به گزارش روابط عمومی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم علیهالسلام، علیرضا مؤمن آرانی مسئول کارگروه تجربهنگاری فرهنگی پژوهشکده در یادداشتی با عنوان «انقلاب اسلامی و مسئله زنان» با اشاره به نقشآفرینی زنان در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی به ویژه عرصههای دانشی پس از انقلاب اسلامی ایران، آورده است: انقلاب اسلامی باید پاسخ گوید که زن مسلمان ایرانی چه جایگاه، هویت و نقشی در جامعه در نسبتهای جدیدش دارد و چگونه میتواند ضمن حفاظت از شخصیت اصیل خود و نظام خانواده، در عرصههای جدید حضور داشته باشد.
یادداشت | انقلاب اسلامی و مسئله زنان
[price]
[lowprice]
[highprice]
این یادداشت را میخوانیم:
در سنت تاریخی ما عموماً مباحث اجتماعی زنان در خانواده فهم و دنبال میشد. با ورود جامعه اسلامی و ایرانی به تاریخ مدرن، به مرور زمان و به شکلهای مختلف و تازه، موضوع حضور اجتماعی زنان مورد بحث قرار میگرفتند. اما با تمام وقایع رخ داده، میتوان گفت که غاطبه جامعه تا قبل از انقلاب اسلامی، موضع زنان را در خانواده فهم و دنبال می کردند. با انقلاب اسلامی، می توان گفت یک انقلاب در فهم اجتماعی زنان در میان جامعه ما و نه فقط اقشار خاص واقع شد. این انقلاب اساسا مبتنی بر ورود حضرت امام (ره) به عنوان مجتهد و مرجع تقلید از یک طرف و رهبر یک نظام اسلامی از سوی دیگر بود که نه تنها به زنان اجازه ورود به عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی را دادند، بلکه این وضعیت را وضعیت مطلوب زنان مسلمان معرفی کردند.
همراه با ورود زنان و نقشآفرینی آنها در انقلاب، زنان ایرانی یک احساس و تشخص دینی نسبت به این حضور پیدا کردند که از یک طرف این تشخص دینی بود و از رابطه میان زنان با امام (ره) رقم خورده بود و از سویی وجهای زنانه یا مادرانه داشت و زنان تمایل بسیار بالایی برای حفاظت و رشدِ انقلابی که خود در وقوع آن نقش داشتند، از خود نشان دادند، به عبارتی دیگر، به انقلاب اسلامی در ذیل رهبری امام (ره) مانند یک طفل نوپا یا نهال نوپا نگاه میکردند که باید از آن مراقبت کرد و پای آن ایستاد.
این نوع نگاه علاوه بر انواع مشارکتهای مختلف سیاسی و اجتماعی که به همراه داشت، نسبتهای سیاسی و اجتماعی جدیدی در جامعه ایرانی رقم زد. مهمترین این نسبتها، نسبت فهم و عمل حضور اجتماعی زنان در جامعه بود. در ماقبل انقلاب اسلامی خانواده خود را مسئول حفاظت از حریم خود میدانست و به شیوههای مختلف فرهنگی و اجتماعی، از موقعیت و جایگاه زن مسلمان محافظت میکرد. اما در بعد از انقلاب اسلامی، جامعه به شکل کلی و جامعه زنان به شکل، با شکلگیری حکومت دینی در ذیل رهبری حضرت امام (ره)، یک آسودگی فکر و رفع دغدغه و نگرانی پیدا کرد که محیط جامعه دینی و امن است و زنان و دختران میتوانند در ذیل این امنیت، در عرصههای مختلف اجتماعی حضور داشته باشند و فرایند رشد و سازندگی خود و جامعه را دنبال کنند، و این مهم با اجازه خانواده برای حضور گسترده دختران و زنان در عرصه آموزش و پرورش و دانشگاه تثبیت شد و خانوادهها در این دوران با تلاش زیاد، سعی در باسواد شدن خود و طی مدارج علمی کردند تا بتوانند نقشهای جدیدتری در جامعه پیدا کنند.
این حضور در عرصههای دانشی، با گذشت زمان، طیف گستردهای از زنان را در جامعه شکل داد، که دنیای متفاوتی از تجربیات را در ذیل انقلاب اسلامی دیده بودند و به این خاطر تفاوتهای زیادی با زنان یا مادران قبل از خود داشتند. این در حالی بود که جامعه و به ویژه اقشار سنتی جامعه، نگاه و نگرش جدیدی نسبت به زنان و خانواده پیدا نکرد و نتوانست سنت خود در نسبت با این وضعیت جدید پیدا کند تا مانع از انواع و اقسام مشکلات و آسیبهای اجتماعی ناشی از این تغییرات شود. در تقاطع این تغییر و عدم تغییر، موضوع زنان، به یکی از موضوعاتی بدل شد که انقلاب اسلامی باید به صورتبندی وضعیت جدیدش پاسخ گوید، که زن مسلمان ایرانی بعد از انقلاب اسلامی، چه جایگاه، هویت و نقشی در جامعه در نسبتهای جدیدش دارد و چگونه میتواند ضمن حفاظت از شخصیت اصیل خود و نظام خانواده، در عرصههای جدید حضور داشته باشد. عدم پاسخگویی یا پاسخگویی ضعیف به این وضعیت، نوعی رها شدگی یا متولی نداشتن را در زیست زنان جامعه رقم زد و متوجه شدند اینکه تصور میکردند همانطور که با ایجاد حکومت دینی امکان حضور خاص زن مسلمان ایرانی فراهم شده است و آنها اجازه (تغییر نظام ارزشی و هنجاری جامعه) حضور در عرصههای مختلف را پیدا کردهاند، در ادامه تدابیر لازم برای تداوم این حضور ویژه و خاص را فراهم میکند، تصور دقیق یا درستی نیست و حکومت دینی، گرفتار انواع مختلفی از دغدغههای دیگر است که جامعه زنان در آن دغدغهها، اولویت بالایی ندارد. در این وضعیت خودآگاهی زنانه، امکان ظهور انواع و اقسامی از صورتبندیهای مختلف توسط افراد و گروههای مختلف برای روشن کردن وضعیت و سبک کردن زندگی برای زنان از نظر فرهنگی و اجتماعی مهیا شد و صورتبندی وضعیت زنان بعد از انقلاب اسلامی توسط جریانهای اتفاق افتاد که تقریبا نسبتی با انقلاب اسلامی نداشتند. این صورتبندیها، هر چند برای برخی از زنان در کوتاه مدت، موجه و مفید جلو میکنند اما، عملا به علت تفاوت و یا تخالف آشکار که با فرهنگ اسلامی و ایرانی جامعه ما دارند، عموماً باعث به همریختگی بیشتر وضعیت زنان و افزایش چالشهای این حوزه برای زنان وخانواده میشوند و احتمالا فقط بخشی از زنان شهری که موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی خاص دارند، با تحمل یکسری از مشکلات بتوانند مقداری با این صورتبندیها، زیست زنانه خود را فهم و قابل تحمل کنند. لذا این وضعیتها و صورتبندیهای که خارج از انقلاب اسلامی برای فهم و قابل زندگی کردن جامعه برای زنان، اولاً اثرات بسیار محدودی برای بهبود زندگی اجتماعی زنان دارند و ثانیا باعث غفلت یا پوشاندن صورتبندی اصیل حضور اجتماعی زنان در ذیل انقلاب اسلامی میشوند. به عبارتی وضعیت موجود زنان جامعه، ماحصل انقلاب اسلامی بوده و راهحل آن نیز پاسخگویی به این وضعیت در ذیل انقلاب اسلامی است. به واقع آنچه در صحنه حضور دارد و فعال است، ماحصل است و نباید در فهم و صورتبندی آن را در جای دیگر و برای وضعیت دیگری فاکتور کرد.
واقعه اجتماعی دیگری که در ذیل انقلاب اسلامی در حوزه زنان و خانواده دنبال شد، تغییر روندهای تربیتی، از خانواده به آموزش و پروش بود. به عبارتی جامعه بعد از شکلگیری حکومت دینی نه تنها، اجازه حضور زنان در آموزش و پرورش و دانشگاه را داد، بلکه به مرور زمان بخش مهمی از ظرفیتها و مهارتهای تربیتی و پرورشی خود را نیز به این نهادها واگذار کرد. این نهادها که در ابتدا نهادهای انقلابی با عناصر انقلابی بودند، اهتمام بیشتری بر حوزه پرورشی داشتند و عملاً توانسته بودند، نسل جدیدی از تربیت یافتگان را به جامعه تحویل دهند که از مسیر متفاوتی امر تربیتی آنها رقم خورده بود. به مرور زمان و استقرار یافتن سازوکارهای دولت بروکراتیک مدرن در آموزش و پرورش، امر پرورشی مدارس به حاشیه رفت و عملاً نه تنها آموزش و پرورش در تربیت و پرورش انسان بعد از انقلاب اسلامی ناکارامد شد، بلکه نهاد خانواده نیز، در امر تربیتی و پرورشی دچار خلأ شد و نتوانست به مانند گذشته امر تربیت و پرورش نسلی بعد از انقلاب اسلامی را به خوبی دنبال کند. این وضعیت در حوزه زنان و موقعیت جدیدی که زنان بعد از انقلاب اسلامی پیدا کرده بودند، حادتر بود. چرا که علاوه بر سایر تغییرات اجتماعی، حضور اجتماعی آنها دچار تغیرات جدی شده بود و هماهنگی و همراه شدن خود و جامعه با این تغییرات، امر بسیار سنگین، گسترده و پیچیدهای بود و عملاً جامعه زنان با توجه با خصوصیات ویژهای که دارند، فشارهای مختلفی را باید تحمل میکردند و نه خانواده توان آماده کردن این زنان برای ورود و نقشآفرینی داشت و دیگر خود خانواده چنین توانی داشت تا بتواند این نقش را بازی کند. در اغلب حالتها خانواده توانست تا با تمام ظرفیتهای که دارد از اعضای خود در برابر انواع آسیبها وفشارها حمایت کند تا زنان مجبور نشوند در یک وضعیت رها شدگی و خارج از خانواده، قرار بگیرند. این فشارها که ناشی از تغییرات جدید در زیست اجتماعی زنان بود، زنان را دچار انواع مختلفی از ناهماهنگیها، فشارها، عدم پذیرشها، تبعیضها، ... کرد که عمدتاً باید از طرف حاکمیت پاسخ پیدا میکردند. بخش قابل توجهی از وضعیت نابهنجار جامعه زنان ایرانی، ناشی از نداشتن مهارت و دانشهای لازم برای زیست در این وضعیت جدید است که باید در حوزههای پرورشی و تربیتی جامعه پاسخ پیدا کنند که مهترین آنها نهاد خانواده و نهاد آموزش و پرورش است.
نهاد خانواده بعد از انقلاب اسلامی نیازمند به یک خودآگاهی عمیق است تا بتواند موقعیت جدید خود را فهم کند و در یک فرایند تجربی، مهارتها و دانشهای لازم برای انجام وظایف خود را پیدا کند و همانند سنت تاریخی خود، بخش عمدهای از فرایند تربیتی و پرورشی افراد خود را برعهده بگیرد و از شخصیت اصیل زن و خانواده ایرانی محافظت کند. سپردن عمده فرایند تربیتی و پرورشی به ساختارهای بروکراتیک یک اشتباه فاحش در نظم بخشی به نظام اسلامی در بعد از انقلاب اسلامی خواهد بود که حاکمیت باید به دنبال اصلاح آن باشد.