در مواجهه با جنگ دوازده روزه میان ایران و اسرائیل، ما نه تنها با صفآرایی نیروهای نظامی و منازعات ژئوپلیتیکی، بلکه با آزمونی عمیق برای جامعۀ انسانی، بهویژه مردمی که در بطن آن قرار دارند، روبهرو هستیم. این آزمون، ابعاد اخلاقی و حقوق بشری را دربرمیگیرد، اما در سطحی عمیقتر، به انگیزههای وجودیِ انسان، هراس از مرگ و میل به جاودانگی میپردازد. این یادداشت تلاش میکند تا با نگاهی فلسفی و جامعهمحور، تأثیر این دوگانگیِ بنیادین (مرگ و جاودانگی) را بر جامعه، بهویژه جامعۀ مسلمان ایران، در چنین شرایطی واکاوی کند.
۱. جامعۀ ایران در آینۀ جنگ: اخلاق مرگبنیاد در مواجهه با تهدید
در این جنگ کوتاهمدت، جامعۀ ایران با فعالسازیِ «اخلاق مرگبنیاد» مواجه شد. این سطح از اخلاق، پاسخی مستقیم به هراسِ بنیادین از نابودی و تلاش برای حفظ بقا است.
در شرایط تهدید خارجی، «خودِ» فردی و «خودِ» جمعی (جامعۀ ایران) در معرض خطر قرار میگیرد. این تهدید، هراس از مرگ را تشدید کرده و بهطور طبیعی، گرایش به «خودگرایی بقامحور» را در سطح جمعی تقویت میکند. انسجام داخلی، اتحاد در برابر دشمن، و اولویت دادن به منافعِ بقایِ گروه (کشور، ملت، دین) بر هرگونه اختلافِ داخلی یا ملاحظاتِ فردیِ غیرضروری، غالب خواهد شد. جامعه در برابر «دیگری» (دشمن) موضعی دفاعی و یکپارچه اتخاذ میکند.
در چنین شرایطی، هنجارهای «اخلاق مرگبنیاد» که در طول تاریخ تکامل یافتهاند، برجستهتر میشوند. قواعدی مانند «نکُش» (درونگروهی)، «نَدزد»، «دروغ نگو» (اگر به تضعیف گروه بینجامد)، و «همکاری کن» (در دفاع و تأمین نیازهای اولیه)، نه از سرِ آرمانگراییِ متعالی، بلکه از سرِ ضرورتِ بقا و ترس از پیامدهایِ ویرانگرِ نقضِ آنها (مانند فروپاشیِ اجتماعی، مجازات، یا از دست دادنِ حمایتِ گروه) دوباره اهمیت یافته و در عمل، بیش از پیش مورد توجه قرار میگیرند.
جامعۀ مسلمان ایران، بهویژه در شرایط جنگ، ناگزیر به سمتِ روایتها و اسطورههایی که در طول تاریخ شکل گرفتهاند، کشیده شد. مفاهیمی چون «شهادت»، «جهاد»، «دفاع از حریم اهلبیت»، «انقلاب اسلامی»، «ایران»، «وطن» و حتی اساطیر تاریخی، در چارچوب «اخلاق مرگبنیاد»، به انگیزههایی قدرتمند برای ایثار و حتی «مرگگرایی» تبدیل میشوند. در این نگاه، مرگ نه پایان، بلکه دروازهای به سوی جاودانگیِ معنوی و افتخارِ ملی تلقی میگردد. این روایتها، با «معنا بخشیدن» به مرگ و تبدیلِ آن به «شهادت»، هراس از نابودی را به انگیزهای برای فداکاری تبدیل میکنند و به اتحادِ اجتماعی در برابر تهدیدِ خارجی کمک شایانی مینمایند. «شهادت» در این بستر، نه صرفاً یک مرگ، بلکه یک «پروژۀ جاودانگی» (به تعبیر ارنست بکر) است که فرد را در خاطرۀ جمعی و تاریخِ ماندگارِ ملت زنده نگه میدارد.
هراس مشترک از مرگ و حمله میتواند شکافهای اجتماعیِ موجود را موقتاً کمرنگ کرده و حسِ «ما» را در برابر «آنها» تقویت کند. حتی گروههایی که در شرایط عادی دارای اختلاف نظر یا تنش بودهاند، در مواجهه با تهدید خارجی، ممکن است برای بقا و حفظِ هویتِ جمعی، به اتحادِ نسبی دست یابند. این اتحاد، هرچند ممکن است شکننده باشد، اما در کوتاهمدت، نیروی قابل توجهی به جامعه میبخشد.
۲. جامعۀ ایران در اوجگیری میل به جاودانگی: اخلاق جاودانگیبنیاد در بوتۀ آزمایش
اما جنگ، حتی اگر کوتاه، تنها بُعدِ بقا و هراس را فعال نمیکند؛ بلکه در سطحی عمیقتر، میلِ بنیادینِ انسان به جاودانگی را نیز به بوتۀ آزمایش میگذارد. جامعۀ ایران، با تکیه بر میراثِ فرهنگی و دینیِ غنی خود، در این شرایط ناگزیر به سمتِ فعالسازیِ «اخلاق جاودانگیبنیاد» نیز سوق داده شد.
در مواجهه با رنجِ جنگ، تلفاتِ انسانی و ویرانی، جامعه بهدنبالِ یافتنِ معنایی فراتر از بقای صرف برمیآید. میل به جاودانگی، که از هراس از مرگ نشأت میگیرد، اکنون در قالبِ «آرمان» تجلی مییابد. این آرمانها میتوانند شاملِ دفاع از ارزشهای دینی، حفظِ هویت ملی، دستیابی به پیروزیِ سرنوشتساز، یا حتی ایجادِ جهانی بهتر برای نسلهای آینده باشند. «اخلاق جاودانگیبنیاد» انسان را وامیدارد تا برای این آرمانها فداکاری کند، زیرا این فداکاریها، خود، شکلی از جاودانگیِ نمادین یا معنوی هستند.
در شرایط جنگ، اعمالِ قهرمانانه و ایثارگرانه، نه تنها ستایش میشوند، بلکه بهعنوان راهی برای دستیابی به جاودانگیِ نمادین و کسبِ نام نیک در تاریخ، در جامعه برجسته میگردند. سربازانِ فداکار، رزمندگانِ شهادتطلب، و حتی شهروندانی که در پشتِ جبهه به یاریِ نیروهای خودی میشتابند، با پیوند زدنِ عملِ خود به آرمانِ بزرگتر، احساس میکنند که وجودشان معنایی فراتر از عمرِ محدودِ جسمانی پیدا کرده است. این «اثرگذاریِ ماندگار» همان چیزیست که میل به جاودانگی را ارضا میکند.
جامعۀ مسلمان ایران، با تکیه بر مفاهیمِ عمیقِ شهادت در فرهنگِ شیعی میتواند در مواجهه با جنگ، این میل به جاودانگی را بهشکلی قدرتمند فعال کند. مفهومِ «شهادت» در این بستر، نه تنها به معنای مرگ در راهِ عقیده، بلکه به معنای «گواهی دادن» به ارزشهای بنیادینِ الهی و انسانی از طریقِ جان است. این «گواهی»، خود، نوعی جاودانگیِ معنوی و نمادین است که فردِ شهید را به بخشی از یک روایتِ بزرگتر و ماندگارتر پیوند میدهد. روایتهای عاشورا، دفاع مقدس و مفاهیمِ «عند ربهم یرزقون» (قرآن، آل عمران: 169)، همگی در ارتقایِ «اخلاق جاودانگیبنیاد» و تبدیلِ هراس از مرگ به امید به بقا نقشِ حیاتی ایفا میکنند.
البته، تمرکزِ بیش از حد بر «اخلاق جاودانگیبنیاد» و «شهادتطلبی» میتواند پیامدهای ناخواستهای نیز داشته باشد. گرچه این مفاهیم اتحاد و ایثار را تقویت میکنند، اما ممکن است هزینههای انسانیِ جنگ را کمرنگ ساخته و یا نسلی را به سمتِ فداکاریهای بیمحابا سوق دهند. همچنین، ممکن است باعثِ فراموشیِ اهمیتِ «اخلاق مرگبنیاد» (یعنی حفظِ جانِ غیرنظامیان، رعایتِ قواعدِ انسانیِ جنگ، و تلاش برای صلح) شود.
۳. تلاقی هراس و امید: جامعۀ ایران در تعادلِ ناپایدار
در شرایطِ جنگ، جامعۀ ایران ناگزیر در یک تعادلِ ناپایدار میانِ فعالسازیِ «اخلاق مرگبنیاد» (که از هراسِ بقا نشأت میگیرد) و «اخلاق جاودانگیبنیاد» (که از امید به ماندگاری و معنا سرچشمه میگیرد) قرار گرفته است.
جنگ، «خودِ» جمعیِ یک ملت را همزمان در معرضِ تهدیدِ نابودی (که «اخلاق مرگبنیاد» را فعال میکند) و در معرضِ فرصتی برای اثباتِ ارزش، اراده و هویتِ ماندگارِ خود (که «اخلاق جاودانگیبنیاد» را برمیانگیزد) قرار میدهد. این فشارِ دوگانه، جامعه را به آزمونی سخت برای سنجشِ عمقِ پایبندیِ خود به هر دو لایۀ اخلاق وامیدارد.
جامعۀ مسلمان ایران، با تکیه بر میراثِ غنیِ دینی و ملیِ خود، میتواند این تعادل را به شیوهای خاص مدیریت کند. از یک سو، مفاهیمِ «شهادت» و «دفاع» (مرتبط با اخلاق مرگبنیاد) انگیزۀ فداکاری را تقویت میکنند. از سوی دیگر، مفاهیمی چون «عدالت»، «رحمت»، «صبر»، «شکر» و «امید به پیروزی حق بر باطل» (مرتبط با اخلاق جاودانگیبنیاد) به این فداکاریها معنا و جهت میبخشند و از افراط در خشونت یا ناامیدی جلوگیری میکنند.
در چنین شرایطی، جامعه با یک چالشِ فلسفیِ عمیق روبهرو خواهد بود: چگونه میانِ ضرورتِ بقایِ آنی (که ممکن است ایجابکنندۀ تصمیماتِ سختگیرانه و حتی غیراخلاقی از منظرِ صلحطلبانه باشد) و آرمانِ بلندمدتِ جاودانگی (که بر ارزشهایی چون عدالت، شفقت و حقیقت تأکید دارد) تعادل برقرار کند؟ آیا در جنگ، «اخلاق مرگبنیاد» اولویت دارد یا «اخلاق جاودانگیبنیاد»؟ پاسخ به این پرسش، نه تنها مسیرِ رفتاریِ جامعه، بلکه سرنوشتِ اخلاقیِ آن را نیز تعیین خواهد کرد.
جنگ دوازده روزه آینهای است که در آن جامعۀ ایران، با تمامِ پیچیدگیها و لایههایِ وجودیاش، با حقیقتِ بنیادینِ مرگ و میلِ دیرینهاش به جاودانگی روبهرو شد. این مواجهه، ناگزیر بر ساختارهایِ اخلاقیِ جامعه تأثیر گذاشته و آن را در دو جبهۀ «اخلاق مرگبنیاد» (مبتنی بر هراس و بقا) و «اخلاق جاودانگیبنیاد» (مبتنی بر امید و معنا) به چالش کشید. جامعۀ مسلمان ایران، با تکیه بر میراثِ دینی و فرهنگیِ خود، ظرفیتِ ویژهای برای معنابخشی به مرگ و تبدیلِ هراسِ آن به انگیزۀ ایثار و تعالی دارد. اما چالشِ حقیقی، در یافتنِ تعادلِ میانِ ضرورتِ بقا و آرمانِ ماندگاری و اطمینان از این است که درنهایت، این میل به جاودانگی باشد که اخلاقِ متعالی را هدایت کند، نه هراسِ از مرگ، که جامعه را به سمتِ خشونتِ بیمعنا سوق دهد. درکِ این دوگانگیِ بنیادین، کلیدِ فهمِ عمیقترِ واکنشهایِ اجتماعی و اخلاقیِ جامعه در مواجهه با بحرانهایِ وجودیست.