نشست آینده عدالتخواهی
آقای رحیمپور
قبل از آن یک مقدمهای عرض کنم که آن هم براساس همین پرسشهایی که دوستان پرسیدند خدمتتان دارم عرض میکنم. چون در بخشی از این پرسشها احساس گاهی یأس یا بیفایده بودن تلاشهای عدالتخواهانه دیده میشود؛ که آقا مثلاً حالا این همه گفته شد، گفته میشود، آخرش چی؟ که چی؟ چقدر شد، نشد؟ یا گاهی نوعی شتاب زدگی، گاهی یک مقدار یأس، گاهی بعضی حرفهای قشنگ اما بدون پشتوانه ممکن است باشد؛ گاهی در غلتیدن به حوزهی محافظه کاری و خسته شدن و از این قبیل. من اول چند روایت عرض کنم از باب یادآوری که بفهمیم و بدانیم در چه میدانیی داریم عمل میکنیم و آن وقت متوجه میشویم که چگونه عمل کنیم و چگونه نکنیم. نکتهی اول که نازل به همین پرسشها عرض دارم میکنم؛ این است که از جمله یکی از سؤالات هم این بود. حالا من به تفصیل به یک یک سؤالات انشالله جواب خواهم داد. فقط این چند نکته را لازم میدانم در جهت روشن شدن زمینهی بحث عرض کنم.
در یکی دو تا سؤالات گفته شد آقا کسان، دیگرانی، کجا، این جا، جریانهایی شعارهای خیلی مثلاً پر طمطراق تری، جاذبه داری مثلاً، مطرح کردند، میکنند، خلاصه اشاره به بعضی چیزها که سر و صداها و شعارها زیاد است؛ اما باید دوستان متوجه باشند پشت بسیاری از لفاظی ها همه جا همیشه هیچ حقیقتی نیست. نه دستاورد و خروجی مادی ومعنوی معمولاً ندارند. سرو صدایشان زیاد است. فریب این سروصداها را نخورید. بازی نخورید. نه دنباله رو آنها باشید نه ازشان بترسید. نه فکر کنید اینها پیشی گرفتند و دارند یک کاری را درست انجام میدهند. درست نیست. بسیاری از اینها رعد و برق است. سرو صداست. و ما از این رعد و برقها و سرو صداها زیاد دیدیم و شنیدیم. این تعبیری که حضرت امیر (ع) راجع به آن جبههی مخالفینشان که مدام شعار، جنگ روانی و سرو صدا وعده، تهدید، وعید اینها میدادند یک تعبیری دارند در نهج البلاغه میفرمایند که قد ارعدوا و ابرقوا. اینها رعد و برقشان زیاد است. نورپراکنی، سرو صدا و برای ترساندن بقیه. و مع هذاین الامرین الفشلوا. با وجود این همه سرو صدا و این همه نمایشهای ظاهراً جذاب و این رعد و برقها، اما همینها فشلوا شکست خوردند. الفشل همینها بار ها شکست خوردند و بعد از این هم شکست خواهند خورد و خود همینها در جنگهایی که با حضرت امیر کردند ازشان شکست خوردند رعد و برق زیاد داشتند. بعد فرمودند ما این طوری نیستیم. لسنا نرعد حتی نوقع ولا نسیل حتی نمطر. ما سرو صدا نمیکنیم. ضربه را میزنیم. ما کار خورمان را میکنیم. ما حرفهایمان را میزنیم. ما گامهایی که باید برداریم برمیداریم. شعار و سرو صدا و جوسازی و اینها نمیکنیم. اینها هیاهو میکنند و نتیجهی این هیاهوها شکست است. همین طور که قضایای الان آمریکا و این قدرتهای منطقه و اینها را دارید میبینید چه شد. رعد و برق شاه، رعد و برق صدام، رعد و برق آل سعود، رعد و برق... که در این 7،8 سال جنگ جهانی در سوریه و یمن و عراق و اینها بود، کی بالاخره باخت؟ که برد؟ خود امریکا علیرقم این همه رعد و برق و سرو صدا انتهای کار به تعبیر حضرت امیر الفشل. تهش، نتیجهی همهی این هیاهوها شکست بود. بعد میگوید ما صدای رعد در نمیآوریم. ما غرش بیخودی نمیکنیم. مگر آن وقتی که دشمن را منهدم کنیم. ما اول ضربه را میزنیم بعد صدایش بلند میشود. ما سیل راه نمیاندازیم بدون باران. هنوز بارانی نیامده شروع کنیم از سیل صحبت کنیم. ما اول میباریم بعد سیل راه می افتد. بنابر این توجه داشته باشید شعار بدون عمل، عمل بدون انگیزه، سروصدا و عوام فریبی که پشتش اتفاق خاصی نیفتد، اینها را دل ندهید. نه باید ترسید، نه به این چیزها امیدوار بود، نه برای این چیزها برنامه ریزی کرد. در عین حال همین مکتب و همین منطق میفرماید اگر به جاهایی رسیدید که واقعاً شبهه دارید. چون در بعضی سؤالات دوستان نوشتند که ما وارد جزئیات نمیشویم، نمیدانیم واقعاً این طرح در اقتصاد به نفع عدالت است یا این یکی به نفع عدالت است. با هم هم قابل جمع نیست. خوب این هم راهکارش روشن است. شما نمیدانید باید تلاش کنید بدانید. باید تخصصی بحث کنید؛ فکر کنید؛ روی هوا شعار عدالت خواهی ندهید. آن شعاری که واقعاً پشتوانهاش طرح عدالت خواهانه است و به عدالت منجر شود؛ یا به عدالت هرچه بیشتر منجر شود. چون بسا اجرای عدالت نسبی است. یعنی یک طرحی از یک جهاتی ممکن است به نفع عدالت اجتماعی باشد، از یک جهاتی نباشد. خب این اولویت بندیها، این تزاحم مسائل مختلف، گاهی بین بد و بدتر مجبوری انتخاب کنی، گاهی بین خوب و خوبتر، همیشه انتخاب بین خوب و بد نیست در حوزهی عدالت. چنانچه حوزهی تربیت هم همین طور است. خب در مواردی هم اگر تلاش کردید به نتیجه نرسیدید. یعنی باز هم مشتبه است برایتان مسئله. آن جا هم تکلیف روشن است. همین حضرت امیر (ع) که میفرمود ما شعار نمیدهیم عمل میکنیم بعد همه آثارش را میبینند شما سروصدا میکنید و چیزی پشتش نیست، تهش نیست؛ همین ایشان فرمودند که الوقوف عند الشبهة. اصل الحزم الوقوف عند الشبهة. حزم و احتیاط غیر از محافظه کاری است. محافظه کار میداند چه وظیفهاش است. به خاطر منافع خودش انجام نمیدهد. میگوید حالا ما نگوییم، نکنیم بهتر است، کس دیگری بکند؛ یا نشد هم نشد. خودش از خودش رفع تکلیف میکند. به خاطر منافع خودش. این میشود محافظه کاری، میشود تصنع و همچنان که تقبیح شده است در منطق دین. اما احتیاط نه. احتیاط یا حزم یک توقف عقلانی است. و نه تنها منافاتی با عدالت ندارد بلکه عین عدالت است و مقدمه عدالت است. احتیاط یعنی آن چیزی که اشراف کامل نداری و احتمالات دیگری میدهی نه به خاطر منافع خودت، به خاطر عدالت آن جا اگر تحقیق کردی، فکر کردی، مطالعه کردی، بحث کردی، به نتیجهای نرسیدی نمیدانی این روش است یا آن. این درست است یا آن. خب این جا عقل و شرع میگوید باید توقف کنی. نظر نده. مگر مجبوری راجع به همهی چیزها حرف بزنی؟ ولو چیزهایی که نمیدانی. خود این حرف زدن و موضع گرفتن در مواردی که نمیدانی، خودش ظلم مجسم و خلاف عدالت و عدالتخواهی ست. عدالتخواهی شعار دادن بدون پشتوانهی عقلی و علمی نیست. بنابراین همین ایشان که میگویند ما رعد و برق نیستیم. ما اول میباریم بعد سیل میشود. بدون بارش از سیل حرف نمیزنم. ما اول روی سرتان خراب میشویم بعد صدایش بلند میشود. صدای رعدش میآید. نه این که همین طور هی سرو صدا و جلب توجه و مرید پروری و اینها، تهش هم چیزی نباشد. همین ایشان میگویند که چی؟ اصل الحزم الوقوف عند الشبهة. اصل و ریشهی آن احتیاط که عقلانیت است که همهی ابعاد را باید حتی الامکان ببینی بعد موضع بگیری، شعار بدهی، اقدام بکنی؛ فرمودند محکم کاری. احتیاط یعنی محکم کاری. آن جاهایی که برایت شبهه ناک است، معلوم نیست. خودت حجت عقلی و شرعی و علمی نداری ولی مثلاً میبینی شیب فضای فرهنگی سیأسی به این سمت است. میگویی ما هم بگوییم برای این که عقب نمانیم. نه. چنین وظیفهای، بلکه چنین حقی نداری اگر واقعاً دردت درد عدالت است.
یک نکتهی دیگر هم در قرآن و روایات بهش توجه کنید. اگر این مبنای کارتان... کارمان نباشد، خسته میشوی. مأیوس میشوی. افراط گری میکنی. انحراف پیش میآید. لج بازی میشود. دعوای عدالت به دعوای منافع و منفعت میشود. دعوای شخصی میشود. یک تعبیری یک از اساتید و بزرگان در حوزه میکرد. ایشان میگفت که ضربهی اول را به جبههی باطل زدن آسان است. یعنی خیلی سخت نیست. البته آسان نیست. چون خیلیها همان ضربه را هم نمیزنند. منافعشان به خطر می افتد. اما ضربهی اول را به باطل زدن میتواند برای خدا باشد. راحتتر است. اما وقتی که ... بعد که ضربه زدی ضربه میخوری. بهت توهین میکنند. فحش میدهند. تهمت میزنند. پرونده سازی ممکن است بکنند. دورغ بهت ببندند. یک خطایی میکنی، خطا را نمیبخشند وخیانت جلوهاش میدهند و از این قبیل. آن وقت میبری. چرا میبری؟ چرا وا میدهی؟ چرا یک وقت دندهی لجبازی می افتیم یا در دندهی وادادگی می افتیم؟ که خب هر دو اش خلاف عدالت است. آن افراط است این تفریط است. هردواش خلاف عدالت است. عدالت یک نسبتی با اعتدال دارد. البته اعتدال نه به این معنا که هم این هم آن. مثلاً میگویند آقا نه حق نه باطل اعتدال یعنی هم حق هم باطل. نه فقط عدالت نه فقط ظلم و بی عدالتی معتدل باش. یکم ظلم یکم عدل. یکم حسین یه کم یزید. این میشود اعتدال.
آقای ایزدخواه: بله. بسم الله الرحمن الرحیم و به نسعین. خیلی خوشبختم خدمت همهی عزیزان. دوستان قدیمی و به هر حال هم سنگر هستیم. من همان نکاتی که خدمت عزیزان عرض کردم را خیلی کوتاه، نکته وار عرض میکنم. نکتهی اول این بود که برای تشکیلات حرکت عدالتخواهی خب یک تجربهای در اتحادیهی دانشجویی شد. ما همان موقع هم گفتیم که تشکیلات نمیتواند منحصر و محدود به اتحادیهی دانشجویی باشد. چراکه اساساً حرکت عدالتخواهی از کف دانشگاه لزوماً شروع نشد. بلکه از کف جامعه شروع شد و در همان بدو امر، وسیعتر از چهار دیواری دانشگاه بود. حوزه اجتماعی، حوزه رسانه، حوزه هنر و این که حالا اتحادیه دانشجویی تشکیل شد، به نوعی شد پیشانی حرکت عدالتخواهی. یک مقدار در مسیر که رفتیم جلو محدود شد به دانشگاه. از لحاظ تشکیلاتی عرض میکنم. والا از لحاظ عنصر و عناصر که همه جا بودند و کار کردند. لذا نکتهی اول بنده این است که روی بازسازی تشکیلاتی این حرکت باید فکر کرد. منظور من تشکیلات که میگویم سازمان بازی و سازمان سازی و اینها نیست. هیئت مدیره و اینها نیست. این که به هر حال حرکتهایی که دارد میشود یک سرپناه تشکیلاتی هم داشته باشد. بیشتر در قالب شبکه منظورم است که این شبکهی تشکیلات بالاخره مشخص باشد. عناصر در بستر این شبکه دیده شوند. جایابی شوند. و روابط هم تقویت شود در قالب تشکیلات. ما در اتحادیهی عدالتخواهی جنبش فارغ التحصیلان فقط داشتیم. یعنی بچههایی که بعد از دانشگاه میآمدند، اسمشان میشد فارغ التحصیل. دیگر در حد سالی یک بار بیایند در اردوها صحبت کنند و اینها ارتباط بود. بیشتر از این نبود. خب این عیب و ایراد است. در حالی که دوستان بعد از دانشگاه بسیار عملکردشان وسیعتر میشد در جریان عدالتخواهی. و عمیقتر میشد. برای این عملکرد وسیعتر و عمیقتر دیگر تشکیلاتی وجود نداشت و ما از هم بعضاً بی خبر بودیم و بی ارتباط. این نکتهی اول بود. نکتهی دوم در مورد مبانی و محتواست. خب عدالتخواهی میشود گفت از حرکتهایی بود که بسیار پر قدرت شروع کرد در مبانی. یعنی از همان روزهای شروع حرکت تمایز این حرکت از حرکتهای مشابه در دانشگاه و اینها این بود که مبانی مبانی بسیار قوی بود و پخته بود نسبتاً. و این تمایز معلوم بود مشخص بود. این مبانی به نحوی عرضم این است که در طول انتقال نسلی که بعد از نسلهای اول ادامه پیدا کرد و آمد به نسلهای جدید و نسل چهارم و پنجم، این مبانی یا منتقل نشد یا بازتولید نشد. و عدالتخواه های نسل جدید معلوم است که دستشان نسبتاً خالیتر است نسبت به مبانی. بیشتر رسانهای است. بیشتر همان چه که در افواه و در رسانهها نشر پیدا میکند میشود حرف و میشود مبنا. آن مبانی اصیل یا منتقل نشده یا اگر منتقل شده جذب نشده و باید به زبان روز بازتولید میشد. باید ارتباط وسیعتری با معارف و مبانی پیدا میشد که این هم نشد نسبتاً. مثلاً عرض میکنم روی بحث شفافیت، الان به ما میگویند که شفافیت لیبرالیستی عدالت نمیآورد. لذا شفافیت را میزنند. میگویند شما دنبال شفافیت به سبک همان غربیاش هستید و این هم لیبرالیستی است و معلوم نیست منجر به عدالت شود و زیرآب شفافیت را میزنند به این شکل. خب این باید واقعاً با مبانی دینی و انقلابی تقویت میشد، پشتیبانی میشد که نشد. ما در مبانی یک خورده در این قصه دستمان در مسیر کوتاه شد. نکتهی آخر هم، نکتهی سوم این که روی عناصر. عناصر حرکت عدالتخواه یکی از خوبیها و ویژگیهایی که به نظرم به سلامت این حرکت خیلی کمک کرد این بود که واقعاً عناصربودند که حرکت را شکل دادند؛ نه سازمانها و شوراها و هیئت مدیره ها و غیره. یعنی آن آزادگی و استقلال حرکتی در عناصر حفظ شد. همان بحثی که ما میگوییم تفاوت نهاد با سازمان. که نهاد ارزشمدار است ولی سازمان مدیریت مدار است. هرچه که دستور بالا باشد. اما در نهاد ارزشها حاکم است. لذا در نهاد عناصر بر سازمان میچربند. این در عدالتخواهی به حمدالله شکل گرفت. تک تک عناصری که در این حرکت آمدند و ادامه دادند و استقامت کردند خب هر کدام واقعاً یک سبک منحصر به فرد و ویژهای شکل دادند. دیگر حالا من مثال میزنم. مثلاً دوستانی که رفتند در حوزهی بین الملل و کشورهای جهان اسلام و جهان مستضعفین؛ یا دوستانی که رفتند در عرصهی هنر و عمیق شدند و دست به تولید محصولات فاخر هنری زدند؛ دوستانی که رفتند در حوزهی اندیشه و غیره؛ اینها نشان میدهد که دست این جریان از عناصر هم پر است. منتها نکته این است که نقشهی راه آیندهی این عناصر چیست؟ آیا نسبت به این فکر میشود یا نه؟ یا رها میشوند به حال خود و هر چه بادا باد. یعنی عناصر دارند تک تک میجنگند در میدان خودشان؟ یا در ارتباط و پیوستاری با همدیگر دارند حرکت میکنند؟ به نظر میآید که دارند تک میجنگند. یعنی به نحوی عناصر دچار نبرد تن به تن هستند و هر کدام در میدان خودشان تنها شمشیر میزنند. تشکیلات و جریان نتوانسته است عناصر را پشتیبانی تشکیلاتی بکند. نیروهای تازه نفس به دستشان برساند، کمکشان بکند، اگر جایی دارند تریبونی دارند تریبونشان را تقویت کند، اگر نیاز به نیرو دارند نیاز به نمیدانم هستههای مرتبط دارند اینها را شکل دهد. ارتباط بین خود عناصر. سنگرهای این عناصر را به هم وصل بکند. یکی در حوزهی اقتصاد است. یکی در فرهنگ است. یکی در سیأست است. یکی در بین الملل است. بتواند سرریز فعالیت و عملیات تعریف کند بین اینها. این حرکت هم... به نظر میاید این قسمت هم نیاز به یک تقویت تشکیلاتی دارد. والسلام علیکم.
آقای تفرشی: من اگر بخواهم از یک زاویهای وارد بحثم شوم، یک آسیب شناسی کوتاه چند خطی اولش ارائه کنم، فکر میکنم که مشکل جریان عدالتخواهی در کشور تقریباً با مشکل جمهوری اسلامی خیلی از همدیگر فاصله ندارد. این را میخواهم توضیح دهم. ما اگر یک فیلم سینمایی را در نظر بگیریم، در یک فیلم سینمایی یک مجموعهای از عوامل وجود دارند که منجر به یک اثر هنری میشوند. اما آن چیزی که میگویند مسئلهی محوری هست که فلسفه وجودی و ماهیت اصلی این هست که یک اثر، هنری شود این است که مسئلهی فرم وتکنیک در بوجود آمدن یک اثر هنری خیلی مهم هست. وقتی مثال فیلم سینمایی را زدم میخواستم یک خورده روشنتر بگویم که شما وقتی که بهترین فیلمنامه ی دنیا را در اختیار یک کارگردانی بگذارید که تسلط کافی به تکنیک ندارد و نمیتواند فرم را در بیاورد این فیلمنامه هر چند که بهترین فیلمنامه نویس دنیا نوشته باشد آن را ضایع میشود و از بین میرود. خدمت شما عرض شود که نتیجه این که شما بحث محتوا و فرم را میگویم نسبت بهش بی توجه بشوید این هستش که فیلم سینمایی تولید میکنید کسی نمیرود سالن سینما بهش نگاه کند و مجبور میشوی بلیط بخری به مردم بدهی که برود این فیلم را نگاه کند. مردم پول نمیدهند که بروند سالن نگاه کنند و آن اثر دیگر هنری نیست که حالا ما بخواهیم در مورد محتوایش فکر کنیم. من این را میبرم در حکومت داری. و به نظرم میرسد که یک حکومت یک مجموعهی گستردهای از وظایف بر عهده دارد. اما آن چیزی که رسالت اصلی یک حکومت است این است که در دایرهی جغرافیایی که در اختیاراتش است بتواند یک نسابی از آسایش مادی و روانی برای شهروندان آن کشود فراهم کند در کنار سایر وظایفی که دارد. اما این وظیفهی اصلیاش است. اگر یک حکومتی قادر به تأمین این وظیفهی اصلیاش نباشد، محتوای آن حکومت، فیلمنامه ی آن حکومت، ضایع میشود. دیگر مهم نیست آن حکوت اسلامی است، یهودی است، مسیحی است، یک جمهوری است، یک دیکتاتوری است، هرچه است دیگر مهم نیست. رسالت اصلیاش را دیگر نمیتواند انجام دهد. و از طرف مردم پشتیبانی نمیشود. جمهوری اسلامی ... چون که همهمان حرفهای همدیگر را میفهمیم؛ من میگویم ف همه میروند فرحزاد و برمیگردند، نمیپردازم بهش. جمهوری اسلامی فکر میکنم که در این قسمت که رسالت اصلی است است، فشل است. و محتوا هم اگر به منبع وحی هم اگر متصل باشد، دیگر ارزشی ندارد. از طرف مردم پشتیبانی دیگر نمیشود. چون وظیفه و رسالت اصلیاش را درست نمیتواند انجام دهد. من از این جا میخواهم وارد قسمت دوم صحبتم بشوم. در این قسمتی که میخواهد یک کشور یک حکومت وظیفهی اصلیاش را انجام دهد؛ وقتی این جا دیگر داریم در مورد جمهوری اسلامی صحبت میکنیم. جمهوری اسلامی به زعم بنده به دلیل این که برخوردار از یک کلان ایدههایی است از اول انقلاب که اینها یک نظام معنایی به هم پیوستهای خلق نکردند. به عبارتی جمهوری اسلامی یک ایده و الگوی مشخص برای سامان دادن به حکومت ندارد. آن چیزی که هست کلان ایده و یک سری شعارها و آرمانهای بزرگ است. این جا میخواهم اشاره کنم که جریان عدالتخواهی هم با همین آسیب مواجه است. یعنی اگر این جا بشود هیئت دولت و آقای رئیس جمهور هم بنشیند آن جا از بین عدالتخواهان، ما هم جمهوری اسلامی را قطعاً بهتر از آن چیزی که امروز است، ادارهاش نخواهیم کرد. چون ما هم الگویی نداریم. این بهم ریختگیها باعث میشود که حرفهای مختلف هم از درون عدالتخواه به وجود بیاید کما این که در درون سطح ملی هم ما همینطور است. یعنی این که مسئولین کشور، رهبران کشو، ر مدیران کشور، یک سری ایدههای متضاد دارند، نیروهای خنثی کننده دارند. همین اتفاق را ما درون جنبش هم میبینیم. ما یک سریهایمان یک چیزهایی میگوییم که آن یکی صد در صد مخالفش را میگوید. و این آسیب شناسی، در مورد خودمان هم است و بنده فکر میکنم که یکی از مسائل اصلی شاید به زعم بنده اصلیترین مشکل در جمهوری اسلامی است که باید این مرحله را پشت سر بگذارد. جمهوری اسلامی باید از بین الگوها و ایدههای موجود برای گرداندن حکومت در دنیا یک الگورا انتخاب کند. تمام الگوهای موجود نقاط مثبت و منفی خودشان را دارند. آسیبهای خودشان هم دارند. اما انتخاب یک الگو برای پیش بردن کشور بهتر از بی الگویی است. با وجود این که الگو مضراتی هم دارد. من فکر میکنم که ما باید یک الگو انتخاب کنیم. دست از ایدههای فضایی و انتزاعی برداریم. ضمن این که انکار بنده نمیکنم تمدن اسلامی، اقتصاد اسلامی، این چیزهایی که همه بنده منکرش هم نیستم تا جایی که یک برنامه، عمل، نقشهی راه، آماده ندادیم دست آقای خامنهای گفتیم این طوری اداره کن، تا آن موقع ما نمیتوانیم ایدهها و الگوهای مختلف دیگر را فلج کنیم. بگوییم همهی اینها آه آه بود میدهد. فقط اقتصاد اسلامی، تمدن اسلامی، توسعه اسلامی. هروقت آن آماده شد میگذاریم روی چشممان و اجرا میکنیم. و در فرایند جلو رفتن هم باید کمک کنیم به توسعه آن ایده. یعنی حکومت وظیفه دارد به عنوان یک حکومت اسلامی پشتیبانی کند از توسعهی یک برنامهی بر مبنای دین. این را منکرش نیستم. اما مادامی که این نیست، ما باید یک الگویی را انتخاب کنیم. نیروهای متضاد را حذف کنیم. کشور را براساس یک برنامه در اقتصاد، در سیأست خارجی و... وقتی یک برنامه آمد محور قرار گرفت به حوزههای مختلف ما جهت میدهد بنظر من ما باید یک برنامهی سرمایه داری را در ایران اجرا کنیم. حالا این جا دیگر نظر شخصی بنده است که هیچ الگویی در دنیا جز یک الگوی سرمایه داری وجود ندارد. وجود خارجی ندارد. نه این که بگوییم ایرادی دارد و فلان است. هیچ الگویی در دنیا برای ادارهی حکومت در حال حاضر در سطح دولت ملتها جز برنامهی سرمایه داری وجود خارجی ندارد. در مورد مطلوبیتش و اینها صحبت نمیکنم. اما باید آگاهانه باشد. اگر آگاهانه این کار را ما بکنیم قدرت این را داریم که برنامهای که انتخاب میکنیم برای حکومتداری این برنامه را اصلاح کنیم. اگر آگاهانه این کار را نکنیم همین برنامه یک برنامهی سرمایه داری کنترل شده را ما باید در ایران اجرا کنیم. اگر این کار را نکنیم نا آگاهانه یک برنامهی سرمایه داری افسارگسیخته تحت زعامت ولی فقیه به اسم حکومت اسلامی در جمهوری اسلامی جرا میشود. و به دلیل این که متصل است به منبع ارزش، امکان نقدش وجود ندارد. و با هر گونه نقدی به روشهای مختلف مقابله میشود. چون که آگاهانه این کار را نکردیم. متصل شده به یک نظام ارزشی و هست و نیست ما را نابود میکند. چون که هیچ جایگزینی وجود ندارد. جمهوری اسلامی هیچ راهی، هیچ مسیری، هیچ آلترناتیوی جز یک برنامهی سرمایه داری ندارد. به دلیل این که شرایط جهانی اجازه این کار را نمیدهد. به دلیل این که اقتصاد، ارتباطات و فرهنگی بین المللی اجازه یک آلترناتیو دیگر در حال حاضر نمیدهد. این را روشن باشیم که درمورد یک وضعیت مطلوب ما صحبت نمیکنیم. من درمورد حکومت دارم صحبت میکنم که امروز آقای خامنهای باید حکومت را بگرداند. این که باقرالعلوم، نمیدانم موسسهی چی چی ِ قم، نمیدانم ... درمورد این برنامهها و ایدههای مختلف صحبت میکنند خیلی خوب است. آنها باید کارشان را بکنند، حکومت هم حمایت بکند تا یک الگو در بیاید. باید نظام ارزشیمان را بهش متصل نکنیم که بتوانیم نفیاش کنیم. حالا این موضوع ربطش به جریان عدالتخواهی چیست؟ جریان عدالتخواهی ارتباطش این هست که مدیریت یک برنامه سرمایه داری کنترل شده را باید جریان عدالتخواه ببرد جلو. چون منتقد این برنامه است. و به آسیبهای این برنامه آگاه است. اگر یک جریان عدالتخواه مدیریت نکند این برنامه را جریان هوادار سرمایه داری مثل امروز در کشور این برنامه را رهبری میکند و افسار گسیخته و با سرعت تمام و به آسیبهایش هم توجه نمیکند. و هم چوب میخوریم هم پیاز میخوریم. این جا نقش جریان عدالتخواه برای من مهم است. رهبری یک برنامهی سرمایه داری کنترل شده در ایران توسط جریان عدالتخواه. برای این که بتواند کنترلش کند، افسار بهش بزند، ترمزگیر بگذارد در جاهایی... سرعت گیر بگذارد در جاهایی که لازم است در خطوط مختلف، و با کمترین آسیب بتواند کشور را ببرد، نظام ارزشی ما در این فرایند نابود نشود.
آقای خالقی: خب من دوتا نکته را فقط میخواهم عرض کنم. یکی که خب متناسب با آن دغدغهها وبالاخره کار تخصصیای است که انجا میدهم. قبلاً هم مشهد به بچهها گفته بودم. این جا هم دوباره میگویم. آن هم این است که اگر جریان عدالتخواه حالا قرار است هر کاری بکند. با هر روشی حرکت کند به هر مسیری برود هر تصمیمی گرفت، خیلی باز ولی اگر قرار است یک جریانی باشد همچنان، که البته به نظرم الان نیست به طور کامل، و به یک انسجام برسد و کارهای آینده را، مسائل آینده را رقم بزند به طور طبیعی احتیاج دارد به رسانه دیگر. این یک چیز واضحی است. من چیزی که خلأش را کاملاً احساس میکنم، نبود یک قرارگاه رسانهای است. یعنی یک جایی که جمعی بشود روی یک سری عملیاتهای رسانهای تصمیم گرفت. این جا اصلاً منظورم این نیست که بچههای مختلفی که دارند با آن گفتمان عدالتخواهی کار میکنند حتماً و لزوماً باید هم فکر شوند. مثلاً همه باید مثل هم فکر کنند، همه باید مثل هم موضع بگیرند، اصلاً منظورم این نیست. من بعضی وقتها در یک اتفاقاتی که یک جمع بزرگی از ما، اکثر ما، رویش تفاهم داریم و قرار است یک عملیات انجام دهیم در فضای رسانهای، یک چیزی را محقق کنیم، در همینها هم تشتت میبینم. من فکر میکنم یک جوری، یک جایی باید بچهها در بعضی از مسائل، بعضی از مواقع، بعضی از عملیاتهایی که تفاهم حداکثری وجود دارد هم مبنا شوند برای عملیات دقیقتر. عدهای میگویند اصلاً امکان ندارد بشود اینها را جمع کرد. من اصلاً امکان ندارد را نمیفهمم امکان دارد حتماً. چطوریاش را نمیدانم. شاید یک چیزهایی یک ایدههایی در ذهنم باشد اما بهتر است این را رویش به طور تخصصی بحث شود. اما مطمئنم اگر قرار است این جریان عدالتخواهی کارهای بزرگتری کند به معنی همین چیزهایی که در ذهنش بوده و در انتخاباتهای گذشته یک حرکتهای براش انجام داده. یا فضاهای خارج از مسئولیت و مدیریت و مجلس و نمیدانم شورا و غیره. کار هایی که قرار است انجام بگیرد حتماً احتیاج به یک هماهنگی رسانهای وجود دارد این هماهنگی ممکن است فضای مجازی نمیدانم زدن یک توییت و یک مثلاً مطلب اینستاگرام باشد، ممکن است در کارهای بزرگتری باشد. مثلاً ما قرار است یک مستند بسازیم. قرار است یک کار نمیدانم داستانی بسازیم. قرار است برنامه تلویزیونی کار کنیم. میبینیم دیگر. در کارهایی که الان بچههای ما دارند میکنند بعضی وقتها واقعاً اتفاقهای بدی می افتد دیگر. یعنی گاف های بد میدهند. اشتباهات بزرگ میکنند. خودم را میگویم شاید حتماً این اتفاق افتاده برای من. این را خیلی به نظرم الزامی است رسیدن بهش. این یک نکته. نکتهی دوم هم ببینید در دولت آقای روحانی این دو دوره در موازی با فعالیتهایی که دولت دارد انجام میدهد یک سری فعالیتها هم در مجموعه آقای دکتر جلیلی دارد انجام میشود که عنوانش را گذاشتند دولت سایه. این حالا مجموعه فعالیتهایی که این جا انجام دادند آقای دکتر جلیلی یک نکتهای رابرای من جالب بود که شاید برای یکی از اولین بار ها یک مجموعهای که حالا گفتمان و ادبیات عدالتخواهی داشته یا حداقل ادعایش را دارد، دارد به یک عرصههایی ورود میکند که ما قبلاً بهش فکر نکرده بودیم. برای ماها آن اولها که فعالیت کرده بودیم ورود به برخی از عرصهها اظهار نظر یا فکر کردن در موردش اصلاً گناه به نظر میآمد. مثلاً آقا این که در عرصهی ورزش ما فکر کنیم نظر بدهیم، این که مثلاً نمیدانم در بعضی از حوزههای اقتصادی نظر بدهیم. در بعضی عرصههای اجتماعی ورود کنیم. در بهداشت و درمان ورود کنیم نظر بدهیم. اینها یا فکر نشده بوده یا اصلاً بد جلوه میکرده. من به نظرم این عرصههایی را که مجموعهی آقای جلیلی در آن ورود کردند حالا با هر حدود و ثغوری نقد داریم بهش یا نداریم؛ این نشان میدهد اگر عدالتخواهی قرار است جریان شود و دولت اداره کند و در مجلس حضور پیدا کند و در شورای شهر حضور پیدا کند یا مجموعههایی را اداره کند، باید به عرصههایی فکر کند که تا حالا فکر نکرده و برایش برنامه داشته باشد. آقا تفکر عدالتخواهی در ورزش چه میشود؟ تفکر عدالتخواهی در بهداشت و درمان چه میشود؟ تفکر عدالتخواهی در دامداری و شیلات چه میشود؟ در روستاها چه میشود؟ درغیر عرصههای تجربه نشده. این را هم به نظرم باید بهش فکر بکنیم.
آقای سروش:
عنوانی که بنده گفته بودم بحث جریان عدالتخواهی و فرصت اصلاح ساختاری بود. خیلی خلاصه بخواهم عرض کنم بحث ضرورت عدالتخواهی در حوزهی حکمرانی حاکمیتی است که خب درواقع نقش عمدهای که تا الان جریان عدالتخواه داشته بیشتر یک رویکرد انتقادی و نقد بوده. یک جاهایی غر زدن و اینها بوده که یک امر خیلی لازم و ضروری بوده و هست و باید حتماً استمرار پیدا کند. سر این قطعاً بحثی نداریم. ولی خب مسئلهای که وجود دارد مثلاً شما هزاران آسیب و مسئله داری. با این نقد چند تا از اینها را میتوانی بپردازی؟ چند تا از اینها را میتوانی حل کنی؟ لذا ما قطعاً بعد از بالاخره این یک تجربه چندین ساله که کم هم نبوده ضروری است که وارد آن فضای حاکمیتی بشود. خصوصاً از آن طرف شاهدیم که خب سالهاست که بالاخره دوران اصولگرایی و اصلاح طلبی دیگر به سر آمده است دیگر و آن گفتمانی که بتواند حرف انقلاب و حرف مردم را بزند وجود ندارد در عرصه سیاسی. خب قبلاً هم البته قبل از انتخابات همیشه این حرفها را میزنیم. ولی حالا که احساس میشود بالاخره دوستان یک عزمی پیدا کردند که ارتباط جدیتری بگیرند و اینها روی این به نظرم... یعنی مسئلهای که باید رویش فکر کرد این است که نحوهی ورود ما به عرصهی حاکمیتی سیاسی. حالا به صورت یک مقدار ملموستر میخواستم عرض کنم این است که الان بالاخره از حاکمیت ما مجلس را تا حدودی داریم خدمت حالا دوستان آقای ایزدخواه و اینها هستیم. مجلس جدید با همهی ایراداتی که دارد واقعاً هم یک جاهایی ناامید کرد همهی ما را. ولی واقعاً فرصتهای خیلی ویژهای هم دارد. خود همین عزیزانی که هستند واقعاً خیلیهایشان توانمند، نخبه، همراه. ما یکی دو تا تجربه حالا هم مجلس سابق هم مجلس جدید داشتیم واقعاً کارهای زمین مانده زیاد است. به این معنا که ما بخواهیم ریل گذاری عدالتخواهی کنیم آن حرفهایمان را تبدیل بکنیم به ساختارها، به طرحها، راه باز است ولی خب متاسفانه توجهی به این حوزهها نشده. ما اگر در حوزهی مثلاً بحث عدالت اقتصادی بودجه ریزی و اینها حرف داریم، خب واقعاً چقدر حرف زدیم که عملیاتی نشده؟ یا در حوزهی مثلاً عدالت رسانهای اگر حرف داریم که حتماً داریم، اینها چقدر رویش آمده ریل گذاری بشود، ساختارسازی بشود؟ روی مطالبه گری و بحثهای اجتماعی اینها چقدر زمینه سازی شده؟ و البته از آن طرف هم مجلس و قتی ورود میکنیم میبینیم متاسفانه خیلی دستشان خالی است. حالا یا بعضاً آقایان نمایندهها خب خودشان ظرفیت لازما را ندارند یا به دلیل سر شلوغی و داستانهای دیگر. خلاصه الان یک ظرفیت مشخصی وجود دارد به نام مجلس. ما ببینیم به قول آقای تفرشی اگر دست ما هم بیفتد ما کار خاصی نخواهیم کرد؛ حداقل خودمان را در این عرصه تست کنیم. ببینیم آقا آن حرفهایی که داریم حالا همهی حرفهایمان هم نه 4 تا از حرفهایمان را بیاورم منقح کنیم. تبدیل به طرح کنیم. پیگیری کنیم و انشالله که تشکیل شود این داستان.
آقای عسکری: چون خیلی وقت محدود است من خیلی تلگرافی و تند تند صحبت میکنم و خیلی سریع هر نکتهی قابل بحث و باز کردن است. من مسئلهی امروز جریان عدالتخواهی را کاملاً سازوکاری میبینم تا مبنایی یا تا مسئلهی حکومت داری یا هر چیز دیگری. امروز جریان عدالتخواهی دچار به هم ریختگی سازوکاری است. و پیشنهادی که من دارم یک پیشنهاد سازوکاری است. در فضای محتوایی و فضای به اصطلاح گامهای بعدی قابل بحث و بسط است این حوزه. ببینید هر مجموعهای که میخواهد یک حرکتی را رغم بزند، چه موسسهی اقتصادی باشد، چه موسسهی حکومتی باشد، چه فرهنگی باشد؛ ابتدا اولین و مهمترین نکته این است که یک نقش کارکردی خودش را خوب متوجه شود. و امروز من به نظرم مشکل اصلی ما این است که ما نقش کارکردی جریان عدالتخواهی باید خوب تأمین شود. من یک چند تا گزاره خدمت دوستان عرض میکنم که عرض کردم اینها نکاتی است که باید با همدیگر گفت و گو کنیم. 1 ماهیت جریان عدالتخواهی یک جریان اجتماعی است و جنبش دانشجویی باید به عنوان یکی از پیشرانهای این جریان اجتماعی با هدف تاثیرگذاری در تحولات اجتماعی و مدیریت تحولات اجتماعی به منظور تحقق عدالت نقش آفرینی کند. این مأموریت کارکردی جریان عدالتخواهی میتواند باشد و جنبش عدالتخواه دانشجویی میتواند این کار را اجرا کند. نکتهی دوم آیا کنش گران اجتماعی دیگر را جریان عدالتخواه میشناسد یا نه؟
- نخبگان
- اهالی هنر و فرهنگ و رسانه
- حاکمان و نهاد های حکومتی
- فعالان و تشکلهای دیگر سیأسی و اجتماعی
- مردم.
این به نظرم باز یک نکتهی دیگری است. یعنی ما به لحاظ سازوکاری با بقیهی کنشگرها ارتباطمان چگونه است؟ 4 تا گام پیشنهاد دادم که در داخل این گامها بیشتر میشود صحبت کرد و خیلی مهم است. یک گام راهبردی. رسیدن به گزارههای راهبردی برای حل مسائل جامعه. این نکته را من عرض کنم، وقتی ما میگوییم رسیدن به گزارههای راهبردی، در لایهی اجتماعی داریم صحبت میکنیم. نه در لایهی تخصصی. وقتی میگوییم در لایهی اجتماعی رسیدم به گزارههای راهبردی یعنی چه؟ یعنی زمانی که آقای جلیلی آمد جریان عدالتخواهی را مطرح کرد و جریان جبههی فرهنگی انقلاب را مطرح کرد، به یک گزارهی راهبردی رسیده بود. میگفت مشکل ما جبههی فرهنگی انقلاب است. جزیرهی عمل کردن بچههاست و ... مشکل ما نداشتن مطالبهی جریان مردمی نسبت به دولت است. ببینید یک گزارهای که این گزاره، ماهیت گامهای بعدی ما را تعیین میکرد. من نکتهی اولم این است که این جلسه میتواند یکی از خروجیهای جدیاش این باشد. به ده گزارهای که جریان عدالتخواهی در مسائل اجتماعی میخواهد به آن ورود کند باید برسیم. حالا این مراحلش چه است؟ در آن متن هم توضیح دادم فهم مبانی انقلاب. شناخت جامعه با پیمایشهای اجتماعی. تدوین مسائل اساسی جامعه. تدوین گزارههای حل مسئله. این گامهایی است که باید اتفاق بیفتد. مثلاً آقای دکتر ایزدخواه میگویند شفافیت با بحثی که وجود دارد خب این واقعاً یک سؤال اساسی است دیگر. آیا ما امروز مسئلهی عدالت از طریق شفافیت ورود ... ادامه باید پیدا کند؟ یا از طرق دیگر؟ این سوالاتی است که باید بهش پاسخ دهیم. نکتهی دوم یا گام دوم که خیلی مهم است و به نظرم در این گام ما یک مشکل اساسی داریم، نداشتن چشم انداز مشترک در بین جریانهای اجتماعی و کنشگران اجتماعی است. این نکتهی خیلی مهمی است. و جنبش دانشجویی میتواند به عنوان آن اتفاق و پیشرو بودن، برای جریان عدالتخواهی این گزاره را محقق کند. ما چشم انداز مشترکی نداریم. این یک نکتهی کلیدی است که باید طرح شود. یک اتفاق بسیار غلطی که دارد در بین جریان دانشجویی در سطح کل جریان دانشجویی و در کل جریانهای اجتماعی اتفاق می افتد که این را شاید حالا بخواهیم بحث کنیم، مطالبه از حاکمان برای مطالبه است. این را بارها با همدیگر صحبت کردیم ولی به نظرم یک بحث اساسی است که باید باز شود. به نظرم مطالبه برای ایجاد چشم انداز مشترک است. و بحثهای افکار عمومی و اینهایی که در دنیا مطرح میشود، همه در این حوزه محقق میشود. گام سوم که به نظرم یک نکتهی کلیدی است زمینه سازی برای حضور شایستگان در فضای دولتی و حکومتی است. این هم ناخواسته دارد در بین بچههای ما انجام میشود ولی به یک جریان مشترک تبدیل نشده است. وما زوممان فقط در انتخابات است. یعنی تمام دعواهایمان میرسد سر بزنگاه انتخابات. سر انتخابات میرسیم. حالا میگوییم که این باشد آن باشد. این جوری. ما یک طرح مشترک برای حضور شایستگان در جریان ادارهی حکومت نداریم. این نکتهی نهایی است. من با آقای تفرشی که میگوید الگو را انتخاب کنیم موافقم. این که سرمایه داری با هرچه باشد، این را هم موافقم که انتخاب کنیم بالاخره یک چیزی. ولی مهمتر از همهی اینها آدمهایی است که میخواهند آن الگو را محقق کنند. این کلیدیترین بخش کار است. شما چه الگوی سرمایه داری، چه کمونیستی، چه اسلامی، چه غیر اسلامی، به قول حضرت آقا تمدن اسلامی یک بخش نرم افزاری دارد یک بخش محقق کنندگان دارد. ما تا به مدل رسیدن شایستگان به حکومت نرسیم این مدل و حرفهای ما محقق شدنش به اصطلاح امکان ندارد. نهایی گام برنامهی چهارم هم بازطراحی و روز آمد کردن گامهای قبلی است که حالا قابل بحث است والسلام علیکم و رحمة الله.
خانم فداکار:
من سه تا نکته را به ذهنم میرسد. چون وقت کم است خیلی عملیاتی فقط سه تا نکتهام را خواهم گفت. در مورد آنچه که ما به عنوان فعالیت عدالتخواهی داریم چه در جریان حالا فضای مجازی و رسانه میبینیم چه در عملکرد دوستانی که با این لیبل کار میکنند. یکی از نقدهای بسیار مهم دوستان به مجموعهی جریانهای سیاسی که در کشور وجود دارد، مسئلهی قبیله گرایی است. احتمالاً تعبیر قبیله گرایی یک فحش دم دستی برای زدن همهی مجموعههاست. اما من فکر میکنم که یک اتفاقی که دارد در همه مجموعهی دوستانی که به هم مرتبطاند یا به، یا مرتبط نیستند جهت شخصی و مناسبات این است که عملاً این قبیله گرایی در جریان عدالتخواه هم دارد اتفاق میافتد. یکی از مشخصههای این فضای قبیله گرایی چیه؟ این است که ما چون متعلق یک قبیله هستیم اشکالات هم را نمیبینیم. ما چون متعلق یک قبیله هستیم وقتی داریم نقد میکنیم حواسمان هست که این نقد کجا را بزند و کجا را نزند. یعنی ادیت نقدمان معلوم است که حواسمان بهش است. خب این همان کاری است که جریانی که ما بهش میگوییم شما قبیله گرا هستید خب آنها هم همین کار را میکنند. بالاخره در نقد و در حمایتها ودر بالا و پایین بردنها بالاخره یک همچین مناسباتی را رعایت میکنند. مکرر من به جهت شخصی دیدم که این اتفاق دارد می افتد. و وقتی که یک برایند کلی طی چند سال این اتفاق می افتد و حالا از نظر من کم کم آن حلقهی منسجم این که ما قبیله گرا باشیم از استوری ها، از پیامها، از مصاحبهها کاملاً به وضوح معلوم است، بعد از یک مدتی جریان عدالتخواهی هم یک بازیای شبیه بازیهای دیگر میشود. فرقش این است که خب، چون نه این که جریان عدالتخواه الان وارد انتخاباتها مناسبات سیاسی و امثالهم میشود، تبدیل میشود به یک جریانی موازی جریانهای دیگر. با همان مختصات، حالا لیبل و توقعات و اینها احتمالاً متفاوت است. حالا چون نکات شخصیمان را میگوییم، به عنوان خط قرمزهایی در حوزه عدالتخواهی برایم موضوعیت دارد که فکر میکنم جریان عدالتخواهی در این چهار چوبی که ما داریم صحبت میکنیم لازم است بهش واقف باشد، آنها را بیان میکنم. نکتهی اول این است شاید یکی از اشکالات این بوده که وقتی ما آمدیم گفتیم عدالتخواهی یعنی دوستان مؤسس و دغدغه مند، لیبلی به این عدالتخواهی اضافه نشد. ببینید دانشجوی مسلمان پیرو خط امام. این قدر که این گزارهها مشخص است امکان این که شما هم آن مجموعهای که دارد کار میکند امکان این که یک کج راهی را برود درش وجود ندارد، هم کسانی که دارند در مورد آن مجموعه صحبت میکنند آن قدر که این گزارهها اضافه شده بهش، تکلیفشان با این مجموعه مشخص است و این خیلی راحت میشود در موردش بالاخره ارزیابی کرد، میشود فکر کرد که خب این مجموعه که دارد این کار را میکند با این مختصات است. ما گفتیم عدالتخواهی و این عدالتخواهی از حالا نهج البلاغه ی امام علی (ع) شروع شده تا آمریکای لاتین تا شرق دور و نزدیک و تا هر جای دیگر میتواند این جستجو شود. مورد رفرنس قرار بگیرد و میتواند به عنوان یک آرمان یا الگو مورد بررسی قرار بگیرد و ما بهش نظر داشته باشیم. من فکر میکنم بالاخره این که ما سمت و سو و بالاخره آن نگاهی که داریم نسبت به عدالتخواهی و حد یقف نمیزنیم به ان، از تویش ممکن است چیزهای متعددی در بیاید که میتوانند آدمها ادعا کنند که من نظر شخصیام است. من میخواهم با این نظر شخصی کار کنم اما جایی که نگاه جریانی دارد احتمالاً باید این حد یقف ها را مشخص کند و برایش معلوم باشد حالا میشود یک تجمیعی گرفت. مثلاً آقای عسکری گفتند که بالاخره ما باید با هم یک جایی را توافق کنیم برای ادامه و امثالهم. از نظر بنده یکی از اتفاقات دیگری که باید در جریان عدالتخواهی مشخص شود فارغ از این که آن محتوا و آن مناسبات چه است مسئله این است که مسئله جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی است. ما باید نگاهمان نسبت به این که ما تکلیفمان با مسئله جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی چیست معلوم باشد. یعنی ما آیا داریم در چهارچوب آرمانهای انقلاب اسلامی صحبت میکنیم؟ در چهاچوب جمهوری اسلامی صحبت میکنیم؟ و منظورم از جمهوری اسلامی مشخص است دیگر. این دولت و شخص و این و آن نیست منظور آن چهارچوبی که مثلاً قانون اساسی مشخص کرده. آنچه که مثلاً حالا چه امام چه رهبری فرمودند و هر چیز دیگری. آیا ما داریم در این چهار چوب صحبت میکنیم؟ یا نه چون آن پسوند اسلامی را هم نداریم ذهنمان باز است برای این که به هر چیزی رجوع کنیم و این که فکر کنیم این یک عدالتخواهی است که میتواند در مناسبات ما باشد و ما پیگیرش باشیم. من فکر میکنم عدم تعیین تکلیف با این، هم تشتت زیادی را ایجاد میکند هم یک دامنهای را باز میکند برای این که هر کسی از ظن خود یار عدالتخواهی باشد و از تویش یک چیزهایی یک مواقعی در میآید که آدم متعجب میشود آیا جریانی که این آدمهایی که این مختصات را دارند با این نگاه همراهاند؟ مثلاً خط قرمزها چیست؟ وقتی خط قرمزی در نسبت با انقلاب اسلامی و با اسلامیت معلوم نیست خب ما داریم در چه چهار چوبی کار میکنیم؟ هر چیزی میتواند در ذیل آن قرار بگیرد. من فکر میکنم اینها چیزهایی است که ما باید نسبت بهش یک تعیین تکلیفی داشته باشیم. حالا دوستانی که فعال تراند یا مثلاً دغدغهی این را دارند که یک جریانی را ایجاد کنند و این جریان یک ثمراتی داشته باشد و یک پیوست ها و ادامهای داشته باشد.
آقای قنبریان:
ما وقتی در مباحثههای اقتصادیمان در درسهای فقه میخواهیم یک جایی برای مردم در اقتصاد باز کنیم که فقط دولتی و خصوصی نیست و مردم هم یک سهمی در زمین اقتصاد دارند و محل اختلاف هیچ یک از فقها هم نیست، در گذشتهی فئودالیته مثلاً درصد بزرگی از زمینها که مثلاً کل عراق امروز میشد مال عموم مردم بوده اصلاً. و حتی دولتی که معصوم بوده متولی تقسیم آن بوده نه ولیّ بر آن. یکباره میبینیم به جاهای دیگر هم پل میخوریم. از اقتصاد شروع میکنیم و معیشت مردم. میبینیم به سیاست هم ربط پیدا میکند. سهم مردم در سیاست هم باید معلوم شود که آنها آن جا چطور هستند. مثلاً شما فرض کنید در کتاب الجهاد ... اینهایی را که می گویم یک اجتهاد خاصی نیست. همه درش متفقاند. نه فقط بحث اکثریت و بیعت که حالا مثلاً نقشش در مشروعیت چیست و امثال اینها. بلکه برای آحاد مسلمان هم یک حق سیاسی رسمیت شناخته شده. مثلاً در کتاب الجهاد یک عقدالامان داریم. که یک مسلمان میتواند کمتر از یک ده را در جنگ امان دهد. علی رغم آن که حاکم معصوم هم است و لازم به اجازه گرفتن از او هم نیست. یعنی با اجازهی یک مسلمان اینها در امان قرار میگیرند. یا مسئلهی حکمیت که در ماجرای تاریخی ما متاسفانه با حکمیت صفین مواجه شده که نه در کمّش، نه در کیفش، نه در موقع اش نه در نتیجهاش خوب نبوده اصلاً کبرای قضیه هوا شده. در حالی که یک حکم اسلامی است و علی رغم بودن معصوم میتواند غیر معصوم حکم بین مسلمانان و دیگری بشود که خود پیغمبر هم انجام داده. همهی فقها هم گفتهاند در کتابهایشان. این منظور این است که حق سیاسی هم میبینید تابعش درست میشود. یا مثلاً فرض کنید خود پیامبر در دورهای که معصوم بوده و حاکم هم بوده آن هم در شهری که شاید بیش از دو سومش اصلاً مسلمان نبودند وقتی که او حاکمش بود، میبینید که باز میفرماید اگر حلف الفضولی تشکیل شود من عضوش میشوم. که سؤال این است که تو که الان خودت همه چیز دستت است دیگر اصلاً حلف الفضول ها باید تعطیل شوند. خودت همهی کارها را بکنی. ولی باز میگوید من در قسمت جنبش اجتماعی هم میتوانم ایفای نقش کنم. هم در قسمت نهاد سیاسی، هم در قسمت نهاد های اجتماعی. اینها را میگویم که به چیز مهمتری برسم والا همهی اینها خب خیلی فرع و فروعات بسیاری دارد؛ که به نظر میآید ما در اسلام و همین طور امیدواریم در انقلاب اسلامی ِجمهوری اسلامی یک چیزی را به عنوان... به تعبیر بعضی یادداشتهایی که دیدم هستهی مقاوم یک ...هستهی سخت یک گفتمان باید بشناسیمش. که یک خوردهای طرف و آن طرف کردنش و کم و زیاد کردنش میتواند مشکلاتی را پیش بیاورد و آن این است که سر یک دسته نظامی از ارزشها، تاکید میکنم از ارزشها، نه از قوانین، نه از افراد، مثل همین ارزشهایی که من دو سه تایش را مثال زدم. یک نظامی که فقط نظام مفهومی هم نیست، در کتابها هم نیست. بلکه آمده و تبلور عینی پیدا کرده. تجسم پیدا کرده. مثلاً بین نبی مکرم و مردم مدینه که عرض میکنم بعضیهایشان مسلمان هم نبودند اصلاً. یا بین امام خمینی و مردم ایران. این چیز را ما بهش میگوییم نظام. این آن جایی است که به تعبیر فیلم بادیگارد قسمت مقدس نظام است. که این ارزشها ارزشهایی که از سنخ تعالیم وحیانی اند. اما تحقق عینی هم پیدا کردند. والا در قانون مشروطه هم اینها هست در نمیدانم فرض کنید کتاب خدا و همهی نویسندگان است. اما روی زمین یک آدمهایی با این بیعت کردند مختارانه از سر مقبولیت خودشان با یک ولی. این آن نظام است. حتی خود آن ولی، شخصش یا فرض کنید تک تک آن آحاد باز جزو آن نظام، قسمت مقدسش نیستند. این آن هستهی مقاومی است که اگر سر آن دست بگذاریم، جنبش عدالتخواهی که من دوست دارم بگویم جریان عدالتخواهی تا بگویم جنبش عدالتخواهی باید این جا قرار بگیرد. وحالا نتیجهای که میخواهم بگیرم از حرفها این است که بعد آن وقت از این جا شروع میکند ترمیم جزئیاتی که باید. و ببینید اگر این هستهی به اصطلاح سخت را توانستیم با مباحثات که البته حق بحث و اشکال و جواب باید باز باشد تا با گفت و گو ها به این برسیم، آن وقت چتر گفتمانی خودش را باید پهن کند و خیلی فراگیرتر کند از اینی که هست. که شروع بکند ترمیم جزئیات کردن. اگر قانونی، اگر ساختاری، حتی قانون اساسی حتی بعضی از فروع قانون اساسی. این را بخواهد عوض کند من به نظرم این که حضرت امام میگوید حضرت ولی عصر هم جانش را فدا میکند، این آن هستهی سخت است. نه برای افراد است نه برای همین اصول چندگانهای است که در قانون اساسی آمده. آن چیزی که حاج قاسم میگوید اگر امام حسین بود این حرم است، حرم این است. این یک تکه است که متاسفانه افراطش این است که میآید تا قانونها و آدمها و تفریطش هم این است که همین را هم نمیبیند و اصلاً به کل میخواهد انتزاعی و مفهومی بپذیرد که این انقلاب هیچی یک چیزی از صفر دوباره. کهان وقت چتر گفتمانیاش را وسیعتر میکند. از ان حیث است که منان یادداشتی که دادید و من یک خورده هم غافلگیر شدم در جمع، من با این که از عدالتخواهی به سمت عدالت برویم به کل مشکل دارم. چون میگویمان چیزی که ما به حمل شایع میشناسیم عدالتخواهی که جسارت است محضر سروران عزیزم. الان حتی این جمع همهی دانشجویان عدالتخواه هم نیستند، چه برسد به عدالتخواهان بسیاری که البته نه اشکال از شما باشد هرکس دیگر توری را بیاوری بیندازی یک تعدادی بیروناند ولی اگر از سر خود عدالت چترش را بیاوریم پهن کنیم خیلیهایی که به ادبیات عدالت حرف نمیزنند داخلاند. مثلاً کسی که بحث مشروعیت میکند که الان در مسائل من بود. بحث کار آمدی مشروعیت میکند، در فلسفهی سیاست حرف میزند، آن هم یک جوری عدالتخواه میتواند تلقی شود. کسی که مثلاً فرض کنید متفکر مسلمانی که برداشت عدالتخواهانه از اسلام دارد ولی اصرار ندارد بگوید من عدالتخواهم. میگوید من نگاهم توحیدی است. باز آن هم داخل در این گفتمان میشود. یک گفتمان بسیار فربه و بزرگی میشود که چترش خیلیوسیع است نه فقط از دانشجو و از مثلاً چیز بیشتر است بلکه خیلی از جاهای دیگر که حالا دیگر مجال نیست عرض کنم. برای خیلی از جاها نقش به اصطلاح ثبوت دارد یعنی واسطهی در ثبوت اثبات حق است. ما در عدالت بحثهای نظری چطور میگوییم؟ عدالت یک واسطهی ثبوت است برای اثبات حق در قسمت زنان است. برای اثبات حق در محیط زیست است. برای اثبات حق در کودکان است و همهی اینها. پس همهی این گرایشها هم میتوانند در درون عدالتخواهی قرار بگیرند. یک جاهایی واسطه در اثبات است. یعنی ما هیچ راهی برای اثبات مشروعیت ِجایی نداریم الا عدالت حکمرانی. ما هیچ راهی برای اثبات مثلاً فرض کنید کارآمدی حتی به یک معنایی نداریم الا همین مسئلهی عدالت در توازن قوایی که درست کرده. پس میبینید مجموع اینها میخواهم مثال بزنم از چتر گستردهای که پهن میکند. و در غیر این صورت اگر این جور از عدالت سیر نکنیم با آن پهنای خودش در همهی عرصهها و بعد آدمهای فعالش را حتی اگر با ادبیات دیگری حرف بزنند که بعضی وقتها هم به خاطر ملاحظات سیاسی است. به خاطر بعضی فحشهاست که دوست میدارند جور دیگری حرف بزنند. آن وقت میبینید یک گفتمان بسیار قدرتمندی میشود که میتواند سرنوشت ما را رقم بزند. به نظرم اصلاً گفتمان دیگری حق وجود ندارد. چون این قدر ارزشش ارزش مطلقی است که همهی چیزهای دیگر را قید میزند اما خودش هیچ قیدی را برنمیدارد. در غیر این صورت تبدیل به یک خورده فرهنگی میشود که دیگر شفافترش را سرکار خانم فداکار فرمودند و آسیبهای دشمن خودش را پیدا میکند. یعنی همان چیزی که آمده با او دشمنی کند تازه خودش همان آسیب هارا پیدا میکند. به مرور تنزل به یک سازمان پیدا میکند. یک برندی میشود برای یک افراد خاصی. هرکس لایک خورش بیشتر است خب شما بزرگوارانی که یک روزی در انجمن اسلامیتان یا در مثلاً جنبش عدالتخواهی دانشگاهتان حرف میزدید الان در فضای مجازی برای کل مردم ایران حرف میزنید. پس باید آنها را هم ببینید. نه فقط به عنوان شنوندهی خودتان به عنوان کسانی که در اقصی نقاط ایران کسانی هستند کار میکنند و میتوانند اضافه بشوند. این اجمالش بود که دیگر خیلی ببخشید.
آقای ملکی:
عرض شود که حالا دوستان نکات راهبردی و کلان و اینها را میگویند. به نظرم یکی از مسائلی که حالا جریان عدالتخواهی بهش دچار است این است که در حوزهی ادبیات سازی هیچ توجهی ندارد. یعنی همین اساتیدی که این جا نشستند از رفقای شورای اول تا همین الان در حوزهی تجربه نگاری، در حوزهی بحثهای تاریخی، در بحثهای شکستها، پیروزیها، فلان. ادبیات سازی جدی در حوزهی عدالتخواهی شکل نگرفته و ادبیات سازی... آن بحثی که بنده آماده کرده بودم به مثابه تشکیلات است. ببینید تشکیلات یک جمع فیزیکی دور هم نشسته که نیست که. آن چیزی که پیوند میدهد آنها را به همدیگر محتوا است. شما الان در این 10 سال 20 سال گذشته تقریباً، بنده دیگر میتوانم بگویم تحقیقاً، در حوزهی فرهنگ عمومی چیزی تولید نکردید. یعنی این جریان اگر بخواهد ریشه بدواند در جامعه، در جریان دانشجویی، نخبگانی و غیره باید در حوزههای اندیشه و حوزههای فرهنگ عمومی خودش اثر تولید میکرد. حتی اثر غلط. یعنی منظورم این است که هر اثری. و به نظرم یکی از پاشنه آشیلهای جدی جریان عدالتخواهی در رفقا و اینها و حالا غیر از رفقا، به نظرم این است. و تا این هم درست نشود به یک معنا نخ تسبیح همهی عناصر و بحث و محتواها واین های تشکیلات است. تشکیلات هم بازبه آن معنای مضمومش منظورم نیست. منظورم تشکیلات غیر رسمی، همان چیزی که حاج آقای قنبریان فرمودند. جریان عدالتخواهی. به نظرم این را باید جدی گرفت. حالا بقیهی بحثهای جدی دربارهی آسیب شناسی عدالتخواهی و غیره و اینها که دیگر در بحثهای بقیهی بزرگواران بود و هست. ولی خب به نظرم یک شروط لازمی وجود دارد که اینها اگر مهیا نشود ما موفق نمیشویم. جریان موفقش در حوزهی روشنفکرهاست. یعنی روشنفکرها یک واحد عملیات میکنند صد واحد ادبیات میسازند. ولی ما برعکسم. صد واحد عملیات میکنیم یک واحد ادبیات نداریم. و خب این دیگر معلوم است که ریشه پیدا نمیکند در فضای فرهنگی و اجتماعی کشور.
سید علی موسوی:
خب اول از همه برای بنده مایهی خوشبختی بود باردیگری همهی دوستان را از نزدیک زیارت کردیم. و تبعا اولین حسی که همه خواهند داشت این است که بعد از فارغ التحصیلی همچنان یک ظرفیت ارزشمندی بلاتکلیف باقی مانده. یعنی هر کسی مشغول کار خودش است و آن جریان عدالتخواهی پس از فارغ التحصیلی حداکثر در آن نستالژی دوران دانشجویی مانده. و به این که بتواند یک تغییر واقعی و با یک قدرت کاملاً تعیین کننده و صحنه را تغییر دهد، به باوری نرسیده که بتواند یک همچین اتفاقی را رغم بزند. ولی فکر میکنم یک مقدار هم دور این میز را دوستان دقت بکنند و ببینند، به وضوح احساس میکنند که نه. واقعاً یک قدرت تعیین کننده و نهایی کنندهای وجود دارد در این جمع. بعد از این نکته، نکتهی دومی که میخواستم عرض کنم این است که ما در قصهی عدالتخواهی یک مسئلهی عدالت داشتیم و خیلی مسائل دیگر که زیر پرچم عدالت مطرح میشد. که عمدتاً آرمان خواهی بود. اما یک جنس خاصی از عملیات را که آقای ایزدخواه تا حدی اشاره کردند به این که فرد در آن محور بود؛ حالا من میخواهم یک تعبیر دیگری را برایش به کار ببرم. یک سری اتفاقاتی که از پایین داشت میآمد به سمت بالا برای حل کردن مسائل کشور. یعنی این طور نبود که ما بخواهیم ساخت های بالا دستی تعیین کنندهی تکلیف عدالت باشند و نمیشد. الان هم نمیشود. یعنی هیچ وقت ساخت توی از بالا به پایین... حتی اگر عدالتخواه ها باشند. یعنی حتی اگر آن مثالی که آقای تفرشی عزیز زدند من خیلی مشکوکم. یا حتی میتوانم بگویم بد بینم نسبت به این که یک دولت عدالتخواه عدالتخواه باقی بماند. چون منافع است دیگر قدرت است پول است. زور است. بعد از یک مدتی میلها عوض میشود به طور طبیعی. و مخصوصاً با این ساختی که بالاخره دولت مدرن دارد. دولت مدرن به خاطر تجمیع قدرت در یک نقطهی مرکزی، طبیعتاً حال و هوای خاصی میدهد به آن فردی که دارد حکومت را اداره میکند. این که ما فارغ از ساخت دولت چپ سوسیالیستی و دولت لیبرال سرمایه داری مدلهای دیگری هم امروز داریم در دنیا تجربه میکنیم طبیعی است. یعنی چه بسا مثلاً اشارهی بعضی از دوستان به این که ما باید یک الگویی را انتخاب کنیم این است که از بین همین تجربههای انجام شده یکی را برداریم بیاوریم. ولی ما خودمان هم بی تجربه نبودیم. بالاخره شما انقلاب کردنت قرار نبود با یک مدل رایج از همان مدلهای رایجی باشد که بقیهی جاهای دنیا انقلاب کردند. اگر آن کار را میکردی که پیروز نمیشدی. ما اگر از اول انقلاب قرار بود با هر مدل بجنگیم که پیروز نمیشدیم. جنگیدن ما اصلاً آن مدلی نبود. نه ارتش توانست جنگ را ببرد جلو. حتی سپاه به معنای آن سازمانی که آن بالا یک عده فرمانده نشستند و تعیین تکلیف میکنند که پیش نرفت. واقعاً با همین بچههای بسیجی بود که از پایین میآمدند به بالا. حتی ایده از پایین شکل میگرفت. ولی مشکل اصلی الان این است. ما فاقد یک شکلی از دولت هستیم که شبیه باشد به آن شکل ادارهی دولت در زمان رسول خدا. در زمان رسول الله (ص) واقعاً ما نه یک دولت مقتدر مرکزی داریم که آدمهای اصلی در آنجا در ساخت قدرت صاحب منصب باشند. مثلاً خود امیرالمؤمنین و شیعیان امیرالمؤمنین که واقعاً آدمهای اصلی آن حکومتاند، هیچ منصبی ندارند در حکومت حضرت رسول. ولی آدمهای اصلیاند. حالا شاید به تعبیر حاج آقای قنبریان در مورد هستهی سخت تا حدی ناظر به این نقطه باشد. در عین حال که ابوسفیان بیشترین پول را ... یعنی بیشترین بهره را دارد از حکومت نبی اکرم میبرد. به خاطر مولفة قلوبهم بخشی از اینها زکات میدهند. زکات را پیامبر اکرم میگوید آقا یک بخشیاش را بدهیم به همین ابوسفیان و دارو دستهاش. صاحب منصب هم هستند خیلی از اینها در حکومت حضرت رسول (ص). اما مسئله این است. هستهی اصلی کجاست؟ 2 این که اصلاً با این صاحب منصبها اصلاً حکومت دارد پیش میرود یا نه اصلاً کلاً یک جور دیگری دارد حاکمیت اداره میکند خودش را؟ طبعاً در خلأ قرار نیست حرکت کنیم. اما مسئله این است که جریان عدالتخواهی میتواند با همین هویت عدالتخواهی اش بخشی از دولتی باشد که شکل متفاوتی از این دولت ساخت مقتدرانهی دارای آتوریته ی بالا در یک نقطهی مرکزی چپ و راست است؟ طبعاً اگر بخواهد جنبش عدالتخواهی و جریان عدالتخواهی بخشی از دولتی باشد که ایدهی فردای دنیا است، وصاحب قدرت اصلی باشد، ما باید به گونهی دیگری اساساً تصور کنیم که میخواهیم اداره کنیم. نه این که عدالتخواهان قدرت اداره کردن کشور در کابینه برسند. مسئله این است که دولتی باید ... شکل ساختاری باید پیشنهاد بشود و اصلاً تجربه بشود که نقطهی کانونی قدرتش بیرون از این ستاد است. ستاد تنها تسهیلگر است آن کسی که دارد اساساً ضامن و تحقق بخش عدالت میشود خود همین ساختار پایینی است. اما من تا دیروز دو دورهی دانشجویی فکر میکردیم ما فقط باید برویم اعتراض کنیم؟ نه الان احساس میکنیم خودم باید بروم عدالت را محقق کنم.
آقای موحدی: بنده معتقدم که برای تقویت جریان عدالتخواهی لازم است به سمت یک سخت هسته حرکت کرد. وآن الزاماً و ضرورتاً برای جلوگیری از تمامی مشکلاتی که ممکن است برای عدالتخواهی به وجود بیاید برای جریان اجتماعی_سیاسی ِعدالتخواهی به وجود بیاید، بهترین مسیر و بهترین استراتژی، بهترین تاکتیک، حداقل در کوتاه مدت محور قرار دادن قانون اساسی است. این بحث را شاید با تعریضاتی بر فرمایش آقای تفرشی و با تعریضاتی بر فرمایش جناب آقای قنبریان بشود این مطلب را باز کرد. اما بحث را از این جا میخواهم شروع کنم که یک جریان اجتماعی_سیاسی تنها در صورت بروز تقابلهای گفتمانی است که عرفا و رسماً متولد میشود. یعنی زمانی که این تقابل به وجود بیاید عملاً به وجود آمده است این جریان. و فعال شدن کمربندهای حفاظتی گفتمان یا گفتمانهای مسلط است که حاکی از به کار افتادن سیستمهای هشدار دهنده از احتمال به خطر افتادن سخت هستهی آنهاست. که باعث میشود یک جریانی در تقابلش شکل بگیرد و به وجود بیاید. الان عدالتخواهی در حال تبدیل شدن به یک جریان اجتماعی_سیاسی است. اما سه تا ایراد بهش وارد است. یا سه تا اشکال را در واقع دارد. یکی این که جریان نیاز به سخت هسته دارد. سخت هستهی عدالتخواهی چیست؟ کدام ایده، تعبیر، انگاره یا نظریه از عدالت در محوریت این سخت هسته قرار گرفته است؟ آنتاگونیست عدالتخواهی چه است؟ کی است؟ آیا مشخص است؟ این همان بحثی است که ناظر به نظریهی عدالت و عدالتخواهی برمیگردد. نکتهی دوم این است که هر گفتمانی به اقتضای سطح ورود خودش در ساختارهای اجتماعی_سیاسی باید نیروهایی را با کنش گری های متفاوت از سطح عملگرایی تا نظریه در بر داشته باشد. همان دیالکتیک اصطلاحاً نظریه و عمل که مطرح است. آیا یک تقسیم کاری آیا یک مفاهمهی مشترکی بین عدالتخواهان وجود دارد؟ فارغ از این که ما این عدالتخواهی را فراتر از جنبش حتی عدالتخواهی بخواهیم تعریف کنیم؟ آیا یک چنین تقسیم کاری که این دیالکتیک نظریه و عمل را بخواهد ناظر به آن حرکت کند داریم؟ و نکتهی سوم فقدان رهبریت است. ومرجعیت عدالتخواهی است. رهبر، ایدئولوگ، مرجع، استراتژیست چه کسی است؟ وچه ارتباطی بین این رهبر و پیرو وجود دارد؟ ناظر به این 3 تا این نکته را باید خدمتتان عرض کنم که بسیاری از نگاهها از جمله خودم هم به این معتقدم، قائلند که قرار نیست که ما بیاییم و به شکل دستوری رهبریت و سخت هسته را و تقسیم کاری که بین نیروهای عدالتخواهی میخواهد صورت بگیرد را به شکل دستوری تعیین کنیم. بلکه این در یک فرایند تاریخی و محصول برایند های قدرتهای درون گفتمانی و برون گفتمانی اصطلاحاً عدالتخواهی شکل میگیرد. خب پس بنا براین مواجههی با عدالتخواهی هم این جا شکل خواهد گرفت. اگر ما دچار این ضعفها بشویم دو تا مشکل پدید خواهد آمد. یک مشکل فقدان هسته است، که طبیعتاً تشتت آرا را به دنبال خواهد داشت. و دوم این که جریان اجتماعی_سیاسی عدالتخواهی توسط گفتمانهای مسلط در معرض پیکان بردارهای امنیتی ساختار سیاسی مسلط قرار خواهد گرفت در این صورت. برای این که در امان بمانیم از این دو تا مشکل، لازم است در کوتاه مدت حداقل بهترین تصمیم راهبردی، تاکتیکی و حداقل کوتاه مدت عدالتخواهان در جهت تقویت این جریان چنین اتخاذ بشود. محوریت قانون اساسی، تبری جستن از تفسیرهای نادرست از قانون اساسی و قدامات خلاف اصول قانون اساسی. این چه اتفاقی را رغم میزند در کوتاه مدت؟ به نظرم کارکردهای مثبتی را به دنبال خواهد داشت. اولاً در فقدان رهبریت واحد، میتواند باعث کاهش تشتت آرا شود و مرجعیتی موقت را به وجود بیاورد. اجمالاً. میتواند سخت هستهی عدالتخواهی را نسبتاً مشخصتر کند. میتواند عدالتخواهی را به اقدامات خلاف قانون ارجاع دهد و عملاً از مغالطهی فقدان نظریهی عدالت، حداقل در کوتاه مدت عدالتخواهان را رهایی ببخشد. میتواند با توجه به بسطی که در قانون اساسی وجود دارد قابلیت بسط موضوعی و دانشی جریان عدالتخواهی را اصطلاحاً به وجود بیاورد. میتواند جریان عدالتخواهی را به عنوان یک حرکت اجتماعی_سیاسی در چهارچوب تعریف کند نه بر چهارچوب. این هم نکتهی مهمی است که میتواند به نوعی منحل کند بسیاری از دوگانهایی که به واسطهی آن اشکالات مطرح است. همان دوگان معروف مثلاً فرض کنید عدالت_ولایت و نکتهی آخر این که در مقابل اتهام به اقدامات سلبی و مصداقی و منفعل، باعث ایجاد حرکت ایجابی، ساختاری و فعال میتواند باشد. به نظر من این حرکتی است که میتواند ترمیم ببخشد. البته تعریزی به مباحث جناب آقای تفرشی دارم که حالا انشالله اگر بعد از ظهر فرصت شود ناظر به همین بحث مطالبی را خدمت بزرگواران عرض خواهم کرد. خیلی ممنون و متشکرم.
محمدجواد میری: حالا بحثهای مختلفی مطرح شد که ما چه کمبودی داریم. برنامه لازم داریم. یک متن محوری لازم داریم. نمیدانم رهبری میخواهیم. عنصر انسانی و الی آخر. همهی اینها سر جایش و درواقع ما یک جریانی هستیم. در واقع جریان عدالتخواه یک جریان منتقد است که اگر ما این جا باز جمع شویم و در مورد این جریان منتقد حرفهای انتقادی بزنیم این سیکل انتقاد در انتقاد معلوم نیست تا کجا پیش رود. یک نکتهی بسیار مهمی که به نظر من جزو آن عناصر اساسی است که این جریان لازم دارد و از اول هم بوده و همان این آدمهای مختلف را که بعضاً فکرهای مختلفی هم داشتند و دارند را دور هم جمع کرده، آن عنصر تعهد و احساس مسئولیت است و ما این عنصر مسئولیت پذیری را به نظرم نباید دست کم بگیریم. یعنی تقلیل بحث به سطوح این که ما نیاز به یک برنامه، متن، نمیدانم، کادر فلان و اینها داریم، این یک خطای بزرگی است به نظرم. و در تمام بحثهایی که میکردیم در باب اسلام ناب و اسلام آمریکایی، یک بحث این بود که حالا ما مرزهای فکریمان را روشن کنیم مثلاً اسلام ناب از مسلام متحجرین مرزهایش چه است؟ از اسلام التقاطی مرزهایش چه است؟ همهی اینها به کنار. با فرض این که ما اصلاً منظومهی فکری تمام عیارو نابی هم داشته باشیم چه تعهد و تضمینی است که در مقام عمل ما مجری او باشیم و پرچمدار او باشیم؟ این آنجاست که این عنصر مسئولیت پذیری به نظرم خیلی مهم میشود. و شاید خیلی از اختلاف نظرها و چالشهایی که ما داریم با آدمهایی ست که به لحاظ مبانی نظری چندان آن منظومهی ما را باهاش مشکل ندارند. اما در مقام عمل دارند ... حالا چطور بگویم... مثلاً حضرت امام اسلام تحجر را هم میزند، اسلام مقدس مآبی را هم میزند اینها را ما باز نکردیم هیچ وقت. مثلاً فرقشان چیست؟ فقط فرق نظری نیست. در مقام عمل هم تفاوت دارد. اسلام سلطنتی که امام میگوید به نظرم روحیهی سلطنتی ممکن است در ما عدالتخواه ها هم باشد. یعنی ما یک نوع سلب مسئولیت از خودمان، تبدیل خودمان به انسانهای منتقد، که در این نظام جمهوریتی هیچ رسالت مستقیمی بر دوش ما نیست. اگر به ما فرصت را بدهند، اگر نمیدانم نظام فلان بشود، این که آقا ما در یک شرایطی هستیم که باری به عهده گرفتیم و در حال برنامه ریزی برای انقلاب در سال 42 نیستیم. در حال برنامه ریزی برای انقلاب در سال 57 نیستیم. به نظر میآید عنصر که یک جنبهی معنوی هم دارد البته، یک چیزی است که نباید ازش غفلت کنیم وگرنه این سیکل نقد ممکن است برای همیشه ادامه پیدا کند و این عنصر روحی و معنوی اگر نباشد، بعد ما در آن بحثهای نرم افزاری و فکری هم کار بیخ پیدا میکند. به هر حال هر متن محوری بگذاریم، قانون اساسی هم بگذاریم، قانون اساسی دوباره خودش منشأ اختلاف میتواند باشد. و سایر پیشنهاداتی که مطرح شد همهی آنها شرط لازم است البته به نظر من. ولی ... یا مثلاً آن عنصر رهبری که گفته شد یک وقت به شکل سازمانی نگاه میکنیم، یک وقت به شکل معنوی و خانودگی نگاه میکنیم. در خانواده آدمها لزوماً هم فکر نیستند. اما یک وحدت معنوی و عملی بالاخره ایجاد میشود که اتفاقاً ما به آن نیاز داریم. یعنی تحمل پیچیدگیهای درونی خودمان هم بتوانیم بکنیم، اعتماد هم داشته باشیم به آن عنصر معنوی که دارد سرو ته قضیه را جمع میکند و خودمان هم در نرم افزاری مرتباً هم مشترکتر کنیم، هم آن را ...عنصر مولد باشید تویش. دقیقتر و ریز ترش کنیم. لذا عرضم این است که در سطح نظری و تحلیلی باید مراقب باشیم بحثهایمان نماند. عذر خواهی میکنم. حالا باز نکات دیگر را در فرصتهای بعد.
آقای ظهوریان:
بسم الله الرحمان الرحیم. حضور شما عرض شود که من خود کلمهی جریان عدالتخواه را به عنوان یک واژهی دو کلمهای به نظرم رویش تأمل کنیم، خود آن عنوان جریان، جریان بودن اساساً به نظر میرسد الزاماتی دارد. حالا من سه تا الزام را یادداشت کردم. یک این که جریان باید حتماً پشتوانهی فکری داشته باشد. یکی این که عقبهی اجتماعی دارید این جریان و سوم این که رهبر یا رهبرانی دارد. یعنی یک سر دارد جریان. من بیشتر نکتهام روی آن واژهی اول است. یعنی خود بحث پشتوانهی فکری دوستان بیشتر صحبتهایشان ناظر به این بود که ما در حوزهی عدالتخواهی جریان نتوانسته خیلی جلو برود.
عقبه اجتماعی دارد، یک جریان و سوم اینکه رهبر یا رهبرانی دارد یعنی یک سر دارد جریان. من بیشتر نکتهام روی آن واژه اول یعنی خود بحث پشتوانه فکری، دوستان بیشتر صحبتشان حاضر به این بود که ما در حوزه تولید فکر جریان عدالت خواهی نتوانسته خیلی جلو برود. من حقیقت در عرصه عمل خیلی این را مؤثر نمیبینم یعنی نمیخواهم بگویم ما نیاز اصلاً به تولید فکر برای عدالتخواهی نداریم، منتها به اندازهای که به نظرم بخواهد عمل مشترک شکل بگیرد بین عدالتخواه ها به آن اندازه در خود صحیفه امام و در صحبتهای رهبری مانیفست مشترک و حرف مشترک وجود دارد منتها نکته اصلی به نظرم این است که الان یکسری جهتدهیهایی هست که خارج از این گفتمان مشترک شکل میگیرد از جمله خود فضای مجازی که سلبریتیسم فضای مجازی و اقتضائات فضای مجازی، بعضاً جهتهایی میدهد به جریان عدالت خواهی که این جهت در آن خط اصلی نیست یعنی ما این آسیب را به نظرم اول اگر حل کنیم از باب من عمل بما علم ما لم يعلم آنقدری که بخواهد حرکت مشترکی شکل بگیرد بین افراد عدالتخواه، به نظرم ادبیات مشترک الان وجود ندارد یعنی ما به صرف این که خیلی جاها یکسری از دوستان که ذیل عنوان عدالتخواهی جمع شدند، به صرف اشتراک در تاکتیکها و راه برد ها بدون توجه به اینکه بعداً مبانی کاملاً با یکسری افرادی متفاوت هست زیر یک پرچم با اینها جمع میشوند و همان آسیبی که ما به جریان اصولگراها میگرفتیم که آقا چطور در شما مثلاً آقای ابوترابی ضد برجام با نبویان برجامی با آقای نبویان ضد برجام، بله برعکسش! اینها در یک لیست میآیند یک جاهایی میتوانیم به دوستان خودمان هم بگیریم که چطور بعضی از دوستان ما که مثلاً در حوزه نگاه فرهنگیشان کاملاً یک نگاه ۱۸۰ درجه آن طرف کردند مثلاً با آقای زارعی یکطرف، مثلاً اینها را با یک نامه مشترک ما میبینیم که مثلاً در یک نامه اسمشان ذیل هنوان عدالتخواه با همدیگر جمع میشود یعنی یک جاهایی به نظرم ما بیشتر از اینکه فقر مانیفست داشته باشیم قیف را چپه گذاشتیم، یک کلمه عدالتخواهی گذاشتیم این کلمه هم کلمه السوا نیست! یک سری حروف کنار هم سوا است یعنی یک مفهوم مشترک اینجا از آن معنا نمیشود بعد میخواهیم برای اینها بنشینیم یک مانیفست مشترک بنویسیم. خب مشخص است وقتی مبانی کاملاً متفاوت است امکان اینکه شما مانیفست مشترک هم تعریف کنید عملاً وجود ندارد مگر اینکه اول روی مبانی بتوانیم که کسی از "فوکو"رسیده به عدالت یا از "امام" رسیده به عدالت یا از "رالز"رسیده به عدالت اینها خیلی تفاوت ایجاد میکند در آن نتایجی که میگیرد هرچند یک جاهایی حتماً در تاکتیک مشترک است در تاکتیک و روش ممکن است اشتراکاتی ایجاد شود ولی اتکا به این اشتراکات در روش به نظرم خودش رهزن است.
نکته دیگری که وجود دارد در بحث الگوی جامعه داشتن و اینها که در بحث عدالت موضوعیت دارد حتماً در بحث جمهوری اسلامی هم هست به نظرم این نکات اگرچه در ممکن است در کاغذ درست باشد اتفاقاً در عرصه عمل این حرف به به نظرم ضد عدالتترین حرف است! یعنی شما در جمهوری اسلامی هم وقتی این ادبیات را مطرح میکنیم میگویی فلان الگوی شما، الگوی بانکداریتان ایراد دارد میگویند الگوی نظریه جامع اقتصاد اسلامی اگر برسیم، بعدمثلا میگوید آقا اینکه بگوییم ۹۵ درصد شما وامهایتان را به ۵ درصد بالای جامعه ندهید در این صورت الگوی جامعه اسلامی نمیخواهد که! این یک چیز مشخصی است که در الگوی بانکداری شما همین الان قابل تحریف است اساساً خود علم هم اگر نگاه کنیم علم هم به نظرم این گونه توسعه پیدا نکرده است اول یک نظریه جامعه ایجاد شود بعد آن نظریه اجرا بشود بعد مثلاً الان خود سرمایه داری هم اینگونه است! مگر سرمایه داری اینگونه بوده؟! سرمایه داری یک ایده خرد بوده ایده خرد اجرا شده در عرصه عمل خودش را بسط داده به تدریج هژمون شده ابزارهای مختلف تولید کرده و به نظرم خیلی انتزاعی است این نگاه ناشی از ناآشنایی با عرصه عمل است که ما فکر کنیم، یک الگویی ما اجرا کنیم یک الگوی دیگر هم یک عده بروند مثلاً در دانشگاهها تولید کنند و بعد مثلاً هر وقت آن تولید شد این بیاید جایگزین آن شود. چون آن الگویی که هژمون مسلط است خودش را در لایههای مختلف باز تولید میکند. در سبک زندگی اثر میگذارد، در سبک فکری اثر میگذارد لذا به نظرم این تلازم بین فکر و اجرا که اشاره هم شد در صحبت دوستان در عمل خیلی مهم است است البته حتماً در این ایدهای که در نهایت تولید میشود ما اشتراکاتی هم ممکن است با لیبرالیستی داشته باشیم هم با سوسیالیسم داشته باشیم کمااینکه در صحبتهای شهید مطهری هم مثلاً یک جایی می گویند که می گویند؛ ایدههای لیبرالیستی در متن اسلام وجود دارد یا میگویند مثلاً اسلام خیلی از لحاظ ایده نزدیک است به سوسیالیسم اخلاقی. ولی اساساً اینکه فکر کنیم دو تا جریان جداست یکی باید جدا نظریه جامع تولید کند یکی عرصه عمل این خیلی انتزاعی و غیر واقعی است چون آن ایده خودش را در لایههای مختلف حیات اجتماعی جامعه باز تولید میکند، ایدهای که هژمون است اساساً اجازه نخواهد داد ایده دیگری تولید شود.
یک نکته آخر هم من دارم یک مقدار بس را در لایههای تاکتیکیتر به خواهم ببرم بحث الگوی اجتماعی کردن عدالتخواهی از با لیقول الناس بالقسط به نظرم دو تا راهکار تجربه شده در جریان عدالتخواهی داریم یک راهکار متکی بوده به ارتباط مستقیم با بدنه عمومی جامعه و راهکار دوم توسعه لایه به لایه است که به نظر من، اگرچه هر دو فوایدی دارند و اقتضائاتی دارند بعضی جاها با هم قابل جمع هستند در عرصه عمل با توجه به ظرفیتهای جریان عدالتخواه داشته الگوی توسعه لایه به لایه الگوی موفقتری بوده چرا که ما ظرفیت و اساساً ارتباط مستقیم با مردم را نداشتیم. ما در تاریخ کشورمان هم شاید هیچ حزبی این ظرفیت را نداشته غیر از مثلاً بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۳۲ مثلاً حزب توده را اگر استثنا کنیم که توانست بدنه اجتماعی وسیعی را از کارخانهها و کشاورزها و دهقانها شکل بدهد ما هیچ حزب و جریانی در کشورمان امکان ارتباط مستقیم را نداشته و اینکه با یک خطاهای روشی ما به سمت ارتباط مستقیم با طیف خاکستری رفتیم به نظرم باعث شده بدنه حزباللهی و بدنه مذهبی جریان حزب اللهی هم، جریان عدالتخواه هم عملاً از این جریان فاصله بگیرند و این را به عنوان سؤال انتهای بحث هم مطرح میکنم که به نوعی به نظرم این سؤال را برای خودمان مطرح کنیم که چرا جریان اصولگرا که دوستان اشاره کردند در صحبتها که جریان مرده گفتند هست چرا با اینکه مرده هست همچنان میتواند جریان حزب الله در انتخابات جاهای دیگر سواری بگیرد؟! یک بخشی به نظرم ناشی از همین خطاهای ارزشی ماست.
آقای نامخواه:
تصورم این است سیاست زدگی عمومی جامعه ما و تفوق نگاههای امنیتی باعث شده ما هم که گاهی برکنار بودیم از این وضعیت یا از این جریان غالب یا دیگری آن بودیم گاهی هم مشارکت داشتیم در بخشی از آن، امر اجتماعی و جنبش و فعالیت اجتماعی را ساده ببینیم. وقتی هفته قبل از انتخابات با یک مفهوم بیخودی که مثلاً چون "ایران سربلند " حالا مثلاً انگار بقیه می گویند سرش کوتاه باشد بلند باشد! مثلاً اگر میگفتند پرتغال بیشتر معنا داشت. خب وقتی در یک فضای عمومی این حوزه عمومی معادلاتش و پیروزیهایش و شکستهایش و جریانسازیش دارد تعریف میشود و شکل میگیرد بقیه هم فکر میکنم همینطور باشند یعنی حالا ما چه جزئی از این روند باشیم چه دیگری آن باشیم انقدر ساده میبینیم فکر میکنیم امر اجتماعی یک کار و جنبش و حرکت جنبشی است امر ساده و فاقد پیچیدگیهاست. هیچ وقت به عاملیتهایش به کات سازی به انسان سازی به نیرو به رسانه به متن به ایدئولوژی و به این چیزهای ضروری یک حرکت اجتماعی فکر نمیکنیم و وضعیت کنونی ما هم متأثر از نوع نگاه به امر اجتماعی و جنبشی بیشتر خرده جریان و صفحه شخصی و توییتر شخصی و اینستای شخصی دوستان است و الا هیچ حرکت جمعی عدالتخواهانه ای قابل شناسایی نیست. ویژگی و مسئله دومی که در وضعیت عمومی به نظرم باید به آن توجه کنیم این است که ما مسئله امروز ما و جامعه ما مسئله عدالت نیست، مسئله عقب ماندگی در عدالت است شاید مثلاً دو دهه پیش ما مسئله عدالت داشتیم آن موقع باید میگفتیم که برای اینکه وضعیت مثلاً زمین و مسکن بهبود پیدا کند ۴% مثلاً مالیات فلان! ولی الان شما سی چهل سال هزار و ۱۰۰ برابر شده است در این مثلاً سی سال اخیر قیمت زمین و مسکن. یک هیولای سرمایهداری مستغلاتی شکل گرفته دیگر نمیتوانیم به آن بگوییم ۳ درصد مالیات فلان، قلقلک آن جریان حساب میشود! در بقیه حوزههای اجتماعی و سیستم همین است. ما مسئله عدالت نداریم امروز، مسئله عقب ماندگی در عدالت داریم فکر میکنم این دومین ویژگی وضع کنونی ماست باید به آن توجه کنیم و ویژگی سوم این است که اوایل انقلاب ما جریان ضد انقلاب داشتیم جریان ضد نظام بعدش داشتیم در دهههای بعد. امروز عمیقاً با جریان ضد نظام جامعه مواجه هستیم و دیگر مسئله ما صرفاً انقلاب نیست صرفاً نظام نیست و مسئله ما کلیت و اصل جامعه است این وضعیت این در واقع دو پارگی اجتماعی و اقتصادی که دارد جریانهای مختلف باز تولید میکنند در حوزه درآمد سلامت مسکن و غیره دارد جامعه را نابود میکند و زمینههای بر اساس جامعه را یعنی جامعهای وجود نخواهد داد که حاکمیتی در آن شکل مگیرد و این فکر میکنم مؤلفه مهمی است در نگاه ما به وضع موجود. خب باید چه کار کرد؟ فکر میکنم مهمترین مسئله این است که که تلاش بکنیم یا نباشیم خب این تلاش سلسلهای از کارها را میتواند شامل شود به نظرم دو تا از مهمترینش ۱_ عبارت است از گفت و گو. بزرگواران حاضر در جلسه و کسانی که میتوانستند باشند و نبودند و به هر دلیلی نتوانستند حاضر باشند و یک تعدادی از بزرگواران هم مجازی مهمان ما خواهند بود، به هر حال میخواهم بگویم گرایشهای مختلفی در تعریف وضع موجود و در چه باید کرد با هم داریم. این گرایشها شاید ۱۰ _۱۲ گرایش کلان باشد. اینها عمیقاً ما احتیاج داریم به گفتگو کردن بین این جریانها و به این حالا قبیل جلسات و پایبند باشیم چون حالا دوستانی که دیرتر آمدند از صبح این مزهاش دارد همینطور کمتر میشود، از صبح که اول صبحانه بود خب بعد از مدتی رفقا میدیدند این خیلی جذاب بود یک چنین جلسهای ولی واقعاً پایبندی به الزامات و گفتگو این است که خودمان را پایبند ببینیم هرچند خستهکننده باشد همین الان دیدید که دیدگاهها متفاوت است ولی این گفت و گو را مستمر ادامه بدهیم و و مهمترین مسئله دیگری که فکر میکنم ما باید در حوزه چه باید کرد به آن فکر کنیم، بازاندیشی مستمر به پروژه عدالتخواهی و سوژه عدالت خواه است. جنین هم باید به این پروژه و تاریخچهاش و مبانیش و بنیادهایش و مسئلههایش و چشم اندازش فکر بکنیم ما عدالتخواهی میکردیم یعنی یک فعل عدالت خواهان داشتیم ولی هیچ وقت موضوع فعالیتمان و موضوع اندیشهمان خود جنبش و حرکت حالا به معنای کلانش، نه اتحادیه دانشجویی، به معنای عامش نبوده و ما باید به آن توجه کنیم و اندیشیدن به سوژه عدالتخواه.
مسیر عدالت خواهی و آغاز آن شاید دو سه دهه قبل بوده ولی الان نیروهای متعددی را جذب میکند اگر به اینها نیندیشیم نتایجی که از این فرآیند خارج میشود و نتایجی که این نیروها میگیرند؛ شکستها، سرخوردگیها و غیره باعث میشود که مسیرهای عجیب غریبی راتی بکنند در عرض سه سال چهار سال یک دفعه واقعاً همه چیز آن آدم عوض میشود و این مسئولیتش با همه ما هم هست به این خاطر که مسیر را بزرگواران و پیشکسوتان باز کردند و به الزامات این در واقع راه گشایی و این مسیر سازی فکر نکردند، به سوژه عدالتخواه نیندیشیدند. عذرخواهی میکنم.
آقای جمال یزدانی:
خدمت شما عرض کنم که حالا ما در متن ای هم که ارسال کردیم برای جلسه مجموع محورها و نکاتمان را که تجربه بالاخره چند سالهای است که در مشهد در واقع دوستان با آن مواجه هستند را سعی کردیم هم از بحثهای محتوای گفتمانی پیش بگوییم تا بحثهای ساختاری و سازگاری یعنی به نظر میرسید که سرجمع این مسائل مورد نیاز است و بخصوص بازخوانی تجربه جبهه عدالتخواه مردمی مشهد به نظرم، یک حرکتی است که حالا کاری است که در راستای ارتقای و رو به جلو حرکت کردن جریان عدالت خواهی به نظرم باید ارزیابی شود و به صورت تفصیلی بحث و بررسی شود حالا آقای کمیلی متنی را فرستاده بودند که در واقع وضعیت فعلی جبهه را در مشهد بیان کرده بودند که به نظرم حالا چون خودشان هم تشریف ندارند در جلسه، خوب است که حالا به صورت تفصیلیتر چون به نظرم از باب تجربه نگاری یک حرکت رو به جلو برای اینکه نقدهای جدی به آن وارد است ولی یک ابتکار است برای اینکه حرکت جبهه را، جریان را به سمت یک ابتکار عینیتر به جلو ببرد، که به نظرم آنجا یک بحث جدیتر دارد.
از بین همه آن مسائلی که حالا در جمع بندی که ما به عنوان نگاه جبهه عدالت خواه مردمی ارسال کردیم دو سه تا محور هم قابلیت طرح بحث را دارد. یک محور این است که همین تجربه ما در انتخابات مجلس گذشته در مشهد، جبهه مردمی عدالتخواه، اگر ما تحلیل آرایی که جبهه آورده بود در مشهد را نگاه کنیم در همان تحلیلها ما میبینیم که عمدتاً آرای ما مربوط به بخش متوسط اقتصادی شهر است یعنی ما تقریباً هیچ سبد رأی در حاشیه شهر در جای محرومین و مستضعفین نداشتیم خب این یک آسیب شناسی جدی برای جریان ما در مشهد بود به این معنا که خب ما تا قبل از این مثلاً کارهای نخبگانی و مثلاً عدالتخواهی و مطالبه گری انجام میدادیم وقتی هم وارد حوزه مشارکت در امر سیاسی شدیم حالا سیاست زدگی به معنا که آقا میفرمایند نه ولی حضور در عرصه سیاست یک امر جدی است یعنی باید روی اقتضائاتش و لوازمش حتماً گفت و گو شود چون ما تجربه کافی در این حوزه نداریم و این نداشتن تجربه کافی باعث میشود تا کارهایی که انجام میدهیم ضربههای جدی هم به گفتمان و حرکت عدالتخواهی بخورد کما اینکه سابقه مجلس گذشته به نظرم این را نشان داد. و خب یک آسیب شناسی برای من خیلی نقطع بحث جدی بود که آقا بالاخره نشان میدهد که ما حتی زبان تقاطع با همین قشری که از آن ادعا میکنیم که میخواهیم دفاع کنیم نداریم. حالا ما نمیخواهیم با همه جامعه ایرانی حرف بزنیم ولی با همین جامعهای که ادعا داریم و قرار است مدافع حقوقشان در طبقه مؤمنین و مستضعفین باشیم نه عملیات جدی برایشان کردیم نه ارتباط جدی با آنها گرفتیم و اینها میخواهم بگویم این یک آسیب شناسی جدی برای جریان است. ما اینجا داریم یک سری کارها و پروژهها را در حوزه رسانهای پیگیری میکنیم ولی در حالی که هیچ ارتباط جدی هیچ قدرت جمع کنندگی و نمایندگی در طبقه محروم و مستضعف را نداریم این به نظرم یک آسیب شناسی جدی است این جریان را باید روی آن تعاملات کنیم.
حالا از این طبقه که بگذریم ما لااقل در همین مشهد خودمان همین جبهه مردمی حتی قدرت تقاطع با جریان دلبسته به انقلاب و آدمهای فعال که میدانیم علاقهمند به آرمان عدالت هستند کارهای عدالت خواهی میکنند را نداریم یعنی آنجا حالا نمیدانم بقیه جاهای کشورها چگونه است ولی در مشهد لااقل قدرت تقاطع نداریم یک بخشیش که برای آنهاست یعنی آنها بالاخره عقب مانده باشند از حوزه گفتمان ولی یک بخشیش برای ماست! این بحث مثلاً ادبیات که آقای ملکی اشاره کرد یک بحث جدی است ما الان حالا در فضای مشهد دوستان نیستند، هر اقدامی که به اسم عدالت خواهی در کشور انجام میشود یک بحث بسیار جدی است یعنی به صورت نجومی اثر گذار است در فضای فعالیت در عرصه مثلاً شهری عدالتخواهی مثلاً فرض کنید در مشهد و وقتی که ما خط مرزهایمان مشخص نیست گفتمانها دقیق نیست همه را با یک حالا به دلایل مختلف، جریانهای مختلف همه جریان عدالت خواهی با یک کاسه فهم میشود و خوانش میشود یعنی از ما با طیف احمدی نژاد، همه را عدالتخواه مخاطب دلبسته به انقلاب فهم میکند، حالا یک بخشیش باز به آنها بر میگردد که خب دقتهای نظریه فلان! به نظرم یک بخشیش هم به ما برمی گردد که این تفکیکهای نظری و عملی جدی در حوزه عدالتخواهی به نظر من، باید مداوم از سمت خودمان صورت بگیرد یعنی ما باید منقح کنیم باید پالس بدهیم حالا یک بخشیش خط قرمزهاست یک بخشی حوزه تجربیات و ارزیابی تجربههایی است که داشتیم. بالاخره ما در حوزه عدالتخواهی در حوزه شهری یک تجربیات جدی داشتیم این را هیچ وقت مورد بازخوانی مجموعه خودمان قرار نگرفته و منتقل نشده. جریان عدالتخواهی شهری در خیلی جاهای کشور ممکن است وجود داشته باشد منتها ارتباط بین آنها وجود ندارد و اینها بازخوانی نمیشود و این عدم منقح بودن در مبانی و رویکردهای عملیاتی آسیبهای بسیار جدی دارد. اصلاً ممکن است یک عده کاسب عدالتخواه پیدا شوند کاسبان عدالتخواه یک آسیبی است که ما هم ممکن است در دهههای آینده با آن مواجه باشیم کما اینکه من به نظرم با یک بخشیش مواجه هستیم خب این هم مال عدم تنقیه است!
اقای مقداد همتی: من سه تا نکته بگویم؛ ما تا وقتی که به یک فهم مشترک نرسیم اتفاقی نمیافتد در حالا اسمش را هر چه میخواهید بگذارید؛ جنبش عدالت خواهی جریان عدالت خواهی یا هرچیزی. ما اینجا ازحالا در بحث رهبری هم که بخواهی نگاه کنی از امام خامنهای در ما است تا نقد عریان رهبری. این هم به نظر من فهم مشترک دارد یعنی آنکه نقد عریان رهبری هم میکند مینویسد «ضمن پذیرش تصمیم رهبر انقلاب» این یعنی چه؟ یعنی اینکه مخرج مشترک این دو تا میشود فصل الخطاب حرف رهبری. اینکه بگوییم ما نمیتوانیم یک فهم مشترک در جریان عدالت خواهی ایجاد کنیم به نظرم حرف درستی نیست. ما یک گفتمان ویژه باید داشته باشیم باید با هم خیلی صحبت کنیم خیلی حرف بزنیم الان آدمهایی که مثلاً من میبینم با خیلیهایشان، با ۸۰_۹۰ درصدشان رفیق بودیم اما بلاخره یعنی میشناسیم همدیگر را ولی ممکن است الان فهم هایمان مشترک نباشد راجع به مسائل مختلف باید گفتمان کنیم راجع به مسائل مختلف به یک فهم مشترک برسیم ده تا اصول مشترک داشته باشیم در این گفتمانهایی که میکنیم و به یک فهم مشترک برسیم و این فهم مشترک باعث عملیات شود. هیچ جریانی اگر که عملیات مشترک نداشته باشد به هیچ دردی نمیخورد مثلاً موتلفه ممکن است که خیلی هم سابقه داشته باشد خیلی دور هم بنشینند ولی چون عملیاتی ندارند عملیاتی که مؤثر باشد به هیچ جا هم نرسند. حالا ممکن است در لابیهای قدرت کار کرده باشند اما در عامه مردم و آنچه را که باعث میشود که مردم به آنها اقبال کنند به یک جایی نرسیدند. عملیات به نظرم ناشی از یک تشکل است شما تا یک تشکل منظم نداشته باشید، ما الان خیلیهایمان عملیاتهایمان عملیات تک نفره است آقای رئیس خودش یک لشکر یک نفره است تا مثلاً ماها که حالا یک توییتی باشد که بپرانیم! این تک نفره ها هم به قول معروف هزینههایش زیاد است و خدمتتان عرض کنم که هم آن جریان را و آن اقبال مردمی را ایجاد نخواهد کرد اگر که تشکلی ایجاد نشود، حالا برخلاف دوستان که اعتقاد دارند که ممکن است بدون یک تشکل منظم و منحصر به فرد که حالا اسمش را نمیخواهم بگذارم حزب ولی دقیقاً باید شبه حزب عمل کرد در سیستم چارهای نداریم جزء این. وگرنه همین اتفاقها میافتد و بیشتر اگر تشکر نباشی شبه نباشی گعده هستی! ما بالاخره جلساتی را داشتیم که هفته یک بار منظم برگزار میکردیم ولی در نهایت گعده بود چون هیچ عملیاتی تعریف نمیشد هیچ نظمی نداشت هیچ نسقی نداشت و به قول معروف به آنچه را که باید نمیرسید. این هم بحث بعد از عملیات، فهم مشترک، عملیات و تشکلی که عملیات هارا ساماندهی میکند. نکته آخر هم یک حوزه است حوزه این که عدالت را ما چه تعریف میکنیم؟ عدالت را همه سلبی اکثراً حالا در عامه مردم سلبی تعریف میکنند یا سلبی تعریف میکنند یا به قول معروف خیریهای. ما داد زنی میخواهیم به قول معروف کسی که ظلم را که به مصادیق فقر و فساد و تبعیض است بیان کند و حرف بزند یعنی به قول معروف مطالب گر باشد. یک شق عدالت، شق مطالبه گری است که از حاکمیت از خود مردم از خودش بتواند مطالبهگری کند. یک شق هم عمل گرایی است عملگرا این به معنای سیستم خیریهای بلکه در حوزههای کارآمد سازی و بخشهای مختلفی که حالا چه در حاکمیت باشدچه خارج حاکمیت و بخش خصوصی باشد. آن هم هر کاری هر ایجابی که باعث کاهش این فقر و فساد و تبعیض شود خودش یک شق عدالتخواهی است! حالا یک بحث هم بحث مطالبهگری هست که این هر دو هم مطالبه گری و هم عمل گرایی را را به راحتی ما میتوانیم در همان تشکر برنامهریزی کنیم و به فهم مشترک برسیم و عملیات کنیم متشکرم.
اقای اسلام زاده:
عرضم به خدمتتان که من میخواهم از تجربه ۲ سالهای که درباره مجموعه مستند سرطان اجتماع که روی بحث مفاسد اقتصادی بود صحبت کنم در این سالها خیلی به ما پیشنهادها میشد درباره مفاسد کار کنیم حتی تعدیل میکردند میگفتند فلان شبکه قسطهایت را نمیدهیم تا بیایی یک مستند درباره مبارزه با مفاسد بسازی ولی خب ما کاری نمیکردیم چون میدیدیم که مبانی ندارند آنها که برویم از آنها فیلم مستند بسازیم تا یک مجموعهای کارهایی انجام داده بودند درباره گلوگاههای فساد که شروع به کار کردیم، ما دیدیم موضوع خیلی جذاب است از بحث شفافیت در تعارض منافع بگیر بحثهایی که دوستان فول هستند داخلش تا مباحث جدی دیگر که وجود داشت. خب ما دو سال پیش شروع به کار کردیم برای خودم خیلی جذاب بود کتاب پروفسور فرامرز رفیع پور سرطان اجتماع را حتماً بخوانم اول کار و متاسفانه اخطارهایی که ایشان داده بودند، ۱۳_۱۴ سال پیش در این کتاب تقریباً به نقطه حساس رسانده بود بحث مفاسد اقتصادی را! دو مسئله را ایشان مطرح کردند در کتاب که باز عرض میکنم خدمت دوستان جهت یادآوری، همه خواندند الحمدلله! مسئله مهم اول رفیعپور میگوید که؛ هر کسی که فکر کند جریانی مثل شهرام جزایری یک جریان عادی هست ساده لوح است جریان شهرام جزایری شبیه جریان سازمان مجاهدین خلق است که آنها هم یک جریان عادی نبودند و قطعاً سرویسهایی پشت آن بودند. دلیلش هم میگوید حرکت این اشخاص با سطح آلودگی بالا هست. علما و فرزند علما، بیوت، فرزندهای مسئولین بعضاً مسئولین آلوده میشوند و میگوید این از الطاف خداوند است که ما این فساد را کشف کردیم ولی اگر جلوی آن را نگیریم اتفاق بدتری خواهد افتاد که امروز میبینیم آن اتفاق بد رخ داده است. مسئله بعدی که در آن کتاب مطرح میکند دلایلی هست که باعث پدیده رشوه خواری هست که در آن زمان طبعاً چهارده پانزده سال پیش متاسفانه ۱۸ درصد جامعه هدفش دچار این ماجرا و آماده پذیرش فساد هستند با سؤالهایی که مطرح میکنم و خب امروز مسائل بحث مفاسد اقتصادی خیلی فراتر از این حرفهاست چون در بحثهای امنیتی هم که ما میبینیم ماجراهای نفوذ و اتفاقات بدی که این سالها افتاده، یک سرش همین بحث زیاده خواهی، احساس عقب ماندگی و این مباحث هست.
خب ما در کارمان چون گلوگاههای فساد کردیم تا بحث مبارزه مردمی و عرضم به خدمتتان که کنشگران اجتماعی به صف بندی که رسیدیم این بوده؛ یک طرف ماجرا کارشناسان و افراد متخصص هستند که اتفاقاً با دیتیل در خیلی از مسائل حرف دارند برای گفتن از همین ایتان خودمان هست تا دو، سه قرارگاه پژوهشی تا همین آقا مسعود برای این تیکه پشت سر نشسته و [..] خب کنار انها ضابطین هستند که حالا باز ما در این مجموعه چون مثال هم داشتیم درباره بحث فساد، خب دیدیم آنجا هم دارد کار سنگین میشود و مرحله بعدی هم کنشگران اجتماعی بود. خب جبهه مقابل چه کسانی هستند؟ جبهه مقابل اولاً برادران سیاسی هستند که اصلاً نمیتوانند درک کنند جریان عدالت خواهی یک جریان دغدغه مند است و همیشه با یک عرضم به خدمتتان که تردیدی به این جریان نگاه کردند محافظه کار ها که همیشه بودند مفسدین خرد، مفسدین کلان و خب حالا مسئلهام که در این چند وقت خیلی به هر صورت فکرم را درگیر کرد این است که؛ به نتیجه نرسیدن پروندههای مفاسد اقتصادی سرخوردگی که از ضابط تا بالاخره بدنه کارشناسی و بعد از آن کنشگران اجتماعی است که عمدتاً عدالتخواه ها هستند و دارد یک مقداری به کمک کسانی که یک دومی به جریان عدالت خواهی گذاشتند در انتخابات پارسال هم همین طور بود و
بعد از آن هم شاهد این هستیم که جریان عدالت خواهی را باید بردارند رادیکال جلوه بدهند و روز به روز هم میبینیم بعضی از چهرههایی که بودند نمیدانم چرا! یا دعوت نشدند یا اینکه خودشان تمایلی نداشتند بیایند و این بحثها را می گویند که بحثهای حاشیهای هست و عمده نگرانی من حالا برای دولت بعدی هست که احتمالاً یک دست است و خدا میداند چه بلایی سر جریان عدالت خواهی میآید
آقای مفتاح:
به نظرم یکی از نکاتی که حالا باید یکم بیشتر به آن توجه کنیم این است که ما فهمان از مسئله عدالت خواهی چیست و آیا یک مسئله صرفاً ما داریم خودمان را مطالبه گر میدانیم یا نه اصلاً کلاً این جمعی که دور هم جمع شدیم چه نسبتی با جریان عدالت خواهی کل کشور داریم؟! چرا؟ حالا صحبت آقای اسلام زاده داشتند میفرمودند در مورد اینکه بالاخره در جاهای مختلف آدمهای عدالتخواهی وجود دارند ولی در این جمع ما نیستند و با ما ارتباطی ندارند ما چه تعریفی داریم از جریان عدالت خواهی که در مورد آیندهاش داریم صحبت میکنیم. چون عمده جمعی که اینجا هستند یک تجربه مشترکی در یک تشکل دانشجویی با هم داشتیم و حالا بعضی از افراد کمتری هم به ما بعداً پیوستند و توانستیم کشف کنیم ولی جریان عدالت خواهی آیا منحصر به ما هست یا نه؟ و اینکه اگر قرار است که ما تبدیل به یک جریان بشویم و یا یک آیندهای داشته باشد آیا لازم نیست که ما یک فکری بکنیم که واقعاً به صورت یک جریان عمومی در بیاییم که افراد دیگری هم به ما بپیوندند؟! عمده تجربهای که از عملیاتهای مشترک هم خیلی از ماها داریم و بعضاً به آن رجوع میکنیم، تجربه دوران دانشجویی است یا فعالیتهای شبهه دانشجوییمان است که ممکن است همچنان استمرار داشته باشد.
نکته بعد اینکه حالا ما اینجا فکر میکنم هیچ کس اسم هم نیاوردهاند که بگوییم آقا با کدام جریانهایی که به اسم عدالت دارد در جامعه فعالیت میکند مرزبندی داریم اگر عدالت خواهی بالاخره یک مبنایی برایش قائل هستیم حتی به همان بخش اندکی که همه ممکن است مشترک باشد بین خودمان، کجا را قبول نداریم آیا مثلاً آقای احمدی نژاد و جریانش همچنان به عنوان جریان عدالتخواه جز خودمان می دانیم؟! یا بعضی از مصادیقش که بعداً دیده شد در فضای رسانههای جدید ۱ تولد جدید از یک سری آدمهای عدالتخواه داشتیم مثل آقای صدر الساداتی و اینها. نسبت ماهها با این جریانها چیست و این عدالتخواهان جدید کجای این جریان هستند؟ آیا واقعاً این شکل جدید عدالتخواهی که در رسانهها در شبکههای مجازی دارد اتفاق میافتد یک جور تخدیر نیست برای اینکه جریان عدالت خواهی به صورت یک جریان در نیاید، یکسری آدمهایی را علم میکنیم و اینها میروند عملیات میکنند.
موانع واقعاً و مسائل جدی که در مورد عدالت خواهی در مورد کل کشور وجود دارد چه چیزهایی است؟! مثلاً من الحمدلله این هفته ۱ حکم تبرئه گرفتم از شکایت آقای روحانی بود بابت انتقاد از خصوصی سازی. خوب این یک اتفاقی است، ماها هر وقت مثلاً مخصوصاً ماها که در رسانه هستیم تجربه اینجوری داریم تا یک فعالیتی میخواهیم بکنیم یک انتقادی میکنیم مسئله قوه قضاییه و شکایت پیش میآید حالا شانسی این دفعه تبرئه زدند احتمالاً! خیلیها بدون اینکه ماهها ببینیم یا خبری از آنها بشنویم در یک اتفاقات مختلف دارند در قوه قضاییه محکوم میشوند و ما هیچ فکری برایشان نداریم! این جریان بزرگ عدالتخواهی کجا قرار است به همدیگر بپیوندد و مسئلههای مشترک حل کند؟! عذرخواهی میکنم خیلی حرف زدم. من یک تبلیغی بکنم یک قانونی تغییر کرده که میگوید که اگر به کسی توهین میکنید خود آن فردی که به آن توهین شده باید بیاید شکایت کند و اگر رئیس جمهور هم توهین کند اگر شخصش نیاید شکایت کنند نهاد ریاست جمهوری شکایت کند، یکی از دلایلی که رد میشود این یکی از اتفاقات خوبی است که رخ داده.
آقای علی پارسانیا:
بسم الله الرحمن الرحیم ما استفاده کردیم از صحبت بزرگواران دوستان نکته کوتاه عرض میکنم خدمتتان یکی اینکه؛ به نظر میرسد یکی از مشکلاتی که ما در جریان عدالتخواهی داریم عدالتخواهی را دچار یک فروکاست مفهومی کردیم یعنی مفهومش را از معنای که میتواند داشته باشد کاستیم به عدالت توزیعی یعنی عدالت اجتماعی به معنای عدالت توزیعی. یک نکتهای را حاج آقا گفتند و آن اینکه بحث توحید را مطرح کردند و گفتند آقا ما یک توضیحی از جریانها را داریم از دست میدهیم در عدالتخواهی با این فروکاست مفهومی که به عدالت دادیم، خب در در صورتی که خود مفهوم توحید ولایت، اینها همزاد مفهوم عدالت هستند اینها به نظر میرسد که یک مقداری با اینکه بچههای انقلابی آمدند در بحث عدالت خواهی اما چون توجه نکردیم به مفهوم عدالت و بعضی از مبانی را غفلت کردیم از آن، دچار یک فروکاست مفهومی شدیم این فروکاست مفهومی به این منجر شده که یکسری از جریانها را از دست بدهیم یعنی میشویم یک گروه اقلیتی که داریم روی موضوع خاصی مثل عدالت توزیعی داریم مرکز میکنیم. این به نظرم بحث جدی است و این به حلقه بستهای اگر ما خودمان را محدود کنیم، غلط است ضمن اینکه مفهوم عدالت هم این را برنمی تابد. نکته دوم اینکه در جمهوری اسلامی انقدری که نسبت به جریان چپ حساسیت نشان داده شد نسبت به راست حساسیت نداشتیم ما، در کلان سیاستگذاریها و قوانین و حرکتها این را میبینیم. جنبش عدالتخواهی ظاهراً یک پاسخی به این حرکت انحرافی بود که ما نسبت به جریان راست هم باید واکنش نشان دهیم لذا نسبت به لیبرالیسم واکنش نشان داده شد که این در مجموع شاید برآیندش برای کشور مثبت باشد اما از این منظر وقتی نقد درون گفتمانی خودمان را بخواهیم بکنیم در جریان عدالتخواهی، خودمان را نگاه کنیم آیا این ضد ایستادن این حرکت کلی جمهوری اسلامی میتواند ما را دچار یک آسیبی بکند در عدالت خواهی یا نه؟! یعنی آن حساسیتی که جمهوری اسلامی به راست نداشت آیا ما میتوانیم خودمان این حساسیت را به چپ نداشته باشیم؟ منظورم این است که خود جریان عدالتخواهی مرزهایش را با چپ کجا مشخص کرده است؟ یعنی آنقدر که حساس بودیم ما نسبت به راست آیا نسبت به چپ هم حساس بودیم یا نه؟ یعنی عدالت خواهی اسلامی ما با عدالتخواهی مارکسیستی تفاوتش چیست؟ ببینید ما یکسری مبانی را آقای ایزد خواه ابتدای صحبتهایشان گفتند که در نکته دومشان بود که مبانی را نسل اول جنبش داشت و اینها را نتوانست منتقل کند. من فکر میکنم که نه در نسل اول جنبش هم ما این گیر را داشتیم ما اینکه مبانی عدالت خواهی را دقیق مشخص کرده باشیم نسبت به آن گیر داشتیم رابطه مفاهیمی مثل عدالت و ولایت، عدالت وتربیت، عدالت وتوسعه، عدالت وتوحید، ما اینهارا تبیین نکردیم. امروز اگر بحث میشود درمجلسبحث شفافیت مطرح میشود و عدهای میگویند آقا این مثلاً همان حرکت لیبرالیستی است که دارد اتفاق میافتد این مثال واقعی است که الان آقای ایزدخواه همین امروز زدند. خب یعنی اینکه آقا ما نسبت به این مفاهیم بیتفاوت بودیم، کاری نکردیم. من فکر میکنم که این عدم مداقه های نظری در جریان عدالتخواهی کاردست مان دارد میدهد
این نکته آخر را اگر در سی ثانیه بگویم یک آسیبی که ما داریم آن این که دچار یک عمل زدگی میشویم یعنی عملگرایی قابل تقدیر است در جریان عدالت خواهی اما اگر این مداقههای نظری را نداشته باشیم دچار یک عمل زدگی میشویم به معنای بیتوجهی به این مبانی. میخواهم همه عرایضم را در یک جمله خلاصه بکنم، بیتوجهی به مبانی در یک جریان عمل زده است نه عملگرا. عملگرا به اینکه ناظر به حل مسئله باشد کاملاً قابل تقدیر است اما عمل گرایی مبتنی بر مبانی بومی خودمان لذا اینکه ما این توجهها را نداشتیم گاهی ممکن است بگوییم آقا مثلاً برویم به سمت همین سرمایه داری کن طوری شده من فکر میکنم باید دقت کنیم قبلش که چقدر این نظام سرمایه داری کنترلپذیر است. این ناشی از آن مبانی عدم دقتهای که به نظر میرسد ما نسبت به این داشتیم
مجتبی همتی فر:
من نکتهای که میخواستم اشاره کنم که توی صحبتها کمتر بود در ادامهی نکتهی آقای پارسا نیا گفتند، ما وقتی که جریان عدالتخواهی مطرح شد کمتر به جنبه تربیتیاش پرداختیم صرفاً روی ساختار بویژه بحث اقتصاد و جنبههای اجتماعی تمرکز کردیم درحالیکه اگر عدالتخواهی بر اساس مبانی قرآنیاش بخواهد مستقر شود نیاز است که خود مردم عدالت خواه باشند و اینجا تربیت انسان عدالتخواه متعادل یعنی عادل و متعادل باید بشود هدف نظامهای آموزشی و این جا تمرکز هم روی مردم و هم بویژه نهادهای تربیتی موضوعیت پیدا میکند. در کنار اینکه ما سازه کارهای اصلاحی را برای اصلاح وضع موجود و تحول توش داریم ما در نگاه بلندمدت نهادهای فرهنگی و تربیتی، حالا رسانه بهعنوان جنبه عمومیاش نهادهایی که کارشان تعلیم و تربیت است چه رسمی چه غیر رسمی اینها را باید روش تمرکز کنیم آن هم با تغییری که توی هدف اتفاق می افتد اگر نظام آموزشی ما باز تولید کننده نظام چپ یا راست فرقی نمیکند اگر آن ارزشها آنجا دارد تثبیت میشود و نسبتی ندارد با یک فردی که هم متعادل است از جنبههای مختلف نه احساسی زده است نه به لحاظ سیاسی منحرف است، این را یک انسان متعادل به لحاظ قوا و آن نگاهها و هم عدالت خواه است. لذا آن عدالت پروری که باید اتفاق بیوفتد اگر آن نباشد ما کمکم دچار شکاف نسلی میشویم. بعضی تو کدهای دوستان بود آقای یزدانی میگویند بخشی از جامعه پیام ما را درک نمیکند. در بلندمدت این بیشتر میشود یعنی هر چه ما فاصله میگیریم از آن نوستالژیهایی که داشتیم و نگاههای ایدئولوژیکی که داشتیم، یک بخشی از جامعه به هر دلیلی که میپذیرفته در نگاه کلان دیگر نتوانستیم این را به جریان جاری مردم و نسلهای مختلف ما این را اعمال کنیم.
مسعود براتی: آمدم داخل، این هیبت جلسه من را گرفت یعنی بچهها را که دیدم دوستان هر کدام هم یک نقطهای هستند و یک کار مؤثری دارند این خود کاملاً قابل لمس بود و یکی هم اینکه چرا یک عده نگران هستند برایم کاملاً ملموس شد که بالاخره جریان عدالتخواه، دوستان هم اشاره کردند یک توانی دارد که یک بخشیش فعلاً بالقوه است و یک کارهایی دارد انجام میدهند و این توان ها همه با همدیگر همگرا نشده است و واقعاً به نظرم نگرانی جریان قدرت که اینها اگر همگرا بشوند امکان دارد اذیت بکند بالاخره یک سری مسائلی که وجود دارد را کاملاً نگرانی بهحق است از زاویهی آنها و لذا خیلی کارها را شروع کردند که کموبیش دوستان هم اطلاع دارند و این هیبت از کجا شروع شد به نظر من باید ببینیم که ما بفهمیم که یک هیبتی داریم من به نظرم اقدام آقای تفرشی، آقای شهبازی و آقای اشتری در آن ریسکی که کردند، آن خطری را که قبول کردند، آمدند در بحث انتخابات مجلس حضور پیدا کردند با عدم عدالت خواهی و با تمام انتقادهایی که هممون داریم خدمتشان. اما این شجاعت که آقا ما میتوانیم یک جریان باشیم این را یک ریسک دیگر میخواست که آقای تفرشی و شهبازی اینا این جگر را به خرج دادند و حتی آقای تفرشی با اینکه رد صلاحیت شد ایستاد پای این داستان، به نظرم که خیلی هم اقدام تنگنظرانهای هم بود رد صلاحیت آقای تفرشی و جریان عدالتخواه کنش مناسبش را نکرد. نگاه کنید این چالش خیلی نظری نیست یعنی همهی آنچه که گفته شده در در سطح نظری بحث درست هم هست نمود های داستان این پدیده است که ما میبینیم ما بیشتر ازین که خود اصل چالش نظری باشد، به نظرم چالش در سطح عملیاتی است یعنی نگاه کنید همین آدمهایی که دور این میز نشستهاند، یک روز بنشینند با هم دیگر سروکله بزنند از امثال آقای میری آنجا خب بزرگان، خدایگان فکر و آقای خورشیدی و آقای شهبازی اینها و آقای تفرشی بنشینند یک روزه قشنگ این را اصلاح میکنند، این فرد را و ما مشکل چالش نظری نخواهیم داشت. در اینکه مسئله چالش الان در جریان عدالت خواه چالش عملیاتی است. ظرف جنبش عدالتخواهی، دانشجویی نگاه کنید مثلاً با یک ظرفی قبلاً بوده است جنبش عدالتخواهی دانشجویی، این ظرف تا یک زمانی جواب میداده، همگرایی ایجاد میکرده، مبنای حرکت میشده الان واقعاً این ظرف کشش این هیبت را ندارد نه آن آدما کار خودشان را میکنند دوستان دارند تلاش میکنند و تلاش خوبی هم میکنند حالا یک مقدارش مذبوحانه یک مقدارش تلاش خوب ولی دارند تلاششان را میکنند ماظرف جدید نداریم، ظرف جریان عدالت خواه حالا تشکیلات میخواهد باشد حزب میخواهد باشد هر چیزی که اسمش را بگذاریم. لذا ما الان به نظرم چیزی که صورت مسئله جریان عدالت خواه است که این ظرف بتواند این انرژیها را همگرا بکند چه چیزهایی است.
یک نکتهای هم در نظر بگیریم، ما یک هویت پانزده بیست سالهی گذشته داریم که بهمون پیوست است و اتفاقاً بیشتر مسئله از اینجا میآید تا چالشهای نظری یعنی شما رو بر و بگو عدالت، همه دوست دارند عدالت را ولی برو بگو که آقا فلانی در جریان عدالتخواه هست که زیر بلیط نمیآید تو اگر بگویی وحدت تا صبح قیامت هم تو هی بگو وحدت، وحدت، این در مخش نمیرود میگوید آقا داری چرت و پرت میگویی، داری سیاسیبازی میکنی، داری قبیلهگرایی میکنی. این کنش خیلی مهم بود، کیفیت کنش آدمهای عدالتخواه که برای اینکه عدالت را دنبال میکردند حالا با نقد با ظرف، تئوریک مثلاً قوی بود ضعیف بود. اما اینکه آقا یک خصوصیتشان حالا بگوییم خیلی سادش محافظهکار نبودند
شجاعانه میگفتند آقا پادشاه لخت است بعد ما این هویت بهمون پیوست است نمیتوانیم این را نادیده بگیریم و اتفاقاً اصلاً مزیت نسبیمان در این است حالا بهعنوان کسی که یک مقدار شاید در حد دوستان سطح اول این میشویم که در این نظام بیشتر داریم لول میخوریم و میچرخیم، مسئله جدی کشور محافظهکاری است، مسئلهی جدی محافظهکاری است و نبودن شجاعت در بیان حرف در تصمیم و اقدام است.
همین مصوبه مجلس در بحث هستهای آقا همه میدانستیم دارد پاس و گل به همدیگر میدهید، بیانش کمتر کسی میگفت، میگفت چون آقا هماهنگ شده است دیگر کسی مثلاً حرف نزند، خب این چه منطقیه؟ منطقش منطق محل ایراد و اینها است لذا جریان عدالتخواه جریان پیشرو بوده است با تمام ضعفهای تئوریکی که داشته است بخاطر این پیشرو بوده است که حرف را شجاعانه میزده، اقدام شجاعانه میکرده، از همان کارتن خوابی بگیر تا حالا هرچقدر که جلوتر بیاییم لذا واقعیت میدانی به نظرم این است که ما چالش عملیاتی را بتوانیم حل کنیم الان آقای نامخواه و دوستان دیگر زحمت کشیدن خدا خیرشان بدهد این بهانه را ایجاد کردند. این چالش عملیاتی اگر مرتفع بشود و به یک فرمولی برسد ما ظرفیتها را بتوانیم نزدیک بکنیم البته حجمهها بیشتر خواهد شد من تحلیل آقای اسلامزاده را کاملاً قبول دارم در دولت بعدی چالش دولتخواهها بیشتر خواهد بود و کمتر چون بحران هویتی ایجاد میشود مثل همین نسبت مابا مجلس لذا حتماً نیاز داریم به این چالش عملیاتی بنظرم باید بهش فکر بشه و مرتفع شود.
عزیزی: عرض به خدمتتان که درمورد جریان عدالتخواهی خب تو قصهی محتواش اساتید هستند من نکتهای ندارم، میخواهم عرض بکنم که در کنار محتوا ما نیاز داریم به بحث عملیاتی که آقا مسعود گفتند تو حوزهی میدان و رسانه، ما اگر این را نبینیم در خود قصهی محتوا البته یک عرضی دارم کوتاه بعد در قصهی میدان و رسانه عرض بکنم. در بحث محتوایی هم ما الان در خیلی از حوزهها جریان عدالتخواهی ورود نکرده است، باید ما بتوانیم درآن حوزهها هم ورود بکنیم در عرصه سیاسی، در عرصه اقتصادی تا حدی ورود داشته است، در قصه فساد ورود داشته است ولی در خیلی از حوزهها آنطور که باید به قول فرمایش آقای قنبریان ورود نداشته باید این گروههایی که در حوزههای تخصصی به این شکل دارند کار میکنند پیدا بشوند و بهعنوان آن هستهی محتوایی جریان عدالتخواهی از اینها استفاده بشود، این یک نکته مهم است به نظرم، بحث بعدی این است که خب این محتوا را ما چه جوری برسانیم به سطح جامعه یعنی این رهبران خرد اجتماعی که در حوزههای مختلف میآیند و میخواهیم میدانی برویم به سطح مردمی برسیم و در قصه رسانه چطور باید بریم؟ آیا ما واقعاً همهی ظرفیتهای میدانی را استفاده میکنیم؟ همه ظرفیتهای رسانهای را استفاده میکنیم؟ همین جمعی که به قول آقا مسعود براتی هیبت خیلی خوبی هم دارد اولش هم همه را میگیرد خب در خیلی از مسائل که میخواهیم کنش بکنیم آگه دست ندهیم با جریانهای مختلف قاعدتاً به تاثیرگذاری و گفتمان سازی و جریان سازی تصمیمسازی نمیرسیم. اگر ما میخواهیم واقعاً در حوزههای گفتمان سازی و جریان سازی و تصمیمسازی مؤثر باشیم قطعاً ً باید بیاییم برویم در حوزههای خورد مردمی هم ورود بکنیم. رهبران خرد اجتماعی که میخواهیم برویم سمتشان ما نباید در این اوضاع و احوالی که فضای مجازی اتفاقاً دشمن دنبال این است که ما را همه را سوق بدهد، در فضای مجازی که آقا بارها و بارها گفته است این فضای مجازی توسط دشمن دارد هدایت میشود. آبی که توسط دشمن هدایت میشود به کجا بریزد، همه را ببریم آنجا مسجد را ول کنیم، دانشگاه را ول بکنیم، هیئت هارا ول بکنیم، ظرفیتهای مؤسسات فرهنگی را کاری نداشته باشیم، حوزهها را کاری نداشته باشیم، نمازهای جمعه را بیخیالش بشویم، همه را برویم در اینستاگرام و توییتری که اتفاقاً دارد ... خب این خیلی مهم است ما این بحث میدانی استفاده از کنشگران، خرد اجتماعی قطعاً باید در جریان عدالتخواهی بیاید، بحث محتوای ما به سمت این دوستان برود از این طرف تو حوزهی رسانه هم همینطور است، تو حوزهی رسانه اما رسانههای رسمی را ما تقریباً رها کردیم چند تا از دوستانمان آقای میری و اینها دارند مثلاً بحث مطبوعات و روزنامهها هنوز دارند کار میکنند الباقی اصلاً رها کردیم. ما در قصه رسانه صداوسیما هم و رسانههای مکتوب هم سایتها و خبرگزاریها و بعدش در کناره اینها فضای مجازی و اینهارا باید ببینیم، جمع اینها را اگر بتوانیم ببینیم آن موقع جریان عدالت خواهی میتواند بیاید ادعا بکند که میتواند محاسبات امت را به دستگاه محاسباتی حضرت امام نزدیک بکند به نظر من این جمع را باید ببینیم.
صادق شهبازی: ببینید این نکتهای که آقای براتی میگوید، نکتهی درستی است، ما خدمت شما عرض کنم که ما تا یکسال پیش خیلی شاید مثلاً کسی ما را آدم حساب نمیکرد و همین جمع ما بارها دهساله دیگر دونه دونه من در این ده سال اخیر مزاحم اکثر دوستان شدیم هی به بهانههایی بکشیم و جمع بکنیم جلسههایی رو، سال 91 حالا آقای مفتاح بود آقای براتی بود دیگرانی بودند مشهد، تهران، قم، تبریز تلاش کردیم مثلاً جلسههایی بگذاریم بچهها جمع بشوند الان ولی بیرون دارند ما را جدی حساب میکنند نه به خاطر انتخابات، به خاطر اینکه یک کنش گری های واقعی دیدند و یک اثرگذاری در فضای عمومی و یک پتانسیل واقعی. من داشتم مثلاً همین طور دوستانی که نشستن یک دور نگاه میکردم میدیدم مثلاً ثریا داریم مادرانه هستند، نمیدونم مثل این حوزه هنری مشهد هست ایتان عمار هست، نماینده داریم الان، ستاد احیا است، بچههایی که فعال آموزش پرورش هستند، روزنامه قدس هست، مستندسازها هستند هلدینگ شتر پروری هست، پژوهشکده باقرالعلوم هست، صدر و حیات نمیدانم هیأت علمیها الان استاد ...مرکز الگو هست، آستان قدس هست. خب این خیلی مهم هست یعنی که ظرفیت جدی وجود دارد منتهی این ظرفیت جدی هدایت جمعی ندارد. ما الان دوستان مختلفی هستند ما الان برای این ظرفیتها برنامهای نداریم! یعنی الان ما نمیدونیم که چه حالی قرار به ثریا بدهیم مثلاً چه حالی قرار است به مرکز الگو آقای وحیدی به آنجا بدهیم، چه کمکی قراره بکنیم به آقای براتی که الان در قوه قضاییه هستش و تعیین و تکلیف مشخص نداریم. یک بخشش برای آینه که این آ سید احسان روز اولی که آمد مجلس گفت بگویید بسم الله مثلاً بچهها پایهی چی هستند؟ ما چکار کنیم؟ جالبه آسید احسان گفت بچههای دیگری که گفته بودیم بیایند و نیامدند جلسه مثلاً دو نفری نشستیم صحبت کردیم که آقا چه کار میشه کرد خب این یک خورده جدی و مهم است. ما الان مثلاً کلی از بچهها دارند میروند مطالبه گری میکنند.
الان مفتاح اونجاست این ریسمان سنج هم آمد، مثلاً حالا ایشون در اهواز اوشون در تهران بالاخره برای ستاد احیا دارند کار میکنند. نه مفتاح مراجعه میکند به ما بگه آقاچه نیازی داری، نه ما مینشینیم طراحی کنیم برای اینکه چه کمکی میشود بهش کرد. این به نظرم یک بخش جدی کار ما این تکه هست
یک بخش جدی هم این هست که ما واقعاً الان احتیاج به جمع بندی داریم، ما الان احتیاج به مانیفست داریم، الان یدخلون فی دین الله افواجا شده آدمای مختلفی مدعی عدالت شدهاند ولی ما چون خودمان جمع بندی نداریم چون حالا مثلاً دوستان بعضیها اعتراض دارند انتخابات چرا آل شد چرا بل شد! من یک موقعی بود هی معروف است که اشتری میگوید که شهبازی مثلاً مادر مرزبندیها است، من خودم خیلی می گویم مثلاً مرزبندی کنیم بگوییم مشخص کنیم ما چه هستیم، ولی میخواهم بگویم تا وقتی حرف نمیزنیم و کنش نمیکنیم معلوم است از ما میپرسند نسبت شما با صدرالساداتی چی هست ولی وقتی ما کنش کنیم میروند از صدرالساداتی میپرسند تو نسبتت با اینها چی هست. ما یک هویت بزرگی داریم که الان این حالا سید علی به درستی گفت، مثلاً میشود یک دولتی که لازم نیست جاش پاستور باشد جاش میدان انقلاب باشد. من میخواهم بگویم حتی پاستور و میدان انقلابش هم همش میتوانیم باشیم منتها مشکل اینجاست که این هویت جمعی نمیکنیم بعد مینشینیم کنار همان میگوییم مثلاً گوشه چشمش اشکال داشت، گوشهی کاری که اینجا داشت اشکال داشت بعد باید برای این احساس مسئولیت کنیم، فکر نکنیم اگر کار نمیکنیم دیگران میگویند خب اینها عدالتخواهایی هستند که چقدر بچههای گل و نمیدانم چیزی هستند. دیگران می گویند که شما الآن یک جبهه هستید که من چند روز پیش رفته بودم این مرکز ملی فضای مجازی از انتخابات داشتند به ما فحش میدادند همین بچهها گفتند بسم الله بیایید بگویید ما حرفمان در مورد فضای مجازی چه اشکالی داشته است بعد دیدم بندگان خدا میگفتند آقا مثلاً دخانچی این را گفته است، فلانی این را گفته است، گفتم بابا ما به به اینها چه ربطی داریم حق میدهم بهش، این اختلافاتی که شما میگویید مشخص نیست خلاصه اینکه ما الان برای این سطح نظری، برای لایه سیاستگذاری، برای بچههایمان که دارند کار میدانی و عملی میکنند، برای یک لایهای که ما توش ضعف داریم، کار اجتماعی، ما قالب اینطوری شده است که ما آن بچههای جهادی و این هارا صرفاً از دور میگوییم دوستتان داریم ولی کارتان اشکال دارد خودمان هم الگویی برایش نیاوردیم، ارتباط واقعی مردمی برای این نمیتوانیم من به نظرم باید بشینیم الان برای اینها صحبت بکنیم در این جلسه الان من مثلاً در همان لایهی نظری، حاج آقای قنبریان و آقای رحیم پور بهدرستی میگویند که آقا مشخص کنید که الان صورت مسئلههایی که الان بچهها دارند ما الان باید بنشینیم لیست کنیم که این بیست تا سوالی هست که ما در حوزه نظری ایراد داریم خلاصه اینکه من میخواهم بگویم که خودمان را در این لایه ببینیم که قرار است کار حاکمیتی و اجتماعی بکنیم جفتش و احساس مسئولیت کنیم و فکر هم نکنیم که کنار نشستیم یک گوشه به خدمت شما عرض کنم که این پر ماجرا به ما نمیگیرد، بخواهیم و نخواهیم الان چون ماجرا مهم شده چون یک عده به واسطه فضای مجازی و به واسطه جاهای مختلف که بچهها در حاکمیت هستند و به واسطه عملیاتهایی که کردیم الان برای همه مهم شدیم از دستگاههای امنیتی مهمتر شدیم فوکوس کردند دونه دونه دارند آدم هارا میخواهند تا دیگران خلاصه باید یک تصمیم جدی بگیریم.
دکتر فاضل مریدی: عرضم به حضورتان که من حالا بحثم یک مقداری خارج میشود از این بحثهای عملیاتی و تاکتیکی عذرخواهی میکنم، فکر میکنم من دیدم در مطالب دوستان هم هست یک سرگشتگی و حیرانی وجود دارد در مجموعه حالا امیرآقا هم اشاره کردند صبح که این سرگشتگی در کل حاکمیت هست و همان سرگشتگی تبدیل شده به جمع عدالتخواهان. من خودم حالا یک ایدهی خام هستم در بحثهایی که در ادامه خواهم گفت. خوشحالم که حالا اساتید بزرگواری مثل حاج آقای قنبریان و آقای نامخواه هستند کمک کنند. من خودم تصورم این است که علت این سرگشتگی به خاطر اختلاف شدیدیست که بین ما و غرب یک تمدن غالب ایجاد شدهاست از قبل از اوایل انقلاب تا الان و ما همواره تحت تأثیر این تمدن غالب بودیم در لایههای مختلف در غایات در اهداف در روشها در روش شناسی و درواقع این تأثیرپذیری که به صورت مداوم وجود داشته ما را رسانده به این سرگشتگی و حیرانی و شاید حالا اینجمع چون خودمانی است من عرض میکنم، شاید شروع این اختلاف درواقع تمایل به غرب یا شرق یا تمایل تمدن غالب از قانون اساسی شروع شده است بنظرم ببینید ما در قانون اساسی اولاً بیشتر در حوزه سیاست و اقتصادش میخواهم تمرکز بکنم، من به نظر میآید که اصل داستان هم برمیگردد به بحث توزیع قدرت و اینکه ما چطور در واقع قدرت را توزیع بکنیم و نقش مردم این وسط کجا هست حالا بعضی دوستان یک حوزههایی را اشاره کردند از جمله خود حاج آقای قنبریان ما به یک درواقع به یک فریم ورک به یک چارچوبی رسیدیم آن را آوردهایم در قانون اساسی اما مسئله این است که یکسری سؤالات را از قبل جواب داده بودیم و به این فرم رسیدیم. ما الان گفتیم یک رهبر داریم یک رئیس جمهور داریم، مردم نماینده انتخاب میکنند، نمایندهها هم وزیر انتخاب میکنند، شورای نگهبان همهی اینها درواقع یک ستاد رو چیدیم در قانون اساسی اما برداشت من این است که این فرم خیلی تحت تأثیر درواقع فرمهای دیگری بوده که در نظامهای غربی وجود داشته است بعد درواقع تحت تأثیر آنها شکل میگرفته است شاید اگر برگردیم یکبار دیگر یک مروری بکنیم نظریه حکومت در اسلام، نظریهی ولایت را شاید به یک فرم دیگری برسیم حالا اگر من بخواهم یک مقداری جزئیتر بحث را مطرح بکنم، حالا در نظریه انتخاب اجتماعی تو اقتصادی مطرح هست اصلاً سؤال همین است دیگر شما از نظرات فرد چه جوری به نظرات جمع برسید. ما خب یک فرمتی را درست کردیم در قانون اساسی که این را چهل سال است که داریم اجرا میکنیم خب اشکال این کجا هست؟ اشکال این روش این است که یک فاصله خیلی عظیمی ایجاد شده بین ولی و مولا ان، یک لایههای تصمیمگیری بسیار تودرتو و لایهلایه ایجاد کردیم و عملاً دوتا کالنشق کردیم جامعه را همین درواقع اشکال درحقیقت در حوزه اقتصاد هم تسری پیدا کرده به این معنا که ما حالا من در حوزه نفت و گاز چون بیشتر زمینه کاریام هست اشاره میکنم. از ابتدایی که در این کشور نفت کشف شده از زمان قاجاریه بعد هم پهلوی اول و پهلوی دوم و بعد جمهوری اسلامی درواقع اختیار تصمیمگیری راجع به این ثروت عمومی در اختیار که بوده است؟ در اختیار حاکمیت بوده است، یعنی عملاً مردم هیچ نقشی در زنجیرهی درواقع از ابتدای اکتشاف تا انتها که توسعه و تولید و فروش و هزینه و صادرات نداشتند. اما آخر کار یک نفر هم پیدا شد گفت چهل و پنج تومن هم بدید به مردم. عملاً مردم حاکم بر سرنوشت خودشون نیستند، حاکمیت افتاده درواقع این اختیار بر منابع و اموال و ثروتهای عمومی که در اختیار ولی بودهاست و ولی اینها را واگذار کرده است بطور مثال به وزارت نفت، وزارت نفت هم داده به شرکت نفت و عملاً یک دموکراسی بسیار تودرتو و پیچیده و آلوده به فسادی ایجاد شده و گاهی اوقات من احساس میکنم که خیلی از فعالیتهای عدالت خواهی که ما داریم انجام میدهیم از ضد فساد عملاً سرکاری است به خاطر اینکه آن ریشه از اساس اشکال دارد و از اساس این تقسیمبندی در واقع این شیوهی تصمیم گیری اصلاً اینکه کی راجع به کی تصمیم بگیرد، این را ما درواقع نه ولی تصمیم میگیرد و نه مردم این یعنی هرکدام وسط قرار گرفتند و حاکم شدند بر تمام در واقع ثروتها و منابع و اموال و حالا نمیگویم همه هم بد هستند همه باهم فاصله دارند ولی نتیجه نتیجهای است که الان میبینیم و عملاً رضایت عامه وجود ندارد. من به نظرم میرسد که شاید در این گام دوم شاید بد نباشد که یک بار بنشینیم این قانون اساسی یکبار از اول با توجه به مبانی حکومت اسلامی و مبانی درواقع ولایت یک دور بازنویسی کنیم اشکالی ندارد به قول دوستان این متن مقدس که نیست، ما نکنیم کسان دیگر خواهند کرد و به یک شکل دیگری خواهند کرد پس چه بهتر که جریانی که در واقع جرئت در حقیقت خط شکنی دارد و جریانی که وابستهی در واقع ذیل انقلاب تعریف میشود اینها این کار را انجام بدهند و به نظرم گام دوم باید بیاید تمرکزش را به گذارد در بازنگری این تصمیمات اساسی که تصمیمات را چه کسانی و با چه اختیاری و تا چه لایهای بگیرند.
خانم اسماعیل زاده:
من بیشتر دوتا طرح بحث سؤال دارم شاید در قسمت دوم بعدازظهر حالا قسمت دوم برنامه بشود بهش پرداخت. یکی اول یک توجهی میدهم به مفهوم امید و بالاخره در گام دوم همان که آقا خیلی روی این تاکید داشتند و نسبتش با عدالتخواهی. ببینید الان یعنی این یا باید به سمت یک روشهایی رفت که آن خطاهای روشی ازش مبری بشود و ما چون مردم به این معنا توی ذهنشون این دوگانههایی که ما ساختیم را ایجاد نمیکنند یعنی آن نسبت حاکمیتی که ما داریم در ذهنشان نیست یعنی بالاخره هر نقد و انتقاد در فضای حاکمیت را به مثابه مخالفت میگیرند این هم واقعاً واضح است در فضای بدنی اجتماعی خیلی مهم است نحوهی عدالتخواهی چه در روش چه در حوزهی حالا عملکرد که این بیشتر برمیگردد به دوستان رسانه که چطور اتفاق بیفتد که آن فضای غالب و امیدواری که رهبری هم تاکید میکند سرش خدشه دار نشود یا باید بریم به سمت یک مدلهایی که آن امید را در عین حالی که دادخواهی و عدالتخواهی میکند باز تولید میکند این یک نکته، یک نکته دیگر که حالا در فرمایش جناب آقای همتی فر هم بود و آقای ظهوری مطالبهی مطالبه گری یعنی به نظر من الان مشخصاً ما یکی از نقطههای خیلی خالی که در چیز داریم، دوستان هستند در لایههای سیاست گذاری عمل میکنند در لایههای مجلس قانون گذاری فلان و اینا اما واقعاً در بدنه اجتماعی میشود گفت یک قسمتش فرهنگ عمومی هم همانطور که آقای ملکی گفتند برعهده دارد و مثلاً گفتیم به سمت تولیدات نمیدانم که این فرهنگ عمومی را دستکاری بکند اما واقعاً حتی آن مردم خودانگیختهای که احساس میکنند باید ارتباط جدی با انقلاب اسلامی داشته باشند و نسبت مطالبه گرانه در جمهوری اسلامی جای خودشان را پیدا نمیکنند و ندارند ما واقعاً این را از بستر یک حرکت مردمی داریم می گوییم یعنی ما مثلاً آدمها را انگیزهمند میکنیم نسبت به مسائلی که خودشان درگیرش هستند آقا نمیدانم مادر است، زن خانهدار است، زن انقلابی است کلاً با یک چالشهایی در حوزهی چالشهایی که حاکمیت میتواند حلش بکند مواجه هستند اما واقعاً نمیداند جایش کجا است، یعنی اصلاً نمیداند چطور باید اکت کند خب رسانه هم که ندارد آدم حرفهای رسانه هم که نیست به معنی که خیلی از بچههای عدالتخواه دارند این خیلی مهم است که به نظر من اگر جریان عدالتخواهی بتواند مطالبهی مطالبه کردن را فکر میکنم آقای رئیسی اوایل کارشان یک حرکتهایی زدند اما تبدیل به جریان نشد، مدام دوباره مواجهی ما با مردمسر انتخابات میشود به خاطر همین شاید آقای شهبازی دوباره یک چیزی دارند تاکیدی دارند که ما باید این جسارت را داشته باشیم. من میگویم که ما چرا لایه مردمی را به معنی سازگاریش نرفتیم دنبالش و واقعاً یک مدل در نیاوردیم و این یک نقطهی خالی است و باید بریم از سازکار حاکمیت جای مردم تعیین کنیم و حتی برایشان اکت و کنش اثرگذار تعریف کنید.
حجت عدالت پناه:
این کلید واژهی جریان که در صحبتهای همه دوستان بود واقعاً ما جریان شدیم، آیا یک جمع پنجاه شصت نفره که الان اینجا هستیم الان آقای دامنهی پنجاه شصت نفره ی غایب هستن که غایب هستند در این جلسه که هر کدامشان در یک گوشه کشور به صورت یک پالس دارند پیام صادر میکنند با یک مفهوم مشترک آیا واقعاً اسمش جریان است؟ جریان سازی یکی از چهرههای شاخصش یک فرایند اجتماعی که حالا انتخابات هم دارد مثل آقای شهبازی، آقای شرباف در مشهد و آقای شهبازی در تهران که حدود هشتاد هزار تا رأی بیاورد واقعاً اسمش را الان میشود گذاشت جریان یا نه؟ فکر میکنم زرنگامون آقا احسان، آقای ایزدخواه بودن که فهمیدن ما هنوز یک جریان نیستیم بهتر است کار خودمان را بکنیم. خلاصه عرض کنم خدمتتون یک نکته خیلی خوبی دوستمان اشاره کردند فامیل شریفشان هم به یاد ندارم، بحث این ارتباط با کنشگران اجتماعی که مطرح کردند قطعاً بدون شک برای اینکه یک جریان فراگیر اجتماعی بشویم، ارتباط گرفتن با این کنشگران اجتماعی در جایجای کشور این خیلی مهم است که دو تا تجربه بگویم از کار خود من حالا بهعنوان کسی که فعالیت رسانهای انجام میدهم در به حساب پیشکسوتان که آقای اسلام زاده و آقای خالق و دیگران هستند که ما پیششان کار یاد گرفتیم، دو تا فیلم ما کار کردیم یکی " داد " یکی "ترال" با یک فاصلهی دو سه ساله.
تجربهی خوبی که سر فیلم داد داشتیم اینکه بچههای جریان، قبلش در پرانتز بگویم که آیا برای اینکه به یک جریان تبدیل شود ما یک کار تشکیلاتی کار سازمانی چقدر باید انجام بدیم و اینکه چه ارتباطی باید بین این اعضای سازمان و تشکیلات باشد که بعد تبدیل به یک جریان بشود خودش جای سؤال است. میخواستم این مسئله را تأکید بکنم که ما یک همان کاری که همان پنجاه شصت نفری که الان اینجا هستند و یا تعداد بیشتری که حالا بیرون هستند لطفشان به فیلم داد و آن ارتباطی که با کنش گران اجتماعی گرفته بودیم در رانندههای کامیون در معلمها، در پرستارها، در کارگرها منجر به این شده بود که ما با همان برند عدالتخواهی یعنی اگر به حساب دقت کرده باشید آن سیدی که مسئول اعتراضات رانندگان کامیون بود به اسم سید عدالتخواه خودش را معرفی میکرد. جریانی که در پرستارها آمدند در انتخابات نظام پرستاری شرکت کردند، پرستاران عدالت خواه خودشان را نامیدند. الان میتوانست این ادامه پیدا کند در جریان کارگری در جریانهای دیگر هم پیش بیاد با همان برند عدالتخواهی که ما بتوانیم این را تسلیش بدهیم به امور دیگری که برسد به انتخابات و بحرهای دیگر و ما این هارا بتوانیم فعالیتهای دیگر انجام بدهیم تا به نتیجهی مطلوب و مد نظرمون برسیم این اتفاق در فیلم ترال نیوفتاد، ما با یک جریانهایی الان همان بحثهای کنشگران اجتماعی که راجع به صید غیر مجازی که تحت عنوان کشتیهای چینی انجام میشد بالاخره تلاشی کردیم که این صدا شنیده بشود، فیلم ترال آماده شد قبلش هم فیلم دریا بستی که دوستان کار کرده بودند آنچنان که باید و شاید بچهها حتماً جایی ندیدم که دو خط محتوا تولید کرده باشند تحت عنوان جریان عدالتخواهی ما این مسئله را پیگیری کردیم اتفاقاً کاری که به نتیجه هم رسید، یعنی خود نمایندههای مجلس هم آقا احسان و خانوم رفیعی پیگیر شدند، تماس گرفتند، ارتباط گرفتند، اطلاعات گرفتند و حتی نمایندهی کاشان فامیل شریفشان یادم نیست اینها پیگیری کردند حتی حاضریم فیلم شمارا در مجلس پخش بکند در این صورت میخواستم که اگر بخواهد یک جریان بشویم علاوه بر این ارتباط سازمانی و تشکیلاتی که باید داشته باشیم و ارتباطهای به حساب، همان درون گروهی و انرژی که باید ایجاد بکنیم راجع به همین بچههایی که در این زمینه فعالیت میکنند در هر جای کشور خیلی میتواند مؤثر باشد و کمک کننده باشه و واقعاً جریان بشود بتوانیم به عبارتی در فعالیتهای سیاسیمان هم ازش استفاده بکنیم، مچکرم.
سید حسن موسوی فرد:
عرض کنم بنظرم مسئله ما بیشتر از همهی بحثها یک مقداری جنسش جنس شاید مثلاً اخلاقی است. دوست داریم در موضع نفی باشیم دوست نداریم در موضع اثبات باشیم دوست نداریم که عرضم به حضورتان تصمیم بگیریم دوست داریم تصمیم و نقد کنیم، اصلاً دوست نداریم خیس بشه پاهامون قبلیها رو میخواهیم هل بدهیم بیوفتتد در آب، عرض کنم که از مردم حرف میزنیم اما نسبتی با مردم نداریم گنده هامون که دیگه جریان اجتماعی دارند و این حرفا، کانالاشون در حد مثلاً چند کا و ارتباطاتشون در همان حد است و یک مقداری بیشتر عرض کنم که در خودمانیم یعنی همین پونزده سال کاری که کردیم از بزرگوارانی که در این جمع هستند و اینها بخواهیم بشماریم دوستان یک دست بهمان اضافه نشده است یعنی اصلاً شبکهای نساختیم چون مسئلهای پیگیری نکردیم یک سری از دملهای چرکینی داشتند نظام ما رفتیم دائم خواستیم به دملها لگد بزنیم، عرضم به حضور شما برود پایین چمیدانم فساد بوده اشرافیت بوده امثال و...یعنی مسئلهای نداشتیم. هیچ موقع از خودمان نپرسیدیم بالاخره عدالت در حوزه سلامتی میشود در حوزه مسکن در حوزه عرضم به حضور شما رسانه چی میشود در حوزه رفاه اجتماعی چه میشود در حوزه عرض کنم و... چه میشود؟ مسئلهی مردم اینها است دیگر اینکه چطور میشور شما مسئلهی مردم را پیگیری نکنید و جریان اجتماعی داشته باشید چی میشه که شما مسئلهی مردم را پیگیری نکنی اصلاً نیاز به مسائل نظری داشته باشه، الان این را آقای دکتر خانی فکر کنم بهتر از هرکسی درک میکنند که وقتی شما وارد عینیت میشی میخوای تصمیم بگیری آن موقع است که نیاز داری فکر بکنی اصلاً وقتی مسئلهای نداری به چه چیزی اصلاً میخواهی فکر بکنی بگی آقا صرفاً یک مشت نهاد داریم، بله رسانه داریم، دفتر داریم، دستک داریم، اینور عضویم، وقتی مسئله نداری برای چی هستی اصلاً. خب چون مسئله نداریم بنظرم توان ارتباط گرفتن با بدنهی عمومی مردم را نداریم این هم مسئله نداریم بیشتر از این جنس است که نخواستیم داشته باشیم اصولاً مسئله چون سخت است چون وقتی شما میخواهی بروی در نظام سلامت حرف بزنی حتماً مناظره دارد من درک میکنم آقای ما یک چیزی گفتیم آقای تفرشی از ما انتقاد کرد که شما این حرفی که میزنید مثلاً آن است میگویم احتمالاً هم باشد ولی عینیتها تصمیم گیران اینها عرضم به حضور شما این موتور عرضم به حضورتون اینی که شروع کرده داره تصمیم میگیره پشت سر هم منتظر ما نمیماند که ما عرضم به حضورتون کاری بکنیم، بعضاً هم متاسفانه بخاطر صبر و مسئله کارای غلط هم میکنیم حالا آقای عدالت پناه نماینده جامع پرستاری و اینها این اتفاقی که افتاد و رهبری اونطور دفاع کردند این یک هزینهی وحشتناک تو نظام سلامت ایجاد کرد و کار غلطی را توسعه دادیم چون مسئله نداشتیم اصلاً فکر نمیکردیم که نظام سلامت ما چی هست ما چه کار کنیم توش؟ پرستار نقشش چی هست پزشک نقشش چی هست؟ چه جوری میخواهیم پول بدیم؟ پول از کجا بیاریم؟ چه جوری میخواهیم هزینه کنیم؟ مسئلههای عینی هست دیگر! و اینهاست دقیقاً
زندگی مردم یعنی برای چی باید مثلاً جلوی بیمارستان شریعتی بیان چادر بزنند بخوابند زندگیشون نابود بشه مسئله عدالت یعنی این چرا نباید همه یک خونه داشته باشند مسئله عدالت یعنی این دعوای نظریشون را بعضیها بنظرم حل کردند بالاخره مسکن مهر را پیاده کردند انجام دادند رفته تا تهش هم بالاخره یک عده را خونه دار کردند دعوای نظری دیگر ندارد که خب چرا پیگیری نمیکنید اتفاقاً آنجا رفتیم همین را پیگیری کردیم همین عینیت را پیگیری کردیم الان یک بدنهای داریم یعنی مرحوم جلال فرد که پاش وایستاد رفت مسکن مهری هارا بسیج کرد که آقا بیاید مسئله مسکن مهر را پیاده کنید وقتی مرحوم شد میری توی مراسمش میبینی که آقا بعضی از مسکن مهریها آمدند آن یعنی عدالت اجتماعی مردم آن یعنی مثلاً کار و اینها ببخشید.
احسان خاندوزی: بنظرم پس اجازه بدید فقط به سر فصلها اشاره کنم حتماً محتاج به یک سند آسیب شناسی غریب بیست سال عدالتخواهی حالا از هشتاد رو آگه بگیم مبنا در واقع جریان بودیم، یک سند آسیب شناسی میخواهیم به لحاظ اینکه در آینده ببینیم در بازهی هزار و چهارصد مثلاً هزار و چهارصد و ده خیلی هم نرویم مثلاً امسال از این چیزها اینطوری، میخواهد جریان عدالت خواهی چه بکند با دادههایی از گذشته برای چه اصولی در آینده سطوحش هم همان سطوح سه گانه که بنظرم گفتند همان سطوح درستی است در واقع نخبگان چه جنبش دانشجویی یا مثلاً اساتید و متخصصان سطح در واقع اجتماعی باز هم بیانات خوبی دوستان در این خلال داشتند و سطح سیاست گذاری این بنظرم خودش میتواند دستور یک صبح تا غروب درست درمان باشد پیش نویسی اگر روی میز باشد آنجا خیلی موضوعات مشخصی را میشود بهش اشاره کرد از جمله مهمترین موارد بنظرم در ناکامیهایی که جریان داشته است همان مسئلهی الگوهایی که ایجابی است که خب یک جاهایی نمیدانم ما مجموعهای جریان فاقد الگوهای ایجابی است و صرفاً جریان را دارند با نفی ش میشناسند که این نقطه ضعف ماستو خصوصی سازی نه اون یکی نه آن یکی نه یکی از نمایندهها تعریف میکرد آن زمان بود و آقایان سفرخارجی زیاد میرفتند مافهمیدیم که وزارت صنعت و محیط زیست باهم است که اولاً وزیر صنعت مسئولیت محیط زیست هم قبول کند یعنی تمام پروژههای صنعتی استرالیا مجوز محیط زیست میگیرد اصلاً نه ندارد همه مشروط هستند فقط قواعدش مشخص است پروژهای که میخواهیم فلان جا پل بزنیم وسط دریا میگوید باشه من با همه چی موافق هستم بیا اینهایی که من میگویم این شرطها را رعایت کن هیچ در واقع این خب یک نگاه است، مسئلهی بدنهی اجتماعی و پرچمداری و غیره یک مسئله است مسئله اخلاق به عنوان یکی از نقاط ضعفهایی که گاهی موقع ها از دست دادیم یک مسئله است دیروز که تحقیق و تفحص فولاد تصویب شد در صحن علنی من یک اعتراضی کردم به آن بزرگواری که رفت نطق کردگفتم چرا اسم آن خانوم را آوردی؟ شما یک تریبون بازه هفتاد میلیون زنده دارند میشنوند که خانم مژگان کی مثلاً چه حرفایی زد و این حرفاو این اتفاقاً هو نمیشود این باید باید از طرف جریان عدالتخواهی بعد از بیست سال هو بشود باید در واقع آن مرز بندی که دوستان میگویند داشته باشند سفت پای مبارزه با فساد بایستیم و سفتم هرکسی که دارد واقعاً هنوز بعد این همه سال این مبانی اولیه را رعایت نمیکند یا نه فقط به ظواهر اینها بسنده میکندو نمیدانند ذیل عدالتخواهی میشود چقدر جریانهای ضد عدالت انجام داد، آقا میلاد صالحی به من زنگ زده بود چند وقت پیش میگفت شنیدم در کمیسیون با تحقیق و تحفص از یک جایی یادم نیست با آنجا مثلاً موافقت نکردی گفتم نگاه کن من با تحقیق و تفحص که در هرصورتش موافقم اما آنجا را وقتی آدم خبر داردهیئت تحقیق و تفحص مجلس خودش، عه.. مبنایی است برای زد و بندهایی که کدام آدمها را کجای آن شرکت بنشانند و نشانند واینها... آنقدر نباید ساده باشیم که بگوییم ولو اینکه در واقع آنجا اسمش در مورد خیلی از این موارد به نظرم میشود در آن سند در واقع صحبت کرد ازجمله نکته آخرم ظرف سیاسی است که آقای براتی گفت بالاخره اگر قرار است که کار حذبی، عه... به عنوان جریان سیاسی مؤثر انجام بدیم یک انتخاب لوازمه اگر میخواهیم یک فرقهی خیلی خالص و به قول این فرهنگی هامثلا پیور و اینها این برامون مهمه ولو اینکه رادیکال همیشه حاشیه همیشه در واقع اینطوری باشیم آن یک اقتضا ئاتی دارد توی آن سند به نظرم در مورد خیلی از این سؤالها میشود گفت.
آقای مرتضی کیا:
من حرف نمیخواهم بزنم صرفاً میخواهم یک پرو ژه ای را برایتان پرزنت کنم آن هم از این جهت که تو ساعت بعدی شاید نمیشد، چون شاید خیلی از دوستان احتمالاً بروند. ببنید، عه ... ما یه کاری رو داریم انجام میدهیم، عه... دغدغه مآن این بود که بیاییم تو حوزهی که دغدغهی همهمان هم هست که حالا همهی بحث سیاست گذاری و بحثهای نظری و بحثهای تشکیلاتی که حالا باز هم هست بماند و خب دوستان صحبت کردند به اندازهی کافی ولی توضیح فقر به معنای واقعی همین نون شب مردم یه دغدغهای که داشتیم این بود که خب الان مسئله نان شب هم خیلی جدی شد و کار کشید به رسانهها و بحث نان نسیهای و اینها ایده از چند سال قبل بوده است ولی خیلی دیگه جدی شدیم که انشاالله این کار رو تو همین گروه منهای فقر انجام بدیم و اون هم این هست اش که کارای مفهوم طراحی مفهومیاش رو طراحی زیر ساخت آی تی اش رو اینها همه رو صحبت هاش رو کردیم و انشاالله به یک طرح منسجمی رسیدیم عه.. وارد واقعاً اجرا میخواهیم بشویم رو اون قسمت استارت زدنش میخواستم در خواست کنم از همهی دوستان که انشاالله بیاییند کمک بدهند و کلیت طرح این هست اش که میخواهیم یک بالا بیاوریم برای بن الکترونیک کالاهای اساسی، خب؟ یعنی به این صورت است خانوادههای محروم که شناسایی شدهاند مثلاً از فدک اول شروع کنیم بگیم که اینها بیابند سامانه خودشآن را تعریف کنند زیر ساخت جدید و فیزیک هم قرا نیست تعریف کنیم یعنی با همآن کارت یارانهشان بیایند توی سامانه ثبت نام کنند با سامانه بانک رفاه ایرانیان مثلاً تقاطع گیری میکنیم اگر سر سنجی شد بعد روی کارت یارانهی انها ما یک کیف پولی رو سوا میکنیم که که اون کیف پول اعتبار است دیگر کش نیست و با آن کیف پول میتوآنند بروند نانوایی نآن بگیرند فقط، هیچ کار دیگه ای هم نمیتوانند بکنند و این شارژ و این اعتبار هم روزانه است و میسوزد، یعنی با ان اعتبار هیچ کار دیگه ای، هیچ اقتصاد سیاه و پنهانی هم نخواهد داشت انشاالله و این زیر ساخت های آی تی اش خب فراهم شده است، صحبت کردیم نشستیم با کیف پول نشستیم صحبت کردیم با بچههای حالا اون بحث طراحی سامانه صحبت شده، عه.. کار رو یه جوری میخواهیم انجام بدهیم انشالله قبل از ماه رمضان بتوانیم این رو بالا بیاوریم که اگر این (نامفهوم دقیقه 3:25) بالا بیاید حتی میتوانیم انواع اقسام تأمین کنندهها، حالا چه خیر حقیقی است چه نهاد ها و سازمانهایی که میخواهند در توی حوزههای بحث سبد کالا و اینها کارهایی انجام بدهند، بتوانند بیاییند کمک کنند خیلی هم نگاه مون این هست اش که حتماً مردمی بشه یعنی الان سازمانهای مختلف، نهاد های مختلف صحبت کردیم، خیلی پای کار هستند ولی من به دلیل اینکه پای سازمانهای حاکمیتی و بومی و غیر دولتی و اینها باز بشود، عه... به نظر من کار زمین میخوره چون همه اینها نگاهشان معطوف به چیز دیگه است تو اینجور مسائل و نگاهمون این هیاش کاملاً مردنی، یعنی با پول مردم این کار (نامفهوم دقیقه 4:4) بشه و برای شروع یه چیزی اول د هوش دویست ملیون میخواهیم که این کار رو شروع کنیم و صرفاً این رو گفتم که طرح مسئله بشه که حالا تا مثلاً یکی دوماه، تا یک ماه دیگه آینده کمپین الی تبلیغاتیاش رو اینها کم کم بیاریم بالا و دوستان حالا هر ظرفیتی که هست حالا ظرفیتهای شخصی شون اون بحثهای کانالهایی که دارند، نمیدانم برتد شخصی شون رو میتونن هزینه ککن که اینها بتونیم انشالله این کار رو کنیم.
آقای محسن مقصودی:
جمع رو که میبینم به نظرم این ظرفیت خیلی خوبی وجود داره که بچههایی که حالا فارغ التحصیل شدند و هر کدوم توی حوزهای دارند کار میکنند دوباره یک تشکیلات دیگهای داشته باشند با محوریت روحانیون عزیزی که توی جمع هستند به عنوان، حالا بزرگتر یا هیئت امنای جمع مثلاً اگر بیایند کار رو شروع بکنند که اون مبانی مشترک بالاخره مثلاً حاج آقای قنبریان عزیز و حاج آقای نامداری و حاج آقای موسوی به نظرم خودش یک وزنه جدی است برای اینکه مشکلاتی که حالآ بعضاً احساس میشه توی مبانی و بیشتر توی روشها به وجود میاد اینها رو اصلاح کنند و بالاخره یه جایی باشه که بتوانند حرف آخر رو بزنه توی تصمیمگیری یعنی کمک بکنه که یک وحدتی به وجود بیاد من می خوام خلاصه دغدغه خودم را نسبت به جنبش بگم و اینکه چرا این پتانسیل نتوانسته درست استفاده بشه آینه که ما بالاخره، یک ۱۰، ۲۰ درصد از رفقا مون، نگاهاشون تغییر کرده حالا به مرور زمان این اتفاق افتاده به نظرم و مسئله اصلی مآن الان توی داخل جنبش آگه بخواهیم صحبت بکنیم حالا توی بحثهای بیرونی که صحبت بکنیم خب موضوعات و بحثها خیلی زیاده ولی به نظرم توی داخل جنبش این همگرایی نمیتونه اتفاقی بیفته آینه که ما توی این که عدالتخواهی مون ذیل ولایت فقیه است یا فراتر از ولایت فقیه است مسئله اصلی به نظرم آینه توی اختلاف نظری که بین 10، ۲۰ درصد از بچهها با بدنه مثلاً ۸۰ ۹۰ درصدی که من فکر میکنم حداقل ما همه اونهایی که جذب جنبش شدیم و اون موقع شاید تو دانشگاهها تبلیغ میکر دیم بر مبنای بیانات، فرمایشات رهبر انقلاب و حضرت امام جذب شدیم و اصلاً نگاهمون این بود که قراره عدالتخواهی کمکی باشه به دستگاه ولایت و توی تعریف ولایت خواهی هم به نظرم اینکه قرار دادن حالا هر چیزی جای خودش، ما اگرحق ولی رو جای خودش نبینیم و آن رو در واقع اولین، درواقع حق سیاسی که به نظرم اینکه آقا جایگاه ولایت فقیه کجاست جایگاه حاکمیت جامعه دست کی باید باشد اگر این رو نبینیم به نظرم عدالتخواه از این منظر حداقل نیستیم و حالا راجع به این خب بحت زیاد است، بحث نظری زیاد میشه کرد ولی من به نظرم چون من میبینم حداقل 80، 90 درصد بچههای فعالی که اکثراً اینجا هستند نگاهشون آینه که ما ذیل ولایت فقیه قراره و کمک به دستگاه ولایت فقیه قرار بکنیم البته این دلیل نمیشه که مثلاً کمک، در واقع اصلاحی اگر به نظرمون رسید نگیم و...
حالا عرض ام این است که من به نظرم نه عدالتخواهی منهای ولایت مداری، عدالت خواهی است و نه ولایت مداری منهای عدالتخواهی درواقع ولایتمداری است ولذا ما تو این دوگانه به نظرم گیر کردیم من احساس میکنم بعضی از رفقا توی فضای مجازی حالا بیشتر چون نگاه میکنیم تمام دغدغهشان نقد و به نوعی کنایه به رهبری است یعنی انگار این نصیحت انگار فقط همین یه چیزو دیدن یعنی انگار نه انگار که بابا ما آگه قرار باشه راجع به هر چیز ولایت فقیه تیکه خودمون به خودمون پس ولی را برا چی میخوایم کجا قراره ولی فقیه راه را نشون بده یعنی من احساس میکنم خودمان را یک عقل کلی میدونیم هر نکته که از طرف ولی فقیه، این آدمها محدودندها، خیلی کماند ولی به نظرم یک حاشیه ایجاد شده که این همگرایی را اجازه نمیده ویک دافعهای را هم تو فضای جذب نیروهای انقلابی ایجاد کرده یعنی شما میخواهید مثلاً یک حرکتی را ایجاد بکنی به اسم عدالت خواهی کسانی را که هم از ۲۰ سال قبل مشکل داشتند با جریان عدالتخواهی و از آن بیست سال قبل هی جزوه درمیاوردند که آقا نمیدانم اینها هفتاد صفحه در نقد ولی نوشتند،، فلان، آنها الان دارند کیف میکنند میگویند الان آقا ببین این دونفررانگاه کن خوب این فلانی را نگاه کن آن را نگاه کن درحالی که شاید همون بچههایی هم که دارند این کار را میکند نه مشکلی هم با آقا نداشته باشند میخواهم بگویم نوع بیان و نوع در واقع اصرار اینکه متفاوت هستیم ما هی توی فضای مجازی، این باعث شده که به نظرم این جریان یک ضربه جدی بخورد و نتوانیم از این ظرفیت جدی که داریم استفاده بکنیم.
آقای وحید جلیلی:
نکته مهم در بحث عدالت جامعه دیدن عدالت است که الان شاید یک بخشی از چالشهایی هم که ما داریم این است که زیادی عدالت را اقتصادی دیدیم. حالا بعضاً وقتی که با بعضی از خلاء مواجه میشویم چون پشتوانه و ادبیات تئوریک لازم را هم پیشاپیش نداشتیم، گیج میشویم یا خارج میزنیم. عمده جریان عدالت خواهی هم به مطالبات اقتصادی شناخته شده است دیگر؛ لااقل در یکی دو دهه اخیر. از جمله همین جریان جنبش و اینها بیشتر. فضایشان، فضای عدالت اقتصادی بوده. و این موجب شده که ادبیات عدالتخواهی خوب خیلی لاغر باشد خوب همه دوستان اشراف دارند به این مسئله و ما در حوزه عدالت سیاسی کمتر حرف زدیم. حالا بخواهم مثلاً مبتنیاش کنم بر یک مبنای قرآنی که حالا من باب تبرک. لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. ما روی قسطش خیلی حرف زدیم و این قیام الناسش ساز و کار بالاخره مشارکت مردم چیست؟ نقش مردم در دنبال کردن آرمانهای اجتماعی اسلام چیست؟ و برچه بستر معرفتی و چه نوع نظام مثلاً انگیزه بخشی میخواهد این قیام الناس اتفاق بیفتد؟
حالا در ادبیات نظام سازیاش بحث جمهوریت شما به وضوح میبینید که حالا شاید هم من کم اطلاع هستم دوستان تصحیح کنند، راجع به ادبیات جمهوریت ما در حزب اللهیها و در عدالت خواه ها خیلی ادبیات به نظرم رقیقی داریم یا نداریم اصلاً به یک معنا.
مفهوم سازی کمتر شده در این حوزه و دوتا عیب دارد این هم به نظرم یک میدان را فراهم میکند برای محافظه کار ها و هم زمینه را باز میکند برای نفوذ مثلاً نگاههای غیر اصیل و غیر مستقل و غرب زده.
در آن جلسه پریشب هم خدمت دوستان گفتم که در دهه ۷۰ و ۸۰ تکنوکراسی آمد در حوزه اقتصاد و چالش ایجاد کرد برای انقلاب. حالا این تعبیر نمیدانم من ژورنالیستی ساختم آن را. نمیدانم اصلاً به زبان انگلیسی چنین چیزی میشود به کار برد یا نه . در دهه نود و دهه پیش رو به نظرم یک چالش جدیتر ما شاید بحث تاکتی کراسی در حوزه سیاست است. شما تا نگاه میکنید و چشم میاندازید میبینید که اگر در دوره بعد از جنگ به اسم سازندگی و فلان و اینها، آمدند و بنا به اقتضائات تکنیکی مثلاً اقتصاد سرمایه داری و هر اسمی رویش بگذاریم، برخی از مبانی و مفاهیم و تعاریف انقلاب دچار سایش شد یا فراموشی شد، غفلت شد از آن یا تغافل شد و اینها؛ و البته بعد از چند سالی ادبیات انتقادی نصفه و نیمهای نسبت به تکنوکراسی شکل گرفت شاید به دلیل اینکه یک مثلاً نفع سیاسی هم برای یک جناحهایی داشت. اما این خطر دوم، این چالش دوم امروز دارد فراگیر میشود و خطر بزرگش این است که دارد بدنه حزباللهی را و بدنه به ظاهر حالا انقلابی را، اصطلاح دچار میکند. حالا من به تعبیر دیگری در آن جزوه ریزش در ستاد رویش در صف به آن اشاره کردم. الان شما دارید میبینید در بحث سازماندهی اجتماعی سیاسی شاید به خاطر اینکه ما از لحاظ تئوریک، قوی کار نکردیم، دور افتاده دست تاکتی سیئن ها. تاکتی سیئن ها جای تئوریسینها را گرفتهاند . ما هر انتخاباتی را نگاه بکنید، چه اتفاقی در آن می افتد. کسانی که بلد باشند نمیدانم پنج به اضافه یک، هشت به اضافه نه، دوازده به اضافه سیزده، طراحی کنند، با یکسری تاکتیکهایی مثلاً بتوانند به اصطلاح اقتضائات اجرایی سازماندهی سیاسی را برایش مدل بدهند؛ اینها به اصطلاح پیش میافتند و دریغ مضاعف آنجا است که حتی تئوریسینهای ما هم تنازل میکنند، به اصطلاح سطح تاکتیکی؛ یعنی پارسال در انتخابات مجلس شما دیدید دیگر. آقای سید مهدی میرباقری و آقای نمیدانم حالا دوستان دیگر، اینها هم حتی آمدند گفتند که نه آقا از تئوری چیزی در نمیآید همینجوری ما به تئوریسین نیازی نداریم ما با تاکتی سیئن باید مثلاً عبور کنیم از چالشهایمان. که این به نظرم خیلی اتفاق نامبارک ای بود و این اساتید به نظرم باید مورد پرسش جدی قرار بگیرند که اگر خود شما شأن و قدر جایگاه مبانی نظری و مفاهیم و تعاریف و ارزشها را به معنای درست خودش در نظر نداشته باشید، بازیگران چه توقعی است؟! من الان دارم این را میبینم یعنی شما ببینید، شما میخواهید آرمان اجتماعی را حالا چه عدالتش، چه آزادیاش، چه عرضم به حضور شما چه پیشرفتش، هر چه را که میخواهید دنبال کنید، بالاخره باید بدنهای که میخواهد به شما کمک کند و پیشران این قضیه بشود، بدنه جوان شما است. الان شما ببینید بدنه جوان انقلابی کشور درگیر چه چیزی است ذهنش؟ کانه مبانی تئوریک، حذف شده. من این بیانیه گام دوم، من به ذهنم این جور میرسد که آقا تلاش کرد که بحثهای مربوط به انقلاب را و سازماندهی اجتماعی سیاسی جامعه برای به اصطلاح حرکت به سمت آینده را سطحش را از سطوح به اصطلاح تاکتیکی و راهبردی به سمت تئوریک بکشد. حالا اگر پیدا کنم یکی دو تا فرازش را بخوانم. ببینید، جمهوری اسلامی و فاصله میان بایدها و واقعیتها. می گویند که «جمهوری اسلامی متعجر و در برابر پدیدهها و موقعیتهای نوبه نو فاقد احساس و ادراک نیست اما به اصول خود به شدت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان به شدت حساس است. با خطوط اصلی خود هرگز بیمبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند؟»
سطح تئوری به نظرم این استکه شما میبینید در واقعیت اجتماعی دارد از این حرفها عدول میشود؛ کاملاً با یک نگاه حالا دراگماتیستی بگوییم، عرضم به حضور شما که محافظهکارانه بگوییم، هر چه که اسمش را میخواهیم بگذاریم، دارد این فاصله بیشتر میشود. شما در مثلاً انتخابات، من میگویم از منظر عدالت سیاسی شما نگاه کنید، بالاخره یه حرفی که آقای خامنهای دارد میزند که مشارکت حداکثری و هیچکدام از به اصطلاح اصولگراها هم به این حرف اعتقاد ندارند، التظام که میدانیم همه ندارند، اعتقاد هم در جلسات خصوصیتر معلوم میشود که ندارند، خوب یک بحث مهمی است. این چه جوری میشود که کسانی که خودشان را نزدیکترین آدمها به ولایت فقیه میدانند در بعضی امهات مسائل نظام و مبانی جمهوری اسلامی نه اختلاف نظر سلیقهای، نه اختلافنظر مبنایی و ۱۸۰ درجهای با رهبری دارند. و این آیا پیامدهایش و امتدادش چه خواهد بود در فضای اقتصادی ما سیاسی ما نمیدانم فرهنگی ما و و و؟! اینها چیزهایی هست که به نظر من، بعد کم کم باید به آن توجه کنیم. به نظرم حالا اگر ما به این موضوع توجه نکنیم کم کم دچار دگردیسی میشویم که معلوم نیست عاقبتش چیست. ببینید خدا سایه آقا را ان شاءالله مستدام کند ولی به نظرم امروز در بحث جمهوریت باید خیلی حرف بزنیم و بر اساس مبانی دینی، نه اینکه باز مثل بعضی از آقایان میبینم آن چنان سراسیمه شدند که دیگر همه چیز را باختهاند؛ هی بیانیه میدهند پشت سر هم، قربان صدقه غرب میروند و اروپا میروند و فلان. به نظرم الان یک به اصطلاح بحث مهم یک اولویت جدی برای ما توسعه ادبیات مردم سالاری دینی و جمهوریت اسلامی است. شاید یکی از دلایلی که ما در حوزه اقتصادی هم بعضاً با ناکامیهای جدی مواجه شدیم در پیگیری آرمان عدالت، ناشی ازاین باشد که در این حوزه ضعیف عمل کردیم و این را به صورت جامع و به اصطلاح همه جانبه دنبال نکردیم.
جلیل نژاد: من به فراخور آن چیزی که در واقع الان با آن درگیر هستیم، بحث فضای رسانهای در واقع عدالتخواهی را میخواهم به آن نگاه بیندازم. بیشتر مبتنی بر اینکه ما با با وجود سابقه طولانی که در موضوع عدالت خواهی در بحث حالا جنبش و بعد مطالبه و حرکتهای دیگری که بالاخره مجموعههای ما داشته طرف هستیم؛ اما امروز آن چیزی که بر ساخت رسانهای در افکار عموم مردم بالاخص نسل جدید هست، بیش از هر چیزی سلبریتی های عدالتخواه هستند؛ که اینها بعضاً ما با یک نگاههای پروژهای به یک سری از موضوعات محدود که حالا همانطور که باز آقای جلیلی هم گفتند بیشتر اقتصادی، طرف هستیم در این موضوع.
این شاید یکی از آن چیزهایی باشد که به نظر من، در آینده عدالت خواهی، مفهوم این عدالتخواهی را کاهش میدهد به یک نگاه کاملاً سطحی کاملاً موردی و کاملاً رسانه زده که بیش از آنچه که به این مفاهیم و حالا محتواها در این سطوحی که بعضاً دوستان از صبح هم به بخشهایی از آن اشاره کردند، نگاه بشود، به یک تک افراد محدود میشود که بعضاً با توجه به عمق آنها یا به پشتوانه آنها یا به اهتمام واقعی و اعتقادی آنها به مفهوم عدالت این باز پایین و بالا هم در واقع میشود.
من فکر میکنم یکی از آن موضوعاتی که برای آینده عدالتخواهی میشود در نظر گرفت در کنار همه این مفاهیمی که از صبح در واقع صحبت شده، یک بحثهمین بحث اتفاقی که دارد در مورد نگاهی که جامعه دارد به این مفهوم عدالت خواهی میکند از منظر امین سلبریتی های عدالتخواهی است.
آقای حبیب رحیم پور:
ببینید من مختصر اگر بخواهم خدمت دوستان عرض بکنم. فکر میکنم مفهومی که وضعیت فعلی و کلی کشور را دارد توصیف میکند و قابلیت تفسیرش را دارد، وضعیت تعارض است. یعنی به این معنا که ما تقریباً با به تعبیری، خرده گفتمانها و به تعبیری با نیروهای متعارض سیاسی روبهرو هستیم که کشور را به وضعیت دوی درجا رساندند. یعنی گرایشهای فکری متفاوت، ارادههای سیاسی متفاوت، گویا طرح سیاسی هیچ جریانی پیش نمیرود. تفاوتی هم نمیکند که عدالتخواه ها باشند، اصولگراها باشند، اصلاحطلبها باشند، تکنو کراتها باشند. با هر گرایشی شما وقتی که به تعبیری نزدیک میشوید به روایت آنها از صحنه، او هم به یک تصویری نزدیک میکند تو را که گویا دلالت بر انسداد میکند .
چرا تصور انسداد شکل میگیرد؟ به دلیل اینکه ما مدام ادعای تغییر داریم اما عملکرد، تثبیت است. این دوگانگی ادعای تغییر و عملکرد تثبیت، من فکر میکنم یک تصور انسدادی را دارد به وجود میآورد و خیلی دور از واقعیت هم نیست. دلیلش این است که ما اصلاً خیلی ساز و کاری نداریم که حالا شاید زیرساختهای مفهومی سیاسیاش به دلیل همان ضعف جمهوریت باشد. خیلی زیبا ساز و کاری نداریم که بدانیم خب حالا ارادهها چطور بر همدیگر توفق پیدا میکنند و میتوانند پیش بروند؟!
یک مؤلفه دیگر وضعیت تعارض این است که که فکر میکنم اولاً دیگر تعابیری مثل حاکمیت دوگانه، مثل مثلاً دوقطبی سازی هایی مثل مثلاً ولایت فقیه و رئیس جمهوری یا انواع شکافهای این تیپی، نزد توده مردم و افکار عمومی و جمهوری اسلامی، دیگر اینها پاسخگو نیست.
برای توجیهات سیاسی شاید به کار بیاید اما در واقعیت نه فایدهای دارد و نه افکار عمومی دیگر به نظرم بهایی میدهد به این چیزها . یعنی ۲ جمهوری اسلامی، کسی از شما، دیگر نمیپذیرد . در صورتیکه ما مدام هی داریم تلاش میکنیم که نشان بدهیم، نه، ما چند جمهوری اسلامی داریم. بله در واقعیت چند جمهوری اسلامی داریم اما آیا یک نظام سیاسی میتواند انقدر چند پاره شود و مدام کج کارکردیهایش را و ناکارآمدیهایش را هی حواله بکند و بیاندازد به گردن این که خوب من یک هویت چند پاره دارم؟! خوب اینها هم می گویند چندپارگیات را برطرف کن. اینکه عذر بدتر از گناه است. اینکه شما توجیه میآوری به صحنه، به جای این که موجه ات بکند، بیشتر مقصرت میکند.
و همین هویت چندکاره باعث شده که ما همزمان اراده سیاسیمان در کشور، اراده رسمی سیاسیمان در کشور، اموری را بخواهد و نخواهد. ببین شما وقتی یه چیزی را میخواهی اولاً لوازمش را باید درک بکنی و به لوازمش هم تن بدهی. به عنوان مثال من لااقل در حوزهای که دیگر مثلاً آغشته به آن هستم، واقعاً مناسبات جمهوری اسلامی با علوم انسانی همین است. یعنی همزمان هم علوم انسانی را میخواهد، هم نمیخواهد . با این توجیه که بله علوم انسانی وارداتی را نمیخواهد اما علوم انسانی تحول یافته را میخواهد، این هم پاسخش نیست . علوم انسانی به معنای نهادی کلمه یک الزاماتی دارد که آن الزامات نهادیاش، خیلی تمایزی در گرایشهای نظری و رویکردهای نظریاش ندارد. یعنی دیگر مصداقا به فرض مثال شما میبینید که صدا و سیما این فضا را میگیرد که من مناظره میخواهم اما به راستی مناظره نمیخواهد و بیننده هم این را کامل میفهمد. و حتی بیننده میتواند تمیز بدهد ارادههای غیر رسمی که در سازمان رسمی نشسته و این تعارض را میفهمد؛ آن تعارض را به وضوح میفهمد. یعنی یک مشکل دیگری که ما داریم این است که گمان میکنیم مثلاً واقعاً افکار عمومی یا مردم دریافت درستی ندارند. من شاید اوایل تجربهام مثلاً در همین کار صدا و سیما این بود که از باب تعارف و رودربایستی گمان میکردم که بیننده میفهمد. میگفتیم خب حالا باید گفت که بیننده میفهمد؛ اما الان واقعاً متوجه میشوم که دقیق میفهمد. یعنی چیزهایی که حتی توبروز نمیدهی را هم او میفهمد.
این وضع تعارض در امور مختلف خودش را نشان میدهد؛ یعنی جمهوری اسلامی انگار هم مذاکره با آمریکا را میخواهد، هم مذاکره با آمریکا را نمیخواهد. هم علوم انسانی را میخواهد، هم نمیخواهد. هم توسعه اقتصادی را میخواهد هم نمیخواهد. این تعارض را هم که دارد مدام کج کارکردی به بار میآورد، یک جایی باید اراده رسمی کند حل آن را. اراده رسمی میتوانند تکثر را بپذیرد اما تشطت را نمیتواند بپذیرد و دقیقاً از حیث مفهومی و بن مایههای فلسفیاش ما به وضع تشطت افتادیم . به همین دلیل است که این تعارضات و وضعیت متعارض حل نمیشود. یکی از اصلیترین دلایلش به نظر من فربهی امر سیاست است. یعنی امر سیاسی بسیار در کشور فربه شده و تقریباً نزدیک به محال است شما کاری را بخواهی بکنیم و آغشته و آلوده به سیاست به معنای ضیغ کلمه نشود. و سیاست هم کاملاً امنیت زده شده. یعنی شما هر کاری را که طراحی میکنی با دو سال روبرو میشویم که این فایده سیاسیاش چیست؟! و پیامد سیاسیاش چیست؟! و هر چه میخواهی این را تو هی بکنی از اینکه معیار اصلی سیاست نیست در این لحظه یا لااقل برای این کار معیار اصلی سیاست نیست، تقریباً نزدیک محال میشود این اتفاقات. و این فربهی امر سیاست، ذیل گزارهای من صورتبندیاش میکنم که اصالت قدرت در نهایت به زوال قدرت میشود؛ یعنی یکی از دلایلی که من فکر میکنم دارد اقتدار سیاسی جمهوری اسلامی را فرسوده میکند خود منطق اصالت قدرتی است که در حاکمیت شکل گرفته. یعنی حاکمیت آن نگاهش و نگاه متوازنش به فضیلت عدالت معرفت سیاست اینها به هم خورده و این عدم توازن، نحوی اصالت و قدرت را شکل داده و اصالت و قدرت است که دارد خود قدرت را پوک میکند و زیر پایش را خالی میکند.
خود اصالت قدرت باعث میشود که اصلاً این جمهوریت هم قدرت سیاسی رسمی، وقتی که اصالت پیدا میکند، موضوعیت حتماً دارد، اما اصالت و تمامیت پیدا میکند و به تعبیری نمیگذارد چون جمهوریت شکل بگیرد و چطور میتواند منتهی به زوال قدرت بشود؟! به این نحو که گویا حکومت همه چیز را در دست میگیرد و اهل همهچیز هم همزمان عاجز میماند؛ لااقل به آن نحوی که ادعا میکند. و باز دوباره اینجا ه تعادل شکل میگیرد یعنی در لحظهای که ادعا میکند، با معیارهای حداکثری ادعا میکند، در لحظهای که میخواهی نقدش بکنی تو را دعوت میکند به واقع بینی، معذورات عملی و انتظارات حداقلی. باز دوباره انتظار حداقل به اکثر شکل میگیرد و انتظار حداکثری را خود حکومت ایجاد میکند با گفتمان بسیار رتوریکی که اتخاذ کرده. یعنی مدام خطابه میکند در همه امور. و باز هم این وضعیت به نظر من باعث میشود که حکومت به خاطر همان اصالت قدرت، هر نوع حرکت تحول خواهی را، درون گفتمانی و برون گفتمانی با هر خورده گفتمانی، این را به منزله تهدید تصور میکند. چون باز عرض کردیم سیاست یک مقدار فضای امنیت در آن حاکم شده.
من چون وقتم کوتاه است، دو سه تا نکته دیگر عرض میکنم، خیلی سریع و تمامش میکنم. ببینید یکی از راههایی که میتوانیم از این وضعیت در بیاییم این است که یک مقدار حق معرفت، در این شرایط فعلی به نظر من باید بیشتر ادا شود. یعنی خود گفتمان عدالت و خود حتی گفتمان ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی به نظر من به فرسودگی افتاده. بسیاری از پاسخها الان پاسخهای قانع کننده نیست اما دو مرتبه باید انگار ظرفیتهای معرفتیمان را فعال کنیم برای اینکه پاسخهای نویی را بدهیم به صحنه. یعنی ما در لایه معرفتی جمهوری اسلامی افتادیم به این مرتبه که داریم به پرسشهای نو، پاسخهای کهنه میدهیم. این هم باز دلیلش به نظر من تنگنایی که عقلانیت به آن افتاده، باز همان اصالت یافتن قدرت است و همراه شدن یک نوع مثلاً اقتدارگرایی هراسناک با رفتارهای سیاسی است. به تعبیری آن کسی که میترسد میترساند؛ یعنی واقعاً چرا یک ترس فراگیر در همه امور حاکم است؟! مصداق و خروجی این ترس این است که تقریباً محال است، به ضرس قاطع میگویم که محال است که شما مناظرههای معرفتی و علمی که در دهه ۷۰ در تلویزیون برگزار میکردی، تقریباً محال است که در دهه نود بشود در تلویزیون برگزار کرد. خوب اینها عقب گرد است و نحوی همان فضای ترس است.
دو سه تا چیز را فقط سر فصلش را عرض میکنم. یکی از راهکارهای اساسیاش به نظر من مسئله مندی علوم انسانی است. یعنی سیاست علوم انسانی کشور بر مسئله مندی نیست وقتی نزدیک میشویم به مسئله مندی، باید گشودگیای نسبت به نقد داشته باشیم؛ اما باز دو مرتبه آن اقتدارگرایی سیاسی این نقادی را بر نمیتابد و میترسد از آن و از ابتدا نمیگذارد علوم انسانی به خدمتش در بیاید. و مدام رقیب خودش تصور میکند.
در آن جلسه آقای حداد گفتم من عرض کردم مناسبات جمهوری اسلامی با علوم انسانی یک مناسبات سرکوب گرایانه متقابل شده است. یعنی علوم انسانی میخواهد جمهوری اسلامی را انگار سرکوب کند، جمهوری اسلامی هم میخواهد علوم انسانی او را سرکوب کند. در صورتی که میشود به راه دیگری اندیشید و باز کرد راه دیگری را. و خود این پاپولیزم معرفتی، به نظرم دارد نهی از رادیکالیسم سیاسی و حتی اپورتونیسم سیاسی را هم درون حاکمیت و هم بیرون حاکمیت هر دویش را به نظرم دارد شکل میدهد و یکی دو تا نکته دیگر که حالا فرصت نیست.