اشاره:
شخصیت جامع مولای موحدان و امیر عارفان، حضرت علی بن ابیطالب «ع» که به موازات نور وحیانی رسول اکرم «ص» دربردارنده کلمه جامع الهی بود؛ همواره مورد تکریم اندیشوران و صاحبنظران مسلمان و غیرمسلمان بوده است. گرچه پرداختن به فضایل و کمالات روحانی آن اسوه عدالت و پارسایی محدود به زمان خاصی نیست، اما تجلی ولایت ناب آن حضرت در ماه شریف رجب که به یمن میلاد مسعود علوی به «شهر الولایه» مشهور است، مجال مناسبی برای تبیین حقایق ولایت آن حضرت به شمار می رود. مطلب پیش رو شرح برخی از احادیث نبوی «ص» در تجلیل فضایل امیرمؤمنان در جلد نهم شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی از زبان شیوای حضرت آیت الله جوادی آملی است.
اختصاص فضایل حقیقی حضرت امیر «ع» در بیان نورانی رسول اکرم «ص»
ابن أبی الحدید در همان جلد نهم، صفحه 166 فرمود: وَ اعلَمْ أنَّ اَمیرَالمُؤمِنینْ (عَلَیهٍِ السَّلام) لُو فَخَرَ بِنَفسِهِ وَ بالَغَ فِی تَعدیدِ مَناقِبِهِ وَ فضایلهِ وَ فَصاحَتِهِ الَّتِی آتاهُ اللهُ تَعالی إیاهُ وَ اختَصَّهُ بِهَا فَساعَدَهُ عَلی ذلِک فُصَحاءُ العَرَبِ کافَّه لَمْ یبلُغُوا إلی مِعشارِ مَا نَطَقَ بِهِ الرَّسُولُ الصّادِقْ (صَلَواتُ اللهُ عَلِیهِمْ اَجمَعین). فرمود: اگر دیگران هر چه بخواهند درباره علی بن ابی طالب، از فضایل او بگویند؛ یک دهم آنچه که پیغمبر فرمود نمی توانند! برای اینکه نمی دانند چه بگویند! مِعشار آنچه که پیغمبر فرمود؛ اینها یا مثلاً می خواهند بگویند که، تنور را آتش کرده، خودش در کنار تنور ایستاده، و بیوه زن را رعایت کرده، یتیم را رعایت کرده؛ همین است دیگر! آنی که درباره امیرالمؤمنین می گویند، این است؛ خُب خیلی از شاگردان امیرالمؤمنین به اینجا رسیده اند.
اوج و حَضیض فضایل امیرمؤمنان «ع»
یا یک قدری بالاتر، که علی بن ابی طالب «ع» عِندَ الشَّهادِه گفت: فُزتُ وَ رَبِّ الکعبِه.1 خُب این را شما نگاه کنید، شاگردان علی بن ابی طالب که این چیزها را از آن حضرت یاد گرفتند، قبل از علی بن ابی طالب، هنگام شهادت همین حرف را زدند. اینها که علی نمی شود! اگر رسیدیم به جایی که بگوید: سَلُونِی قَبلَ اَنْ تَفقِدُونِی، فِإنّی بِطُرُقِ السَّماءِ أعلَمْ مِنّی بِطُرُقِ الأرضْ،2 و این حرف را هیچ کس نمی گوید، مگر اینکه رسوا بشود؛ همین است! این علی در جهان مخلوق مظهر لیسَ کمِثلِهِ شَیء است. تا حال کسی نیامده، بالاخره بگوید: از آسمان و زمین، هر چی می خواهید؛ من می دانم! هیچ کس چنین ادعایی نکرده است. علی را باید آنجاها جست و جو کرد. فُزتُ وَ رَبُّ الکعبِه را خُب شما بنگرید، شاگردان او... [البتّه از خود آن حضرت یاد گرفتند]؛ شاگردان او عِندَ الشَّهادَه، قبل از شهادت امیرالمؤمنین همین حرف را زدند. حالا نان و خرما بردن، و زنبیل کشی کردن، و عِندَ الشَّهادِه فُزتُ وَ رَبِّ الکعبِه گفتن مال شاگردان نازل آن حضرت است.
فرمود: اینها هرچه جمع بشوند که نمی توانند عُشر آنچه که پیغمبر «ص» درباره حضرت امیر گفته، بگویند. خود حضرت فرمود: اینجاها من را جست و جو نمی کنید که! فِإنّی بِطُرُقِ السَّماءِ أعلَمْ مِنّی بِطُرُقِ الأرضْ. این هم جزو معجزات آن حضرت است. فرمود: این حرف را غیر از من هر کس گفت، رسوا می شود؛ و همین طور هم شد. چند نفر رفتند چنین ادّعایی بکنند، رسوا شدند. شما چه کسی را نشان دارید در جمع همه علما بگوید هر چه بخواهید از من بپرسید! لذا فرمود: آنچه که وجود مبارک پیغمبر «ص» درباره علی«ع» گفت؛ دیگران هر چه بگویند، مِعشار آن نمی شود.
پیمان خدای سبحان با پیامبر اکرم «ص» درباره حضرت امیر «ع»
خبر سوّم آن است که: إنَّ اللهَ عَهَدَ إلَی فِی عَلی عَهداً فَقُلْتُ یا رَب بَینهُ لِی. می گوید: ذات أقدس إله پیمانی درباره علی بن ابی طالب با من بسته و در میان گذاشته. عرض کردم: خدایا! آن پیمان چیست؟ فرمود: اِسمَعْ! إنَّ عَلِیاً رایهُ الهُدی وَ اِمامُ اُولیائِی وَ نُورُ مَنْ اَطاعَنِی وَ هُوَ الکلِمَهُ الَّتِی اَلزَمتُهَا المُتَّقینْ. مَنْ اَحَبَّهُ فَقَدْ اَحَبَّنِی، وَ مَنْ اَطاعَهُ فَقَدْ اَطاعَنِی، فَبَشِّرهُ بِذلِک، فَقُلْتُ قَدْ بَشَّرْتُهُ یا رَب. فَقَالَ أنَا عَبدُ اللهِ فِی قَبضَتِهِ فَإنْ یعَذِّبنِی فَبِذُنُوبِی لَمْ یظلِمْ شِیئاً وَ إنْ یتِمَّ لِی مَا وَعَدَنِی وَ هُوَ اُولی وَ قَدْ دَعَوتُ لَهُ فَقُلْتُ: اَللّهُمَّ اَجِلْ قَلبَهُ وَ اجعَلْ رَبیعَهُ الإیمانَ بِک. قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ ذلِک غِیرَ اَنّی مُختَصَّهُ بِشِیءٍ مِنَ البَلاء لَمْ اَختَصْ بِهِ اَحَداً مِنْ اُولِیائی.
عرض کردم: یا الله! آن عهدی که شما با من درباره حضرت امیر بستی، چیست؟ فرمود: گوش بده! علی پرچم هدایت است، علی امام اولیای من و نور کسی است که من را اطاعت کرده. این کلمه ای است که من این کلمه را لازم مردان با تقوا قرار دادم.( اَلزَمَهُمْ کلِمَهَ التَّقوی3 که در قرآن است)، فرمود: این کلمه ای است که من این کلمه را لازم مردم باتقوا قرار دادم. هر کس او را دوست داشته باشد، من را دوست دارد. هر کس علی را اطاعت کند، من را اطاعت کرده است؛ یعنی خدای سبحان را. علی را به این فضایل بشارت بده؛ وجود مبارک پیغمبر«ص» می گوید: من علی را بشارت دادم؛ قَدْ بَشَّرتُهُ یا رَب، من به علی این حرف ها را گفتم؛ و علی در جواب اینها، گفت: أنَا عَبدُ اللهِ فِی قَبضَتِهِ. من بنده او و در اختیار اویم. اگر بخواهد من را عذاب کند که به وسیله گناهان من است؛ فَإنْ یعَذِّبنِی بِذُنُوبِی لَمْ یظلِمْ شِیئاً. و اگر خواست آن وعده هایی که داده است، اتمام بکند؛ این لطف و کرم اوست. وجود مبارک پیغمبر می فرماید: من برای علی دعا کردم. گفتم: خدایا! قلبش را روشن بکن، جلا بده. ربیع او را ایمان قرار بده؛ آن شکوفایی اش را، آن رشد و بالندگی اش را ایمان قرار بده؛ ایمان به تو. خدای سبحان فرمود: من هم این کار را کردم. این گفتمانی است بین خدا و پیغمبرش درباره علی.
دشواری امتحان امیرمؤمنان «ع»، و مظلومیت آن حضرت
بعد هم می فرماید: من او را به امتحان سختی مبتلا می کنم که کسی به آن سختی امتحان نشده؛ و همین طور هم شد. چون اوّل مظلوم، وجود مبارک امیرالمؤمنین است. در نهج البلاغه دارد که من از روزی مظلوم شدم که رسول خدا رحلت کرد: مَا زِلْتُ مَظلُومَاً مُنْذُ قُبِضَ بِرَسُولِ الله.4
بعد فرمود: الآن بالاخره قسمت مهّم خاورمیانه، یعنی شرق حجاز، غرب حجاز...؛ آن روز خاورمیانه همین مقدار بود دیگر که الآن به صورت 50 دولت اسلامی است، 50 کشور است. از آن بخش آسیای مرکزی شروع کرده تا قلب فرانسه؛ همه اینها در اختیار علی بن ابی طالب بود. چون فتوحات ایران و روم، غرب و شرق را به حجاز منتقل کرد. وجود مبارک علی بن ابی طالب که حاکم حجاز نبود! امپَراطوری ایران تسلیم شده بود، امپَراطوری روم تسلیم شده بود؛ از طرفی برای آذربایجان و امثال آذربایجان والی می فرستاد، از یک طرف هم برای مصر و مردم آن سرزمین. آن قسمت های مصر و مراکش و تونس، همه اینهایی که الان هر کدام برای خودشان یک دولت مستقل و کشور جدایی هستند، آن روز همه زیرمجموعه یک حکومت بود.
وجود مبارک حضرت امیر که حاکم این بخش وسیع از سرزمین بود که الآن 50 دولت و کشور شده است، فرمود: فرق من با حکام دنیا این است که: قَدْ اَصْبَحْتُ اَخافُ ظُلْمَ رَعیتّی وَ قَدْ اَصْبَحَتِ الاُمَمْ تَخافُ ظُلْمَ رُعاتُهَا.5 فرق من با حکام دیگر این است که همه جا مردم می ترسند که حکام، ظلم بکنند؛ من می ترسم مردم به من ظلم بکنند. فرق من این است. این است که خدا فرمود: من حضرت امیر را امتحانی کردم که نسبت به دیگران نکردم. جناب ابن أبی الحدید همه سندهای این موضوع را نقل می کند.
ضرورت تمسّک به ولایت علی بن ابی طالب «ع»، به عنوان جامع مقامات انبیای الهی
چهارم، مخالفان نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر «ص» درباره جامعیت علی بن ابی طالب اینچنین فرمود: مَنْ اَرادَ اَنْ ینْظُرَ إلی نُوح فِی عَزْمِه. حالا اینکه 25 سال بود؛ اگر 950 سال هم بود، باز هم صبر می کرد. چطور 25 سال صبر کرد و خانه نشین شد! فرمود: عزم علی را می خواهید ببینید، نمونه اش در جریان نوح است که 950 سال رنج دید و تحمّل کرد. اگر کسی بخواهد عزم نوح را ببیند، عزم علی را ببیند. مَنْ اَرادَ اَنْ ینْظُرَ إلی نُوح فِی عَزْمِه، وَ إلی آدَم فِی عِلْمِهِ...(وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسماء)6 اگر بخواهید علم آدم را ببینید، علم علی را ببینید. وَ إلی إبراهیمَ فِی حِلْمِه، وَ إلی مُوسی فِی فِطْنَتِهِ [یعنی فطانت و هوشمندی]، وَ إلی عیسی فِی زُهْدِهِ، فَلْینْظُرْ إلی علی بن ابی طالب. این را می گوید: رَواهُ اَحْمَدُ بنُ حَنبَل فِی المُسْنَد، بیهقی هم در «صحیح» اش نقل کرده است.
تمسّک به ولایت علی «ع»، راه زندگی در مسیر رسول خدا «ص»
پنجم: مَنْ سَرَّهُ أنْ یحْیا حَیاتی وَ یمُوتَ مِیتَتی، وَ یتَمَسَّک بِالْقَضیبِ مِنَ الیاقُوتِه الَّتی خَلَقَهَا الله تَعالی بِیدِه، ثُمَّ قَالَ لَها کونی فَکانَتْ فَلْیتَمَسَّک بِوِلایتِه علی بن ابی طالب. اگر کسی بخواهد مثل من زندگی بکند، حیاتش مثل حیات من باشد، مماتش ممات من باشد؛ البتّه هر کسی که حدّ خاص از آن هستی را دارد، به همان اندازه در مسیر رسالت حرکت می کند دیگر. اگر کسی خواست در راهش پیغمبر«ص» الگوی او باشد، می خواهد مثل من زندگی کند، مثل من بمیرد، مثل من بعد از مرگ راحت باشد؛ فَالْیتَمَسَّک بِوِلایهِ علی بن ابی طالب. این را ایشان می گوید: ابوحافظ نقل کرده، ابوعبدالله حنبل در مُسند نقل کرده است.
سرّی بودن برخی فضایل امیرمؤمنان «ع»
خبر ششم: [اینها همه سخنان پیغمبر «ص» است.] وَ الَّذی نَفْسی بِیدِه، لُولا أنْ تَقُولَ طَوائِفُ مِنْ اُمَّتی فِیک مَا قَالَتِ النَّصاری فِی ابنِ مَریم لَقُلْتُ الیوم فِیک مَقالاً لا تَمُرُّ بِمَلإ مِنَ المُسْلِمین، إلا أخَذُوا التُّرابِ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیک لِلْبَرَکه. فرمود: علی! ما می ترسیم مشکل تَثلیث اینجا پیش بیاید. یک عدّه گفتند: عیسی ابنُ الله است، برای اینکه بدون پدر به دنیا آمده. من می ترسم که یک همچنین وضعی هم در داخل حوزه اسلامی پیش بیاید. وگرنه اگر آن مقاماتی که برای تو هست می گفتم، همان وضع عیسی پیش می آمد و در هیچ جا عبور نمی کردی، مگر اینکه خاک زیر پایت را تحت برکت می گرفتند.
سعادت انسان در گرو حبّ علی بن ابی طالب «ع»
خبر هفتم: وجود مبارک پیغمبر «ص» در عشیه عرفه، آنجایی که همه دیگر، حال مخصوصی که زائران و حاجیان دارند؛ در شامگاه عرفه کم کم می خواهند از عرفات به طرف مشعر بروند، در حضور همه حاجی ها حضرت قیام کرد؛ خَرَجَ عَلَی الحَجیجِ عَشِیةِ عَرَفِه، فَقَالَ لَهُمْ: إنَّ الله قَدْ بَاهی بِکمْ المَلائِکهَ عَامَّه، وَ غَفَرَ لَکمْ عَامَّه، وَ بَاهی بِعَلِی خَاصِّه، وَ غَفَرَ لَهُ خَاصِّه، إنّی قَائِلٌ لَکمْ قُولاً غَیرِ مُحابٍ فِیهِ لِقِرابَتِی إنَّ السَّعیدَ کلُّ السَّعیدَ حقَّ السَّعیدْ مَنْ اَحَبَّ عَلِیاً فِی حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَماتِه.
فرمود: خُب، الان شما اینجا از راه های دور آمدید، در این سرزمین تَلبیه گویان با خدای خود زمزمه دارید و خداوند به وسیله شما به ملائکه افتخار و مباهات می کند و همه شما را می بخشد ان شاء الله؛ ولی درباره علی ا بن ابی طالب یک مباهات خاصّ است، یک مغفرت مخصوص. بعد فرمود: من نه اینکه داماد من است، پسر عموی من است، من روی مُحابات و قومِ خویشی و فامیل بازی و باندبازی حرف بزنم! می دانید اینها نیست. من از نظر اینکه او جزو بستگان من است، جزو اَقربای من است، پسر عموی من است؛ این راه نمی گویم؛ حرفی که می گویم این است که تنها کسی سعادتمند است که او را در حیات و ممات دوست داشته باشد. إنَّ السَّعیدَ کلُّ السَّعیدِ حَقَّ السَّعیدِ مَنْ أحَبَّ عَلیاً فِی حَیاتِهِ وَ مَماتِه. فرمود: این را بدانید مردم، إنّی قَائِلٌ لَکمْ قُولاً. (خُب خداوند درباره پیغمبر فرمود: مَا ینْطِقُ عَنِ الهَوی) 7 حالا چون آنجا همه افراد که به این بینش نبودند که؛ حالا برای ماها نیازی نیست که حضرت بفرماید من فامیل باز نیستم! خُب، یقیناً نیست. کسی که مَا ینْطِقُ عَنِ الهَوی است، گفتن ندارد که! فرمود: إنّی قَائِلٌ لَکمْ قُولاً غِیرِ مُحابٍ فِیهِ لِقِرابَتِی، آن حرف این است: إنَّ السَّعیدَ کلَّ السَّعیدِ حَقَّ السَّعیدِ مَنْ أحَبَّ عَلِیاً فِی حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَماتِه.
علی «ع»، صاحب «لوای حمد» در قیامت
هشتم: وجود مبارک پیغمبر فرمود: أنَا أوَّلُ مَنْ یدْعی بِهِ یومَ القِیامَه، فَاَقُومُ عَنْ یمینِ العَرشِ فِی ظِلِّه ثُمَّ اُکسی حُلَّهً، ثُمَّ یدْعی بِالنَبیینَ بَعْضُهُمْ عَلی اِثْرِ بَعْض، فَیقُومُونَ عَنْ یمینِ العَرشِ وَ یکسَونَ حُلَلاً، ثُمَّ یدْعی بِعلی بن ابی طالب لِقِرابَتِهِ مِنّی وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدی، وَ یدْفَعُ اِلِیهِ لِوائی لِواءَ الحَمْد، آدَمْ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ ذَلک اللِّواء. فرمود: در قیامت اوّل کسی که در یمین عرش برمی خیزد و دعوت می شود منم، بعد انبیا هستند، بعد علی بن ابی طالب به عنوان پرچمدار من می آید. نه اینکه حالا چون بعد از انبیا آمده، زیر پرچم آنهاست. خیر، لِوای حمد را به دست او می دهند، پرچم حمد که بعد این لِواء در روایات دیگر به عنوان لِوای حمد شده؛ اینجا هم آمده، یدْفَعُ إلَیهِ لِوائی لِوآءَ الحَمْد.
«لِوای حمد» همان است که در سوره مبارکه اسراء فرمود: وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَک عَسی أنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقامَاً مَحْمُوداً؛8 این می شود «مقام محمود». مقام محمود یعنی چه؟ ای کاش افرادی مثل صاحب المنار یا مفسّران بزرگ اهل سنّت یک مقدار بیشتر با مکتب اهل بیت آشنا بودند تا بدانند «توسّل» یعنی چه، «اِستشفاء» یعنی چه، «ولایتمداری» یعنی چه؛ هیچ کدام از اینها محذور عقلی ندارد. محمود کیست؟ کسی بالاخره صاحب نعمت باشد دیگر. صاحب نعمت باشد؛ مَدح نیست، حمد است. صاحب نعمت باشد، به دیگران هم بدهد؛ همه در کنار سفره او باشند، چنین انسانی به مقام محمود می رسد. عَسی أنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقامَاً مَحْمُوداً. «محمود» هم محمود مطلق است. پرچم حمد که مال پیغمبر است به دست علی بن ابی طالب است. آنگاه فرمود: همه انبیا زیر این پرچم می آیند.
ملاحظه بفرمایید؛ یدْفَعُ إلِیهِ لِوائِی لِواءَ الحَمْد آدَمْ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ ذَلِک اللِّواء. یعنی همه مهمان این ولایتند، در کنار این سفره اند. خُب؛ مگر این پرچم، پرچم سه رنگ است، یا پرچم پارچه ای است که رفتن زیر این پرچم حساب و کتابی نداشته باشد؟! لِواء، لِوای حمد است. یعنی چه؟ یعنی من حامدم، این محمود من است. چرا؟ برای اینکه از آنجا گرفتم دیگر! دلیل ندارد که انسان از جای دیگر نعمت بگیرد، آن وقت زیر پرچم حمد زید برود! پس همه نِعَمی که به همه انبیا رسیده، از اینجاست. خُب البتّه اینها صادر اوّلند؛ وقتی اینجور شدند، برکات دیگران به وسیله همین هاست! این می شود «لِوای حمد». یک وقت یک پرچم عادی است، پرچم جنگ است؛ یک وقت پرچم حمد است! اگر آنها نعمت نبوّت دارند، رسالت دارند، بالاخره باید شاکر باشند دیگر؛ زیر این پرچم شاکرند.
پی نوشت ها:
1ـ بحارالأنوار، جلد 42، صفحه 239.
2ـ نهج البلاغه، خطبه 189، عِلمُ الوَصی.
3ـ سوره فتح، آیه 26.
4ـ بحار الأنوار، جلد 29، صفحه 419.
5ـ نهج البلاغه، خطبه 97، اَصحابُ عَلی.
6ـ سوره بقره، آیه 31.
7ـ سوره نجم، آیه 3.
8ـ سوره اسراء، آیه 79.