مسأله عدد خلفاء
موضوع خاصی که از روایات
استفاده شده است و قرار در این جلسه به آن پرداخته شود، مسأله «عدد خلفاء بعد از
پیامبرص» است. همانگونه که اختلافات فرق و مذاهب اسلامی، اغلب ریشه در احادیث
دارد، اختلاف در مسأله «عدد خلفاء بعد از پیامبر» نیز، از احادیث و روایات منقول
توسط صحابه ناشی شده است.
از جهات مختلف، مسأله «خلافت»
از اهم مسایل اختلافی بین فرق اسلامی است. شاید بتوان گفت به مقداری که این مسأله
مورد اختلاف است، هیچ مسأله دیگری نیست.
تشیع و عدد جانشینان پیامبرص
آنچه همواره مورد تأکید «امامیه»
بوه است، ان است که «خلفاء بعد از پیامبر» دوازده نفراند. برای اثبات و تثبیت این اعتقاد،
ادله و مستندات خودش را دارد. میتوان گفت از این جهت، هیچ اختلافی در بین شیعه
امامیه نیست.
البته باید یادآوری نمود که
تعبیر به تشیع، انصراف به امامیه اثناعشریه دارد؛ اگر بر غیر ایشان، مانند زیدیه و
اسماعیلیه هم اطلاق کردهاند از باب: توسع و تجوز و تساهل است.
خلافت تا سی سال
یک روایتی را احمد بن حنبل،
به صورت مقطوع از صحابه نقل کرده است که توسط دیگر پیشوایان اهلسنت، نقل نگریده
است و یا بدان باور نداشته اند. اما ابن حنبل این روایت را مورد توجه قرار داده و میگوید:
«الخلافۀ بعدی ثلاثون سنۀ، و بعدها یصیر ملکاً»
ظاهر این روایت مقطوعه این
است که خلافت بعد پیامبر تا سی سال امتداد دارد، سپس تبدیل به سلطنت و امارت می
گردد. اما پرسش مشکل این است که مصداق این سال، کدام سالها است؟
آنچه در تاریخ ثبط و ضبط شده
اس اسن است که تعداد سنوات خلافت خلفاء، به ترتیب ذیل بوده است:
خلیفه اول، دو سال و حدود دو
سه ماه؛
خلیفه دوم، ده سال؛
خلیفه سوم دوازده سال؛
حضرت امیرع، پنج سال و چند
ماه، چون غالب اهل سنت، خلافت حضرت را قبول دارند و می گویند: «من لم یربع بعلیٍ،
فلیس بمسلم....» کسی که خلافت حضرت علی را قبول ندارد از دائره مسلمانی خارج است و
مباشرت و مناکحت با آن جواز ندارد.
جمع این تعداد سنوات، به سی
سال نمی رسد. اگر دوره معاویه اضافه شد، جمعا حدود پنجاه سال خواهد شد و طبعا حدیث
از اعتبار خواهد افتاد و باید بگویم که یک حدیث دورغین است. اگر حدیث دورغ نیست،
پس این سی سال، کدام است؟ و چگونه قابل توجیه است؟
حدیث سفینه و خلافت امام حسن علیه السلام
برای اینکه حدیث خافت سی ساله
را اثبات کنند، جماعتی گفتند اگر حدیث سفینه را قبول کنیم، این مشکل بر طرف خواهد
شد. چون جمع خلافت «خلفاء راشدین» شش ماه از سی سال کم است؛ این مدت شش ماه توسط
خلافت امام حسن جبران می گردد و حضرت حسن بن علی خلیفه پنجم مسلمانان محسوب می
گردد. اساس خلافت حسن بن علی در نزد اهل سنت، همان حدیث سفینه و «خلافت تا سی سال
بعد از پیامبرص» است که گویا ابتدا توسط احمد بن حنبل و سپس توسط دسته ای از اهل
سنت نقل شده است.
طبق این دیدگاه ابن حنبل، کسانی مانند بخاری که
یک تثلیثی است و خلافت حضرت امیر را قبول ندارد، مسلمان نیست و از جرگه مسلمانان خارج
است.
خلفاء ثلاثه
یک دسته از اهل سنت، خلفاء
بعد پیامبرص را سه نفر می دانند! امام بخاری از پیشگامان و معتقدان به این باور
است. او بر اساس روات مقطوعه ای که در «صحیح» و در «تاریخ الاوسط» آورده است، قائل
به تثلیث است و میگوید: «کنا لا نفضل احدا علی هؤلاء الثلاثۀ؛ ابوبکر و عمر و
عثمان ثم نسکت...؟» این روایت، یک روایت مقطوعه ای است و
از پیامبر نقل نشده است، اما بخاری میگوید که
از صحابه نقل شده است که گفتنه اند ما چنین می کردیم. کسانی نیز بعد از بخاری همین
دیدگاه را ابراز داشتند و گفتند: «کا جاء فی البخاری»
دسته بندی روایات بخاری
بخاری کتابهای زیادی نوشته
است: تاریخ الکبیر، تاریخ الاوسط، الهبه، و... از آن جمله است؛ اما هیچ یک از
کتابهای ایشان اهمیت و شهرت و اعتبار کتاب «الصحیح» را ندارد. منتها باید بدانیم
یک غلط مشهور در بین عوام و خواص اهل سنت وجود دارد که گویا احادیث مندرج در «صحیح
بخاری» تمام، صحیح و قابل استناد است. اما خوب است بدانیم که در واقع تمام روایات
بخاری، یکسان و و یک دست نیست؛ زیرا «چهارده قسم» روایت در بخاری وجود دارد. از
این میان، فقط حدود سه هزارشان حدیث صحیح باشد و باقی مندرج در تحت احادیث غیر
صحیح است.
اما-چنانکه اشارت رفت-، گروه
دیگر از اهل سنت، از جمله ابن حنبل، اعتقاد به تثلیث و روایات تثلیث ندارند و صریحاٌ
گفته اند: «من لم یربع بعلیٍ، فلیس بمسلم....» کسی که خلافت حضرت امیر ا نپذیرد، اصلا
مسلمان نسیت و مباشرت با آن جایز نیست. طبق این دیدگاه ابن حنبل، کسانی مانند
بخاری که یک تثلیثی است و خلافت حضرت امیر را قبلو ندارد، مسلمان نیست و از جرگه
مسلمانان خارج است.
دوزاده امام یا امیر؟
در روایت منقول از پیامبرص که
مورد اتفاق شیعه و سنی نیز بوده است، تعبیر «اثناعشر اماماٌ» آمده است. اما بخاری،
چنانکه دعب اوست، همن احادیث را نیز دستکاری و جراحی نموده است و به جای عبارت
«اثناعشر امام/خلیفه»، عبارت «اثناعشر امیر» را گذاشته است.
پرسش این است که چرا چنین
کرده است؟
آنچه را اجمالا میتوان گفت این
است که: بخاری در صحیح، بابی دارد تحت عنوان باب «استخلاف» که احادیث استخلاف
خلفای ثلاثه در آن آورده است. نامگذاری بابها نیز برای بخاری موضوعیت دارد. پس از
باب استخلاف، یک باب مبهم و بدون نام دارد؛ به صورت «بابٌ»! در این باب احادیث
امارت را گنجانده است. تعبیر«امیر» را بدان جهت آورده است که تمام ادوار و افراد
بنی امیه و بنی عباس را پوشش دهد. او اگر می خواست بگوید «اثناعشر خلیفه»، باید
انتخاب می کرد که منظور از این دوازده، کیست؟ محذوری که علاج ندارد و ناخواسته در
دام ترجیح لامرجح گرفتار خواهد آمد. مثلا چرا مروان را خلیفه بدانیم و هشام را
ندانیم؟ چرا فلان فرد اموی را خلیفه بدانیم و فلان فرد عباسی را خلیفه ندانیم؟ کلا
معیار انتخاب چیست؟
تعابیری بخاری در مورد «خلفاء
ثلاثه» با تعابیر که در مورد حضرت امیر آورده است، کاملا فرق می کند. در باره آنها
سخن از «ولایت و خلافت» به میان آورده است، اما دوره حضرت امیر از عبارت «فتنه»!
استفاده می کند. «ولی وستخلف بعد رسول الله ابوبکر بن قحافه و ........ و بعده
الفتنه خمس سنین(متن دیده شود)». اما همین که دوره پنج ساله حضرت امیر ع به پایان
می رسد، و معاویه روی کار می آید، دو باره از تعبیر «خلیفه» استفاده می کند.
تناقضات بخاری
بخاری بین خلفاء ثلاثه و حضرت
امیر تفاوت می گذارد، این در حالی است که آنچه در باره حضرت امیر نقل شده است،
تمام مناقب و مفضایل است. تعابیر مانند «کرار غیر فرار» یا «حدیث رایت» که برخی
بالاتر فضلیت برای حضرت امیر خوانده است، از این مناقب است. طبری، ابن اثیر و در
شرح بخاری، در ذیل آیه «اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» روایتی از عبدالله زبیر
آورده است که در باره علی و عثمان چه می گویید؟ او گفت عثمان را کشتند، اما «هذا
علی و بیته و بنت رسول الله فی بیته».
اما در باره خلفاء حتی مطاعن و مثالب نیز نقل شه
است. از میان اهل سنت، هفده نفر، کتاب «مطاعن شیخین» نوشته است. خلیفه سوم توسط یک
شورای شش نفره طی یک اقدام توطئه گونه به خلافت رسید، اما در نهایت «عاقبت به شر»
شد. عثمان اشخاص فاسق و فاسق را روی کار آورد. حتی به گفته ی برخی، او اصلا مسلمان
از دنیا نرفته است. و مردم خود، بر قتل عثمان اجماع کرده اند. بعضی از ازواج
پیامبرص تعبیر : «اقتلوا نعثلا.» را در باره ایشان به کار برده است. بعد از کشتن،
در دفن او نیز اختلاف شد، جمعی از اهل مدینه اجازه ندادن او در بقیع دفن شود؛
شبانه بردند در حشر کوکب دفن کردند و بعد وقتی معاویه روی کار آمد، به دلایلی، دیوار
را بر داشت و آن قسمت را به بقیع وصل کردند.
یک خاطره از زبان استاد
وقتی کتاب «امام بخاری و
ابوحنیفه؟» چاپ شد، یک نسخه را به یکی از مولویهای بزرگ که از پیش شناخت و سابقه
آشنایی با او را داشتم، هدیه کردم، فردایش قرار بود، در مدرسه دیداری با طلاب اهل
سنت صورت بگیرد. مولوی مذکور، به صورت شبانه و همراه با جمعی از علماء منطقه، به
دیدنم آمد و از من یک خواهش نمود تا در مورد تعبیر: «بعض الناس» موجود در صحیح
امام بخاری، با طلاب چیزی صحبت نکنم! امام
بخاری در «صحیح»، حدود بیست هفت مورد تعبیر «بعض الناس...» دارد؛ مراد ایشان از
«بعض الناس» ابوحنیفه، است.