اکنون که بیش از حدود پنج ماه از جنگ ۱۲ روزه ما با رژیم صهیونیستی میگذرد فرصت مناسبی است برای طرح این پرسش که چرا رفتار جمعی جامعه ایران در این رویداد، بار دیگر با تحلیلهای رسانهای و دانشگاهی همخوانی نداشت؟ تحلیلهایی که مدعی بازنمایی واقعیت مردم بودند و خود را نماینده افکار عمومی میدانستند!
این رخداد که میتوانست به نقطه عطفی برای شناخت عمیقتر جامعه ایرانی تبدیل شود، به سرعت به میدان نبرد روایتپردازان رسانهای تبدیل شد. پرسش اصلی که باید بدان پرداخته میشد این است که چگونه ملتی که بر اساس ادعاهای رسانهای درگیر بحرانهای عمیق است، در لحظه آزمون واکنشی یکپارچه نشان میدهد؟ اما برخی رسانه ها به جای موشکافی این پارادوکس ظاهری، درکارزارهای روایی فعال شدند و واکنش «مردم» چون با کلیشههای از پیش ساخته آنها همخوانی نداشت، همین مردم دوباره نادیده گرفته شدند و تحریفهای جدیدی جایگزین واقعیت شد.
حال باید دید پشت پرده این تحریف واقعیت چیست؟! در قلب این جنگ روایی، پروژهای برای ساخت تصویری از ایرانیان، آن هم جدا از هویت دینی و تاریخیشان در جریان است که هدف آن ارائه الگویی است که ایرانیان را ترغیب کند که خود را نه بر اساس واقعیت زیسته، بلکه مطابق اغراض رسانهای غرب بازتعریف کنند. کانون این فریب، جداسازی رفتار مردم از ماهیت دینی آن است. گویی این مردم فاقد تاریخ و تجربه دینی هستند و رفتارشان صرفاً برآمده از مفاهیم وارداتی غربی است و مردم ایران باید خود را در کنار و بلکه تداوم غرب بفهمند.
سؤالی که میتوان در برابر عملکرد رسانهای این جریان قرار داد این است که چرا در مدلهای مفهومی ساختهشده شما تحلیلی از «مشارکتهای داوطلبانه مردم با نیروهای امنیتی در دفاع از کشور»، «بسیج رسانهای خودجوش در دفاع از نیروهای مسلح»، «تقویت گفتمان ایثار» و «بازگشت مفاهیم دینی مانند ایستادگی، جهاد و شهادت» وجود ندارد؟! باید از چنین اصحاب رسانهای صراحتاً پرسید چرا به تقلیلگرایی گسترده و شدید نسبت به تصویرسازی از رفتار غنی و قوی مردم مشغول هستید؟ این مردم دفعتاً از دل تاریخ بیرون نیامدهاند که واکنش غنی آنها، این مقدار ساده معرفی شود!
با توجه به تجربیات تاریخی و زیست فرهنگی ایرانیان، این واکنش اجتماعی کاملاً طبیعی است و فقط آن را در چارچوب خاکدوستی و ایراندوستی خلاصه کردن، فقط از شعبده رسانه و تکنیکهای تحریف آن برمیآید. مفاهیمی چون مبارزه با ظلم، دفاع از حق، ولایتپذیری و حماسهزیستی و هزاران خصوصیت اخلاقی و رفتاری دیگر، از دیرباز در فرهنگ ایرانیان نهادینه شده اما در روایتسازیهای رسانهای حذف یا به حاشیه رانده شدهاند!
جنگ 12 روزه واقعیت روشنی را در سپهر سیاسی-اجتماعی ایران، ظاهر کرد که در تاریخ بارها تکرار شده بود و مردم ما با آن در یک تجربه نزدیک دفاع مقدس کاملاً آشنا بودند. میتوان گفت دوباره بعد از جنگ 12 روزه، مفهوم «مقاومت» در جامعه ایرانی به یکی از مفاهیم محوری در فهم اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است، اما روایتهای موجود بیشتر از آنکه ناشی از رفتار واقعی جامعه باشند، برساخته گروههای خاص هستند. برخی ماهیت مقاومت را ملیگرایانه، برخی مدنی خواندهاند و عدهای در تلاش برای تهی کردن آن از خاستگاه دینی و انقلابیاش هستند. تقریباً همه این روایتها خود را منتسب به مردم میدانند درحالیکه با واقعیت مردم فاصله جدی دارند و گویا مردم به گونهای متفاوت از رسانهها میان روایتهای ملی، تاریخی، فرهنگی و دینی در مقاومت ایرانی هماهنگی ایجاد کردهاند.
در این فضای قطبیشده باید به این پرسش ها پاسخ داد؛ کدام روایت به واقعیت نزدیکتر است؟ خاستگاه اصلی مقاومت در جامعه ایران چیست؟ چرا برخی به دنبال ایجاد و تثبیت خط روایت جعلی «غیردینی بودن کنش جامعه» در رسانه های خود هستند؟
نتایج پیمایش مرکز مطالعات فرهنگی پیام که اخیراً منتشر شده نیز همین مدعا را تآیید میکند؛ این نتایج تصاویر ساختهشده این رسانه ها را به چالش میکشد. در حالی که روایت رایج میکوشد واکنش مردم را صرفاً ملی یا مدنی جلوه دهد، یافتههای این مرکز نشان میدهد فهم مردم از ملیت ایرانی با دین عجین است و نمیتوان میان این دو جدایی انداخت. همچنین برخلاف روایتی که رابطه مردم با نظام را تضادآمیز معرفی میکند، باید گفت واقعیت از آنچه نمود دارد پیچیدهتر است؛ نارضایتی از مشکلات به معنای نفی کامل نظام نیست. درواقع بخشی از واکنش مردم در جنگ به عملکرد نظام بازمیگردد و بدون نظام مقتدر، یکپارچگی مردم در مقابل متجاوز اساساً ممکن نبود. ادعای «خستگی مردم از مقاومت» نیز با نظرات واقعی مردم در تضاد است. مردم ایران در مواجهه با جبهه خارجی همچنان به مقاومت باور دارند و این باور در آزمون جنگ ۱۲ روزه پررنگتر نیز شده است.
جامعه آماری این پیمایش شامل هزار نفر از شهروندان بالای ۱۵ سال مناطق ۲۲گانه تهران بوده که به روش خوشهای تصادفی انتخاب شدهاند. انتخاب تهران، هم به دلیل نقش محوری آن در جنگ ۱۲ روزه و هم به دلیل جایگاه ویژهاش در گفتمانهای مربوط به دینداری است. اگر قرار باشد روایت «غیردینی بودن» مقاومت رد شود، بهترین مکان همین تهرانی است که برخی آن را نماد مدرنیته میدانند! نتایج این پیمایش به وضوح فاصله معنادار میان روایتهای رسانهای و واقعیتهای میدانی را نشان میدهد. ملت ایران در جنگ ۱۲ روزه ثابت کرد که همچنان استوار است، در برابر دشمن میایستد و برای ارزشهایش جان میدهد. مقاومت مردم ایران داستان علاقه عمیق به این سرزمین، داستان ایمان و تاریخی است که ادامه دارد.
فاصله میان «واقعیت» و «برساخت واقعیت» هشداری جدی برای همه دلسوزان ایران است. نمایش درست واقعیتهای اجتماعی نه تنها به شناخت بهتر جامعه یاری میرساند، بلکه مانع گمراهی در جنگ روایتها میشود. فرهنگ دینی و تاریخی ملت ایران سرمایهای است که نمیتوان از کنار آن گذشت. این فرهنگ، پشتوانهای استوار برای مقاومت در برابر تهدیدات و مانعی در برابر هویتزداییِ برنامهریزیشده است. دفاع از این فرهنگ نه تنها ضرورتی فرهنگی بلکه نیازی بنیانی است. این پژوهش نشان میدهد که میتوان و باید روی این ملت و فرهنگ عمیق دینی و تاریخیاش حساب باز کرد.