چند صباحی است که نحوه اقدام موثر در حوزه افکار عمومی و به تبع آن، تبیین به عنوان یکی از موضوعات دارای اولویت در برخی از محافل جبهه انقلاب مورد تأمل واقع شده است.
اما تبیین چیست؟ قبل از پاسخ به این پرسش باید گفت: از جمله گامهای اولیه در شناخت یک مفهوم، تحقیق پیرامون حدود سلبی آن مفهوم است؛ پس پیش از پاسخ به پرسش"تبیین چیست؟" میتوان به پرسش "تبیین چه نیست؟" پرداخت و از این رهگذر به مختصات مفهوم تبیین نزدیک شد.
تبیین، چه نیست؟
پرواضح است امروزه تبلیغ در معنای مرسوم خود از کارامدی لازم برخوردار نیست (مراد از تبلیغ در این یادداشت، تبلیغ در سنت حوزوی است نه تبلیغ به معنای پروپاگاندا!). تبلیغ در معنای معمول خود نتوانسته نیازهای فوری و ضروری افکار عمومی جامعه امروزی را که در مواجهه با حملات ترکیبی ناجوانمردانه است برطرف نماید به نحوی که گرههای ذهنی متعددی که طی سالیان متمادی به دلیل ضعف عناصر داخلی و تلاشهای دشمن خارجی و رسانه های آنها نسبت به موضوعات مختلف مرتبط با دین، نظام و انقلاب، روحانیت و ... در آحاد جامعه شکل گرفته، نه تنها کماکان به حال خود باقی است بلکه روز به روز این گره های ذهنی کورتر هم می شود لذا تبیین، هر چه که هست، همان تبلیغِ به معنای مرسوم و معمول نیست! چون راه علاج مرض پروپاگاندای دشمن تبیین است و از آنجا که کماکان این مرض، رفع نشده لذا تبلیغ، دوای جامعی نیست.
بیان مطلب اینکه
1- رفتار اجتماعی انسان برخاسته از شناخت اجتماعی اوست. شناخت اجتماعی هم مجموع ذخیره دانایی یک انسان در طول حیات اجتماعی اوست که آنرا کسب کرده است. این ذخیره دانایی راهنمای زندگی انسان است و انسان بواسطه آن، زندگی خود را سامان میبخشد لکن کسب همه این داناییها در کلاس درس و بهصورت منطقی، مستدل و نظاممند صورت نمیپذیرد. بخش عمدهای از رفتارهای اجتماعی انسان ناشی از آن دسته شناختی است که در اثر تعاملات اجتماعی و ناشی از آداب، رسوم، عواطف، احساسات و گرایشها ایجاد شده که این امر ناشی از زندگی جمعی انسان است که قراردادهای اجتماعی نیز بدان اعتبار بخشیده است؛ این دسته از شناخت که از آن به عنوان شناخت عمومی(در مقابل شناخت علمی) یاد میشود بیش از آنکه آموخته شود به کار گرفته میشود. این ذخیره دانایی ماهیتی از جنس فرهنگ (و نه علم) دارد و مانند هوایی است که انسان از آن استفاده میکند اما اغلب متوجه آن نیست.
2- همانطور که گذشت بخش عمدهای از رفتارهای انسان ناشی از دریافتهایی است که غیرآگاهانه، غیررسمی و غیرکلاسیک به او منتقل شده است. عمدتاً انسان، بدون تأمل و استدلال و حتی بدون اینکه پرسشی از او سر بزند از این ذخیره دانایی استفاده میکند. این نوع دانایی بیشتر از روی عادت، تقلید و تکرار است و جنبه خودآگاهی در آن کمرنگ است.
3- این امر را مقایسه کنید با اتفاقی که امروز در فضای تبلیغهای رسمی شاهد آن هستیم. در تبلیغ، عمدتاً مخاطب به تفکر و تعقل دعوت میشود. مبلیغین همواره به دنبال ایجاد خودآگاهی در مخاطب هستند. محتواهای تبلیغی اکثراً به مثابه درسنامههای آموزشی شامل بحثهای منطقی و استدلالی است؛ گویی ما مسجد را به مدرسه، تبلیغ را به تدریس و منبری را به مُدرسی تبدیل کردهایم که به مخاطب، نگاهی همچون محصل دارد و او را برای آزمون پایانی مدرسه تجهیز میکند نه برای زندگی در جامعه!
4- دوباره این مواجهه را مقایسه کنید با کاری که دشمن در حال پیادهسازی آن در جامعه ما است. نظام سلطه با امپراطوری رسانهای خود از طریق ایجاد یک جریان ثابت و مستمر از اطلاعات و سرگرمی، سعی میکند توده مردم را به مصرفکنندگان منفعلی تبدیل کند که صرفاً به دنبال لذت بردن از محتوا هستند و در نتیجه با پدید آوردن غلبه روایت خود از واقعیتها گفتن و شنیدن هر سخن مخالف و معارضی را با هزینههای بالای فردی و اجتماعی مواجه میکند. آیا در چنین فضایی، اساساً فردی از توده مردم به دنبال کشف حقیقت است که بتوان او را از طریق تبلیغ و کاملاً روشمند و خودآگاه به حقیقت رساند؟
آیا برای مرضی که در لایه فرهنگ پدید آمده میتوان نسخههایی در لایه علم پیچید؟!
ادامه دارد...