی از اعضای تیم از او پرسید که آیا از زندگیهای گذشتهی من چیزی میدانید، پاسخ داد معنویت من در آن حد نیست. او دین هندو را وحدتی در کثرت و آن را نمادی از احترام متقابل به اعتقادات گوناگون معرفی کرد. در همین لحظه یکی از رهبران بودایی در جمع مریدان از کنار به ما نزدیک شد. وقتی به ما رسید رو به استاد هندو کرد و با تأمل زیاد ادای احترام نمود. به طوری که رهبر هندوهای شیکاگو نیز مجبور شد ادای احترام کند. بعد از گذشتن او، ویلان سوامی گفت بوداییان خیلی اشتباه میکنند، آنها همه چیز را در مراقبه میبینند!
9
هفتم دسامبر روز پنجم اجلاس
یک غرفه در نمایشگاه که مربوط به هیچ جنبش دینی خاصی نبود کتابهایی را برای نمایش گذاشته بود. یکی از این کتابها با نام A Course in Miracles توجه مرا جلب کرد. از همه جالبتر اینکه روی جلد کتاب نوشته بود کتاب کار (Work Book) با مسئول غرفه صحبت کردم و او توضیح داد که نویسندهی کتاب سالها تحقیق کرده و این کتاب را نوشته است. تمرینات معنوی و مراقبهها را بررسی و تجربه کرده و یافتههایش را در این کتاب بیان کرده است. او گفت که این کتاب به زبانهای متعددی ترجمه شده از جمله زبان فارسی ولی نسخهی فارسی آن جا موجود نبود. و مسؤول غرفه یک نسخهی انگلیسی از آن کتاب را به ما هدیه داد.
بازدید از غرفه ماتریا.
او یک ایرانی است که تحصیلاتی در رشته حقوق داشته و اکنون در انگلستان مقیم است. پیروانش سن او را بیش از دوهزار سال میدانند. آقای (Benjamin Creme) و همسرش بزرگترین مبلغان او بودهاند. پیروان او معتقدند که او پیش از ظهور منجی یا مسیح در آخر الزمان آمده و تمام وجودش عشق است. در این غرفه کارتهایی که میگفتند اثر دست او روی شیشهی منزلی در جنوب اروپاست توزیع میشد. همچنین تصویرهایی از نقاط یا لکههای درخشان مثل سفینههای فضایی که میگفتند اینها جلوه-هاي ماتریاست!
10
از غرفهدار خواستم که بهترین منبع برای آشنایی با ماتریا را معرفی کند و او کتاب The Reappearance of the Christ and the Masters of Wisdom را به من داد.
بعد از غرفهی دیگری در نمایشگاه بازدید کردیم که به مدیتیشن مربوط میشد. از آنجا کتابی دربارهی مدیتیشن هدیه گرفتیم که درسنامههای مربوط به آن را شامل میشد.
از غرفه دیگری که بازدید کردیم کتابهایی در بارهی مسیحیت داشت. وقتی متوجه شدند ما اهل ایران هستیم، خیلی خوشحال شدند. اما غیر از یک کتابی که به همه هدیه میدادند و (The Urantia Book) نام داشت، چاپ دیگری از آن کتاب را نیز به ما دادند که به تأثیر ستارگان بر رویدادهای زمینی مربوط میشد. اول گفتند که بر اساس کتاب مقدس نوشته شد و بعد گفتند که از تعالیم ادیان وکتب مقدس در تدوین کتاب استفاده شده است.
برای استراحت به محل غرفهی سازمان میراث بازگشتیم. در آنجا خانم دکتر شاهسوند و خانم دکتر سلیمانی مشغول گفتگو با آقای جان کی. مایرز بودند. بعد از دقایقی که نشستم دوستان سازمان میراث از من خواستند تا در این نشست شرکت کنم. به وسیلهی یادداشتی موضوع بحث و تخصص مایرز را از خانم سلیمانی پرسیدم. مطلع شدم که ایشان روی موضوع آرامش جهانی کار میکنند. تصور اولیهام همین برنامههایی بودکه جنبشهاي معنوی نوپدید دارند که میکوشند مردم جهان را به آرامش و کاهش نگرانیها برسانند. وقتی وارد بحث شدم متوجه شدم که موضوع دعوتشان سیاسی است و بهتر بود به جای آرامش جهانی از واژهی صلح جهانی استفاده میکردند.
به هر حال دقایقی نشستم و در جریان قرار گرفتم. متأسفانه با توجه به اغتشاشات بعد از انتخابات و تبلیغات رسانههای غربی مایرز از این موضوع سوال میکرد. بحث پراکنده میشد و گاهی به رابطه با آمریکا هم میرسید. من اعلام کردم که مایل هستم فرصتی داشته باشم و مطالبی را بگویم. این فرصت فراهم شد. خودم را محقق در باب اندیشههای امام خمینی و آیت الله خامنهای معرفی کردم و بحث را روی موضوع رابطهی جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده متمرکز کردم. گفتم من دو نکته دارم. یکی دربارهی وضع موجود و دیگری در باب راه رسیدن به وضع مطلوب. اما وضع موجود: کسی که اسلحه در دست دارد تنها دربارهی سرنوشت انسانها تصمیم نمیگیرد بلکه معنای واژهها را هم تعیین میکند. وقتی گلولهی آماده برای شلیک را به طرف کسی بگیری و بگویی صلح یعنی تسلیم.
اکنون آمریکا از صلح، دموکراسی و آزادی و حقوق بشر سخن میگوید ولی باید ببینیم معنای واقعی این واژهها چیست. سیاست آمریکا خیلی پست مدرن شده است.
اما راه رسیدن به وضع مطلوب: ببینید، انسان ظرفیت نامحدودی دارد که تنها با رفتن به سوی خداوند و شناخت او این ظرفیت به درستی شکوفا میشود. اما اگر انسان به دنیا رو کند این قابلیت به صورت حرص و زیادهخواهی و ستم و تجاوز و شکستن حریمها بروز مییابد. اگر تمام زمین را پر از طلا کنی و به چنین کسی بدهی آنگاه به صاحب شدن سیارات دیگر فکر میکند. در این حالت انسان بیمار است و باید به سوی خدا بازگردد. امام خمینی یک عارف و استاد اخلاق است. از نظر او آمریکا بیمار است و باید درمان شود. راه را قرآن بیان کرده است. بگو این اهل کتاب مسیحیان و یهودیان بسوی کلمهای که میان ما و شما مشترک است بیایید و آن این که غیر از خداوند یکتا دیگری را نپرستیم.
در پایان این گفتگو جان مایرز به علت رفتار نادرست دولت متبوعش از مردم ایران عذرخواهی کرد.
بعد از ظهر در مراسم دعای سرخ پوستان شرکت کردیم. در این برنامه فرانسیس پائولت بخشی از دعاهایشان را خواند و تفسیر کرد. او در هنگام خواندن دعا از نوعی وسیلهی موسیقایی شبیه نی استفاده میکرد. دعاهای او دربارهی برکت، تندرستی و مهربانی بود. با توجه به گسترش ترجمهی آثاری مربوط به عرفان و معنویت سرخپوستی در ایران از بیست و پنج سال پیش تاکنون، میخواستم مصاحبهای را با پائولت داشته باشم که به علت لزوم خالی کردن سالن برای برنامهی بعدی و مراجعهی شرکت کنندگان به او در پایان برنامه این امکان فراهم نشد. اما روز بعد توانستیم در یک موقعیت مناسب با او گفتگو کنیم.
بعد از این دیدار به همراه دکتر قشقایی در پنل اختصاصی بهائیان حاضر شدیم. یک نفر پاکستانی که روز گذشته به غرفهی ایران آمده بود و خود را اسماعیلی معرفی کرده بود، به عنوان یک لیدر بهایی در آنجا حضور داشت و آقای قشقایی که روز گذشته با او گرم گرفته بود خیلی عصبانی شد. ظاهراً او هم با حضور ما در آنجا نگران و پریشان شده بود و انتظار دیدن ما را نداشت.
به هر حال در این نشست به نامهها و نتایج به دست آمده برای توسعهی بهائیت پرداخته شد.
در پایان طبقه برنامه اعلامی شه در یکی از سالنها کارگاه مراقبهی پویا بود که به آنجا رفتیم پس از توضیحات استاد در مورد روش کار، همه به سکوت نشستند. در نیمههای کار یک خانم مسن به شدت سرفهاش گرفت و بعد از دو سه دقیقه سرفهی ممتدِ او، دیگر کسی قادر به تمرکز نبود. جلسه با بیان احساس شرکت کنندگان یا طرح سوالاتشان ادامه پیدا کرد و پایان یافت.
هشتم دسامبر و روز ششم اجلاس
شری شانکار پس از سخنرانی افتتاحیه ملبورن را ترک کرد و به هند بازگشت. اما جوانی را با نام (Swami Sadyojathr) به عنوان نمایندهی خود در آنجا معرفی کرد. وقتی در نمایشگاه از محل عرضهی محصولات مربوط به شانکار بازدید کردیم و از آنها دربارهی تعالیم پرسوجو کردیم آنها سوامی را به ما معرفی کردند و قرار ملاقاتی را با او ترتیب دادند.
11
او جوانی با لباس سفید و بلند بود که یک ساری بزرگ روی آن لباسش انداخته بود و همچنین موهای سر و صورتش بلند و پریشان بود. در گفتگو با او معلوم شد که نام تعالیمشان (Art of living) است و اساساش بر نوعی مراقبه طراحی شده، که با تنفسهای عمیق پیش میرود. البته سخنان سوامی خیلی مبهم بود و بودن اینکه توضیح واضحی بدهد از عمق و اسرار تنفس صحبت میکرد.
در پایان توضیحاتش بیان کرد که ما در بسیاری از کشورهای جهان آموزشهای خود را گسترش دادهایم؛ از جمله در تهران دورههایی برگزار کردهایم.
نکتهی قابل توجه این است که شانکار آثار زیادی دارد که به نظر میرسد سخنرانیهای اوست. این ویژگی در شرایط فرهنگی ایران بسیار مؤثر واقع شده و به عاملی برای موفقیت وی بدل شده است. به نظر میرسد که به زودی ترجمهی آثار او در ایران آغاز شود و اساتید متعددی برای نشر تعالیم شانکار در ایران فعالیت کنند. گذشته از اینکه فضای جهانی مناسبی را برای او مهیا کردهاند همچنان که او با عنوان قدیس در اوایل مراسم افتتاحیه سخنرانی کرد.
بعد از مصاحبه با سوامی که در طبقهی دوم مرکز همایشها انجام شد با دو خاخام یهودی روبرو شدیم. از آنها دعوت کردیم که برای ما دربارهی عرفان یهود توضیح داده و به سؤالاتی که داریم، پاسخ بدهند. خیلی گرم از ما استقبال کردند. در معرفی خود یکی از آنها که جوانتر بود و همسرش نیز با حجاب کامل یهودی یعنی لباس بلند و کلاه بر سر کنار او ایستاده بود، خود را این طور معرفی کرد: Eliyahu Mc Lean-Dalal از اسرائیل. نفر دیگر Shamir Caplan از Mount Scopus Memorial Callege به محض اینکه برای گفتگو آماده شدیم، چند نفر رهگذر از کنار ما گذشتند که الیاهو آنها را صدا زد و به نشستمان دعوت کرد. چند مبل هم از اطراف جابجا کردیم تا همه در یک حلقه قرار بگیریم، همه دور هم نشستیم. یکی از آنها را قبلاً دورادور شناخته بودم او شیخ نقشبندیه در اسرائیل بود. نفر دیگر که پیرمرد کهن سالی مینمود، شیخ دریوزیان اسرائیل و نفر سوم جریس منصور کشیش و خزانه دار کلیسای کاتولیک در اسرائیل بود. در آغاز همه خود را معرفی کردند و هر کدام که در معرفی خود نام اسرائیل را میآورد، مترجم گروه آن را فلسطین اشغالی ترجمه میکرد و آنها کاملا کلام او را متوجه میشدند.
الیاهو میکروفن خود را به شیخ دریوزیان داد و گفت همه یک دعا بکنیم. به ترتیب برای صلح و آرامش در جهان دعا کردند. در این اثنا هر کس رد میشد از دیدن این صحنه که افرادی از ادیان و فرق مختلف دور هم نشستهاند. عکس میگرفت، عدهای هم چند دقیقه فیلمبرداری میکردند و دوربین روابط عمومی سازمان تبلیغات از ابتدا در برابر ما ایستاده بود.
یکی از همراهان ما از این وضع نگران شده بود. من با دیدن وضع او به فکر تنظیم جملاتی افتادم که از این فرصت به خوبی استفاده شود. نوبت که به ما رسید میکروفن را به دست من دادند و گفتم: یک نکته بگویم و بعد دعا کنم. امروز بعضی از مناطق جهان شاهد جنگ و خشونت و ظلمهای بسیار است و این موضوع بار مسؤولیت پیروان ادیان را سنگین میکند. مردم جهان از علما انتظار دارند که در برابر این ظلمها بایستند. از خداوند میخواهم که صلح و دوستی و آرامش را در جهان ایجاد کند تا مکانی امن برای عبادت او باشد.
بعد الیاهو گفت همه بدست به دست هم بدهیم و نمادی از وحدت بسازیم. سپس برخواست و دست پیش آورد تا همه دستها را روی هم بگذاریم. و در نهایت رو به ما کرد و همه را در آغوش گرفت!
... بعد از مراسم اختتامیه روز بعد. یکی از اعضای تیم پژوهشکده گفت در مراسم الیاهو را دیدم به او سلام کردم، اما بیتوجه و با سرعت از کنار من گذشت!
در روز ششم اجلاس پس از نمایشی که الیاهو به راه انداخت از او و دوستش کاپلان در مورد عرفان یهود پرسش کردیم و آنها در ابتدا پاسخهای کلی دادند و تأکید کردند که این مسائل خیلی معنوی هستند و به راحتی نمیتوان آنها را درک کرد. اما وقتی سؤالات ما دقیقتر شد و از نظریهی سفیراها یا به بیان دیگر تجلیات الهی که در عرفان یهود به دو دستهی خیر و شر تقسیم میشود، پرسش کردیم از پاسخ گفتن طفره رفتند و گفتند این مطالب بسیار پیچیده است و نمیتوان به سادگی آن را فهمید.
بعد از این ماجرا به غرفهی سازمان میراث در محل نمایشگاه رفتیم و پس از کمی استراحت به گردش در نمایشگاه پرداختیم که در همین حال Francois Paulette استاد معنویت سرخپوستی را دیدیم. کسی که روز گذشته مراسم نیایش سرخپوستی را اجرا کرد و موفق نشدیم با او مصاحبه کنیم. با دیدن او بسیار خوشحال شدیم، به سویش رفتیم. بعد از سلام و احوال پرسی از او خواستیم که چند دقیقه در غرفهی ایران حضور پیدا کند تا باهم گفتگویی داشته باشیم. او کمی مکث کرد، به ساعتش نگاهی انداخت و ناگهان گفت برویم.
دور میز گردی که در غرفه بود نشستیم و گفتگو را اینطور آغاز کردم که: ما میخواهیم با اندیشههای معنوی سرخپوستان آشنا شویم. لطفاً بعد از معرفی از هرجا که میخواهید سخن را آغاز کنید. او گفت من کانادایی هستم و رئیس قبیلهی Denenishen و از ما کاغذ و قلم خواست. اول یک چادر سرخ پوستی کشید و گفت این خانه و زندگی ماست. درِ آن رو به شرق است که روشنایی و زندگی از آن سو آغاز میشود. بعد چادر را به چهار قسمت تقسیم کرد و در وسط آن آتش را قرار داد. یک بخش بدن، یک بخش فکر، بخشی احساس و عشق و بخش دیگر معنویت. در حلقهی بعد به هر سو یک رنگ را نسبت داد. شرق سرخ، غرب سیاه، شمال سفید و جنوب زرد. در حلقهی بعد عناصری را نوشت: شمال هوا، جنوب زمین، شرق گیاه و غرب آب و همین طور این مراحل را گسترش داد در هر مرحله توضیحات جالبی میداد و سوالات و پاسخهایی میان ما رد و بدل میشد. در نهایت گفت این حلقهها همچنان ادامه دارد ولی با یکی دو ساعت تمام نمیشود. من پاورپینتهایی دارم و در کشورهای مختلف آنها را ارائه میدهم. اگر بخواهید میتوانم به ایران هم بیایم.
در این صحبتها نکتهی بسیار جالب این بود که او معنویت را در رؤیا دیدن تفسیر میکرد و میگفت من قدرت رؤیا دیدن دارم و هنگامی که پیشنهاد گفتگو دادید، درون شما را دیدم و چون خوشم آمد پذیرفتم. از او پرسیدم این قدرت چگونه به دست میآید؟ گفت با روزه گرفتن. پرسیدم روزه چیست گفت ما در سال چهار روز هیچ چیز نمیخوریم و نمینوشیم. از روز سوم به بعد نیروهای معنوی فعال میشود. ادامه داد که من بیست و پنج سال است که روزه میگیرم. سن او حدود شصت سال بود.
گشت زدن در نمایشگاه را ادامه دادیم و به غرفهی Dharma Realm Buddhist Associstion رفتیم کتابهای زیادی در آنجا بود در آن بین کتاب The Surangama Sutra نظرم را جلب کرد. سورهی الماس یکی از متون مقدس و معروف بودایی است و آن کتاب، متن سورهی الماس همراه با شرح و تفسیر بود. یک نسخه از آن را به قیمت سی دلار استرالیا خریدیم.
در ادامه به غرفهای رسیدیم که به Sri Chinmoy Centre تعلق داشت. او یکی از رهبران معنوی هندی است که من هنوز از حضور آن فرقه در ایران اطلاعی ندارم، اما در آن غرفه کتابهای فارسیای وجود داشت که احتمالاً در کشورهای همسایه ایران توزیع شده است.
12
بعد از این گفتگو سراغ غرفهای رفتیم که انجیل کاربردی را عرضه میکرد. در این غرفه مسائل مورد نیاز مردم با انجیل پاسخ داده شده بود. مثلاً جنگلهای استرالیا معمولاً دچار حریق میشود و در آن غرفه انجیلِ فرونشاندن آتش بود. انجیل کاسبی و انجیل عدالت هم بود. و بسیاری از مطالب آن برداشتهای بیربطی از داستانهای کتاب مقدس بود.
در ادامه به غرفهای رسیدیم که مربوط به سازمانی به نام AUM بود. مسؤول غرفه بروشورهای گوناگونی به ما داد و گفت که وین دایر، لوئیز هِی و بسیاری از سخنرانان معروف و جهانی عضو این سازمان هستند. افراد نام برده آثار زیادی دارند که به فارسی ترجمه شده است. نام یکی از بروشورهایی که به ما داد پیامبران عصر جدید بود. آنها یک شال مخصوص که آرمشان را روی آن طراحی کرده بودند به ما هدیه دادند. مسؤول غرفه گفت که ما در سطوح مختلف برنامههای زیادی داریم. فیلم راز اولین کار ما بوده، که برای عموم انجام شده است.
13
به نظر میرسد که این سازمان را باید خوب بشناسیم، اکنون تأثیر آن در کشور ما زیاد است و با برنامههایی که آنها دارند و یارگیریهایی که کردهاند، در آینده تأثیرات بیشتری بر فرهنگ ما خواهند نهاد.
نهم دسامبر و روز هفتم اجلاس
این روز، روز اختتامیه بود. از صبح غرفههای مختلف مشغول جمع کردن وسایلشان بودند. اختتامیه بعد از ظهر شروع میشد و تا شب ادامه داشت. نشستهای پیش از ظهر کمتر بود و با توجه به اینکه اعلام کرده بودند در اختتامیه دالاییلاما میآید و بازرسی خواهد شد و کسی وسایل اضافه با خود نیاورد، اوضاع کاملاً متفاوت بود. من احساس میکردم که چه فرصتهایی را از دست دادهام. چه افرادی که حتی از حضورشان مطلع نشدهام، چه برنامههایی که برای شرکت در آنها فرصت پیدا نکردم و .... اما از این فرصت پیش از ظهر میخواستم به خوبی استفاده کنم. تصمیم گرفتم به برخی از غرفههایی که سر زدهام دوباره سربزنم و اطلاعاتم را کامل کنم. غرفهی سازمان AUM و هارکریشنا از این موارد بود. به این غرفه رفتم و بیشتر با مسؤولینش صحبت کردم. سعی کردم تا جایی که میتوانم کتاب و جزوه از آنها بگیرم. از غرفهی هارکریشنا چند کتاب هدیه گرفتم و شرح کتاب بَهَگواد گیتا (Bhagavad Gita) را خریدم. این شرح اثر پرابهوپادا و از مهمترین آثار هارکریشناست.
14
به غرفهی زرتشتیان هم سری زدم در آنجا یک خانم ایرانی متولد انگلیس بود که در مورد ایران ابهامات زیادی داشت. او فارسی صحبت میکرد و میگفت ایران را خیلی دوست دارم. من هم به او گفتم ایران با دولت و مردمش منتظر تو و همهی ایرانی های دور از وطن هستند. او با ما همراه شد و با دوستان دیگر به غرفهی تئوزوفی رفتیم.
تئوزوفی یک جریان عرفانی تأثیر گذار در روزگار ماست. البته چون در سطوح فلسفی عمل کرده در میان مردم عادی کمتر تأثیر مستقیم داشته است. اما بر بسیاری از پیامبران عصر جدید اثر گذاشته و از این طریق اندیشههایش به عموم مردم هم رسیده است. بنیان گذار این فرقه خانم H.P.Blavatsky است و تا کنون تمام رهبرانش زن بودهاند، غیر از یک مورد که مرد بوده است. بلاواتسکی بر وحدت ادیان تأکید داشته و وحدت وجود را نیز مورد توجه قرار داده است. او به قباله (عرفان یهود) بسیار علاقهمند است و آن را قدیمیترین حکمت بشر میداند.
مهمترین کتاب این جنبش معنوی Foundations of Esoteric Philosophy نام دارد که یک نسخه از آن را مسؤول غرفه به ما داد. معبد اصلی این فرقه در هند است. من عکس آن را از غرفهداران خواستم و آنها که تنها یکی از آن داشتند و بر دیوار غرفه نصب کرده بودند، چون روز آخر بود، آن را از دیوار برداشته و به ما دادند.
بعد از این برنامهها به غرفهی سازمان میراث فرهنگی بازگشتیم. دوستان مشغول جمعآوری غرفه بودند. یک نفر که فکر کنم پاکستانی ولی مقیم آمریکا بود آثار هنری غرفه را به قیمت خوبی خرید و بار دوستان ما را سبک کرد. نزدیک ظهر شده بود. مثل هر روز نماز خواندیم و دوستانی که غذای آنجا با ذائقهشان سازگار بود ناهار خوردند و برای اختتامیه آماده شدیم.
شرح تفصیلی برنامههای اختتامیه انشاءالله در گزارش تحلیلی ارائه خواهد شد.
منبع خبر: گروه اخلاق و عرفان