یادداشت: سیدعلی موسوی
رئیس پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (ع)
بر اساس پیمایش تیام 40.7 درصد بانوان محجبه تهرانی اعلام کردهاند قطعاً در انتخابات مجلس 1402 شرکت نخواهند کرد. آیا این طیف نگاههای انجمن حجتیهای داشته و مخالف اسلام سیاسیاند؛ همانگونه که شبکه فارسی زبان پادشاهی بریتانیا پیمایش ارزشها و نگرشها را تحلیل کرده است؟ یا اتفاقاً این عده انتقادشان به مسؤلین معنایی مذهبی دارد؟ به عبارتی آیا این عده منتقد قرائتی سیاسی از دین اسلاماند یا انتقادشان به مسؤلین، مبنایی دینی داشته و با استناد به سیرۀ عادلانۀ امیرالمؤمنین(ع) منتقد مسؤلیناند. اگر پاسخ دوم صحیح باشد، شبکه پاشاهی انگلستان باید در سیاستهایش تجدید نظر کرده و به ادبیات ماقبل اغتشاشات 1401 برگشته، همانند سال 88 با «الله اکبر» و «یاحسین، میرحسین» به دنبال مقابله با جمهوری اسلامی باشد. از اینرو سؤال دیگری برجسته میشود که آیا این قشر مذهبی که مایل به مشارکت در انتخابات مجلس نیستند، هرچند اسلام را سیاسی میدانند اما جمهوری اسلامی را قبول ندارند یا مسئلهشان در لایهای پایینتر، یعنی نحوۀ مدیریت کشور است؟ برای پاسخگویی به این سؤال لازم است به بررسی دقیقتر این آمار بپردازیم.
لازم است اذعان کنیم بهطور معمول احتمال شکستهشدن این قاطعیت 40.7 درصد در دقایق نود رقابتهای انتخاباتی وجود دارد. این وابسته به نوع کنشگری فعالان تبلیغی، فرهنگی و سیاسی کشور در دیدن مسائل این جمع است. با نظرداشت ایستادگی این قشر درمقابل هجمه سنگین علیه حجاب در پایتخت، باید اعتراف کرد مسئله آنان وادادگی در مقابل زیست فرهنگی غربی و وادادگی سیاسی در مقابل غرب نیست. (آمارهای بعدی این را نشان میدهد).
برای فهم دقیقتر رفتار ایشان لازم است دقت کنیم که 44.9 درصدشان در انتخابات ریاست جمهوری 1400 نیز شرکت نکردهاند. باوجود اینکه آمار مشارکت تهران در انتخابات ریاست جمهوری به مراتب بیشتر از انتخابات مجلس است. درصورتیکه کل این 40.7 درصد در انتخابات پیشِ رو شرکت نکنند، باز هم به میزان 4.2 درصد، وضعیت بهبود پیدا کرده است. این رشد با توجه به کاهش طبیعی مشارکت انتخابات مجلس در مقایسه با انتخابات ریاست جمهوری نشانۀ رشد مشارکت است. خصوصاً اینکه 6.8 درصد از کسانی که در انتخابات 1400 شرکت نکردهاند اعلام داشتهاند که در انتخابات مجلس 1402 قطعا شرکت میکنند و تنها 70.9 درصد از کسانی که در انتخابات 1400 شرکت نکردهاند، قاطعانه عدم شرکت در این انتخابات را اعلام داشتهاند. افزایش احتمالی 29 درصدی به آمار مشارکتکنندگان در انتخابات مجلس دستاورد ارزندهای برای این دو سال تلاش دولت آقای رئیسی میتواند باشد. جالبتر آنکه 62.2 درصد از کسانی که در انتخابات ریاست جمهوری 96 به آقای روحانی رأی دادهاند، در این انتخابات به فهرست انتخاباتی مورد حمایت آقایان روحانی یا خاتمی رأی نخواهند داد. آراء این دسته در میان فهرستهای فرضی همچون آقایان احمدینژاد، قالیباف، جلیلی و لاریجانی توزیع میشود. این امر نشاندهنده اضمحلال پایگاه سیاسی جریان واداده فرهنگی ـ سیاسی در میان قشر مذهبی است. از اینرو نه فقط مسئله اضمحلال اسلام سیاسی نیست بلکه مسئله پررنگتر شدن ادبیات اسلام انقلابی در گفتمان حاکم بر بدنه انقلابی است. البته این امر در همان انتخابات 1400 نیز روشن میشود؛ وقتی که تنها 1.7 درصد، حاضر به رأیدادن به کاندیدای این جریان میشوند.
البته این ریزش آراء در جریان اصلاحطلب به معنای پیروزی جریان رقیب اصولگرا در حفظ هوادارانش نیست؛ 16.5 درصد از کسانی که به آقای رئیسی در انتخابات 1400 رأی دادهاند قاطعانه اعلام کردهاند در انتخابات مجلس 1402 شرکت نخواهند کرد. این امر با توجه به آمار 89.5 درصدی که ریشه مشکلات کشور را ضعف مدیریت میداند، امری باورپذیر است. این به معنای ندیدن اثر دشمن خارجی در مشکلات کشور نیست چراکه 58.3 درصد، ریشه مشکلات کشور را دخالت دشمنان نیز میدانند، اما بهوضوح سهم قابلتوجه 89.5 درصدی را متوجه ضعف مدیریت میکنند. این امر هیچ معنای ایدئولوژیکی ندارد بلکه کاملاً ریشه در یک ارزیابی عینی و واقعبینانه دارد. بر اساس این تحلیل آدرس غلطِ وادادگی فرهنگی و سیاسی واضح میشود؛ چه تحلیلی که به دنبال آزادی حجاب و ولنگاری فرهنگی است و چه تحلیلی که به دنبال بازکردن دست اجنبی در کشور است و چه تحلیلی که به دنبال دستکشیدن از اسلام سیاسی و قرائت انقلابی از اسلام است، هر سه راه به خطا بردهاند. طبعاً پادشاهی بریتانیا تمایل دارد که یکی از این سه تحلیل درست باشد، اما با کمال تأسف برای کشور دوست و همسایهمان(!) بریتانیا، و با کمال احترام(!) به پاشاه آن، این تحلیلها بر اساس دادههای عینی، غلط است. مسئله این قشر اساساً وادادگی فرهنگی در مقابل غربگرایی و وادادگی سیاسی در مقابل دشمن نیست، بلکه مسئلهشان ضعف مدیریت کشور است.
این امر شاید در توزیع گرایشات جمعی که در سال 96 به آقای رئیسی رأی دادهاند در میان فهرستهای فرضی نیز واضح باشد. توزیع آراء این قشر در میان فهرستها به ترتیب 33.7 درصد آقای احمدینژاد، 25.9 درصد آقای جلیلی و 20.9 درصد آقای قالیباف در مقایسه با 9.4 درصد آقای روحانی و 6.4 درصد آقای خاتمی و 3.7 درصد آقای لاریجانی است. یکسوم این طیف در موازنه عملکرد آقای احمدینژاد با شخصیتهای دیگر، همچنان ایشان را ترجیح میدهد. این امر به دلیل موازنه کارآمدیها در مقابل ناکارآمدیهای آقای احمدینژاد در مقایسه با سایرین است.
خوشبختانه مردم ایران تصنیف و بلوکبندی حزبی نشدهاند . از اینرو بهخلاف جریانات سیاسی، نسبت ثابتی با سیاستمداران ندارند و آراءشان در رفتوآمد میان سیاستمداران است. ازهمینرو 15.8 درصد یعنی حدود یکششم از کسانی که در 1400 به آقای رئیسی رأی دادهاند، فهرست فرضی آقایان روحانی و خاتمی را ترجیح دادهاند. البته برخی از آنان در نسبت خاصی با 16.5 درصدی است که بیان داشتهاند قطعاً در انتخابات بعدی شرکت نمیکنند.
حجم یکچهارمی سبد آقای جلیلی در مقایسه یکپنجم آقای قالیباف نیز صرفاً بر اساس هواداریهای قاطعانه سیاسی قابل توجیه نیست. طبعاً عدم حضور رسانهای و سیاسی آقای جلیلی از یک طرف و حضور آقای قالیباف بهعنوان مسؤل قوه از سوی دیگر تأثیر نسبی بر این نتایج داشته است. ارزیابی 89.5 درصدی مردم از ریشه ضعف مدیریت کشور، نشاندهنده ارزیابی ضعیف مردم از کارآمدی مسؤلین است. این امر مهمترین عامل تعیینکننده گرایش مردم به مشارکت، عدم مشارکت و رفتوآمد میان بلوکهای مختلف سیاسی است.
در کنار حمایتهای طیف مذهبی از بدنه مسؤلین فعلی کشور، 89.5 درصد نقدی واضح به نحوه مدیریت اقتصادی دارد. شاخصهای انتقادی این قشر عمدتاً ناظر به همان تأکیداتی است که رهبر معظم انقلاب تحت عنوان «اقتصاد مقاومتی» از آن یاد میکنند. مسئله اصلی این است که رضایت مردم به همان اندازهای است که این شعار محقق شده است و نارضایتی به اندازهای است که تحقق این شعار به «نمایشهای ظاهری» ترجمه شده است.