کتاب آن صخرهی مرجانی اولین کتاب از مجموعهی تاریخ اجتماعی ایران معاصر است که در موضوع و پیرامون تحولات پوشش زنان ایران از میانهی دههی چهال تا اوایل دههی شصت نگاشته شده است. ایدهی مرکزی و مقدمات تألیف این مجموعه اوایل دههی نود شکل گرفت و گردآوری منابع اولیه و مقدمات این پروژهی سنگین علمی چندسال به طول انجامید.
از این مجموعه، علاوهبر کتاب آن صخرهی مرجانی، کتابهای دیگری ازجمله تحولات شأن و منزلت اجتماعی زنان، تحولات اوقات فراغت، تحولات زیست و جایگاه اجتماعی هنرمندان، تحولات اجتماعی سینما، تحولات اجتماعی موسیقی و تحولات نظام آموزشی درحال نگارش است.
آن صخرهی مرجانی که درواقع نخستین مجلد از این مجموعه است، به سیر شکلگیری مقاومت اجتماعی زنان ایران در موضوع پوشش میپردازد. از اواسط دههی چهل شمسی شواهدی در دست است که نشاندهندهی خیز آرام زنان و دختران در اعتراض به وضعیت فرهنگی و اجتماعی حاکم بوده است. این مقاومتهای اولیه اگرچه از موضعی منفعلانه و رفع اتهام اُمُّلبودگی بود، اما همیناندازه اهتمام نیز کافی است تا موضوع بررسی تاریخی قرار بگیرد؛ چه اینکه ایندست واکنشها چهار دهه پس از کشف حجاب، و دوازده سال پس از انقلاب سفیدی صورت گرفته که شعارش در حوزهی زنان «تساوی حقوق زن و مرد» بوده است.
حاکمیت وقت، در این چند دهه تمام تلاش خود را ازطریق رسانههای انحصاریاش صرف کرد تا اذهان عمومی را مجاب کند که برای سکونت در شهر مدرنیته چارهای جز کشف حجاب که دروازهی شهر فرنگ است، نداریم. این اقدام در دورهی پهلوی اول بهصورت جبری اِعمال شد (البته روسپیان نهتنها از این قاعده استثنا بودند، بلکه مأموران موظف بودند با روسپیانی که کشف حجاب میکنند، مقابله کنند. ر.ک: خاطرات صدرالاشراف، تهران: وحید، ۱۳۶۴، ص 302)، و در حکومت پهلوی دوم این اجبار بنابه دلایلی ازجمله مخالفتهای مردمی و فشارها و نامههای علما به شاه، رفع شد (بهجز ادارات دولتی که حجاب ممنوع بود)، اما تمامی مشوقها و تهدیدها برجای ماند.
حالا تصور کنید در خیابان شاهرضا (انقلاب فعلی) قدم میزنید. در میان زنان و دختران مینیژوپ، سرلخت کسانی را میبینید که چادرِ سیاه به سر دارند، یا روسری به سر انداخته و زیر چانه گره زدهاند، با عینکهایی که نصف صورتشان را پوشانده، دستکشهای سیاه، روپوشهای بلند، یا پیراهنهای گشاد و شلوارهای دمپا!
این موجودات غریبالشمایل و جدیدالورود تا پیشاز این در جایی از زمین دیده نشده بودند. در فضای تبلیغاتی گسترده علیه پوشش حداکثریِ زنان، حضور جسورانهی زنانِ باحجابهای خاص، معنادارتر و چالشبرانگیز میشود. در اینباره کتابها، مقالات، و یادداشتهای بسیاری براساس تحلیلهای صِرف، یا براساس اسناد برجامانده از نهادهای دولتی و امنیتی پهلوی، و همچنین خاطرات شفاهی اشخاص نگاشته شده؛ اما تا پیش از چاپ این کتاب هیچ نوشتهی ملموسی از متن جامعه آن دوران منتشر نشده بود.
تمامیِ تلاش کتاب آن صخرهی مرجانی این است که این جریانِ نهچندان هویدا را با رجوع به برخی نشریات آن دوران و مطالعهی تمامی مطالب مربوط به پوشش، خاصه چادر، آشکارتر سازد تا تصویر درستتری نسبت به تحولات فرهنگ عمومی پیرامون پوشش زنان تا اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و تا سال نخست جنگ ایران و عراق به دست دهد.
کتاب مذکور نشان میدهد که پساز انقلاب سفید و تا پیشاز پیروزی انقلاب اسلامی، در مورد تحولات پوشش زنان دستکم چهار فصل اساسی از هم قابل تفکیک است:
۱- یکی از اقدامات بزرگ حکومت پهلوی کشف حجاب بود و آن را بهمثابه یک «حیثیت استراتژیک» و «رکن ایدئولوژیک» پاسمیداشت، و اساساً ازجمله تبلیغات بسیار گسترده و حیاتیاش در محافل بینالمللی برای اثبات توسعهگرایی و پیشرفت ایران همین مسئله بود. حاکمان بسیار میکوشیدند تا با ابزارهای تبلیغاتی متنوع و برنامهریزیهای فرهنگی، حجاب و خاصه چادر را مورد تردید و تحقیر قرار داده و آن را پوششی قرون وسطایی نشان دهد.
۲- از اواسط دههی چهل، بهدلایل متعددی (ازجمله رسیدن امواج پستمدرنیسم به ایران، گسترش تئوری بازگشت به خویشتن با همهی تنوعی که درونش بود، ظهور شخصیتهای جذاب مسلمان بهعنوان تئوریسینهای مکتبی، قدرتمندشدن چپهای جوان و تقویت روح مبارزه در میان جوانان، افزایش خفقان سیاسی توسط نهاد امنیتیِ سازمان اطلاعات و امنیت کشور (خاصه ادارهی سوم آن)، و بسیاری موارد دیگر) واکنشهایی اگرچه ابتدایی و منفعلانه و صرفاً جهت ابراز وجود در میان زنان و دخترانِ باحجاب (دانشآموزان و دانشجویان) بهصورت پراکنده و غیرمنسجم دیده شد. این سلولهای کوچک چندان به چشم نمیآمدند، اما گاهی صدای فالشِشان گوش متولیان فرهنگی را میآزرد.
۳- با نزدیکتر شدن به اواسط دههی پنجاه و با مستحکمتر شدنِ مبانی تئوریکِ جریان مقاومت فرهنگی، و با افزایش خودباوری و فزونیِ روزافزونِ باحجابها و چادریها، در کنار ازدسترفتن ابتکار عملِ متولیان فرهنگی، برای پروپاگاندای فرهنگساز حاکمیت چارهای جز مصالحه و عقبنشینی آشکار و پنهانی باقی نماند. آن سلولهای کوچک اندکاندک همدیگر را دریافته و بههم میپیوستند و حوزههای عمومیِ انحصاریِ جریان فرهنگی حاکمیت را به تسخیر درمیآوردند. بدینترتیب «آن صخرهی مرجانی» پاگرفت. گروهها و احزاب مختلف، هریک دلایل شکلگیری انقلاب ۵۷ را به حوادث مختلفی حواله داده و تفسیرکردهاند. بدون موضعگیری اثباتی یا نفیی دررابطه با این نظرات، آنچه که غیرقابل انکار است، جرقهی ابتداییِ این انفجار بزرگ اجتماعی بود که توسط زنان چادربهسر، و ازقضا در مخالفت با بیحجابی در اواخر سال ۵۶ زده شد و انعکاس بسیاری در محافل سیاسی و مبارزاتی داشت.
۴- پساز پیروزی انقلاب نیز همچون تمامیِ جنبههای حیاتی مردم ایران، تحولات سیاسی و اجتماعی بسیاری پیرامون زنان و پوشش آنان رخ داد. بلافاصله پساز پیروزی، تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری راه افتاد. در برهههای بعد نیز ایران شاهد ایندست تظاهرات بود. اما در کنار این تظاهرات، دختران و زنان بسیاری هم بودند که در هویتِ تازهیاب خود نقشآفرینی کردند. سیاست و فرهنگ و اجتماع، و بهطور کلی، دنیا را از نگاه زنانه نگریستن کار دشواریست که بیشک این کتاب توان آن را ندارد، اما میتوان این نگرش را تا حد امکان توصیف کرد. این هویت تازهیاب در شرایط انقلابی و جنگیِ ایران بهصورت جدیتری بروز یافت که بخش پایانیِ کتاب عهدهدارِ توصیف اندکی از آن خواهد بود.
از آنجا که رسالت این کتاب بررسی تحولات اجتماعی و فرهنگ عمومی است، در اشاره به تحولات و وقایع سیاسی به اندک اکتفا شده. همچنین برخلاف رویهی امروز که رسانههای تصویری و خاصه فضای مجازی در تغییرات فرهنگی بیرقیبند، یکی از کانونهای اصلی فرهنگساز در دهههای گذشته مجلات زرد بوده است. بنابراین، منبع اصلی این کتاب نیز نشریات زرد است و هیچ ارجاعی به هیچ منبع دست دومی نشده است. از میان دهها مجله و روزنامه، طبیعتاً نشریاتی مثل زن روز و اطلاعات بانوان، پررنگتر از سایر نشریات است.
از آنجا که برای نگارش این کتاب حدود سیصدهزار صفحه مجله و روزنامه خوانده شده و دهها داده گردآوری شده، روشن است که نمیتوان تمامی چند هزار داده و تصویر بهدستآمده را در آن گنجاند؛ بنابراین، تلاشم شده تا تکتک انتخابها نمایندهی شایستهی باقی دادهها باشد.
این کتاب بهزودی چاپ و منتشر خواهد شد.