به گزارش روابط عمومی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (ع)، ظلمستیزی و عدالتخواهی، مقابله با استعمار و استکبار از مهمترین پایههای نهضت امام خمینی (ره) از سالهای 1342 به بعد بود. اندیشههایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز مهمترین پایههای جمهوری اسلامی ایران را تشکیل میداد. حجتالاسلام والمسلمین سیدعلی موسوی استاد و پژوهشگر حوزه علمیه قم با حضور در برنامه جماران که به مناسبت سی و سومین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) از شبکه یک سیما پخش شد، به تحلیل این اندیشهها پرداخته است. بررسی نقش مردم و همراهی آنها با نهضت امام خمینی (ره) به ویژه درباره ظلمستیزی و مقابله با استعمار و استکبار از مهمترین مباحثی است که رییس پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (ع) به آن میپردازد.
- در تحقق نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) جایگاه عدالت کجا قرار دارد؟
مسئله مبارزه با بیعدالتی و ظلم در عمق تاریخی اسلامی ما ریشه دارد. یعنی فهم ایرانی از اسلام یک فهم عدالتخواهانه و یک فهم دارای زیرساخت مبارزه با ظلم است. به همین علت هویت ایرانی به اهل بیت (ع) و شخص امام علی (ع) و عدالتخواهی و مبارزه با ظلم آن حضرت و خونخواهی امام حسین (ع) پیوند خورده است. از طرفی دیگر این مسئله ریشه در عمق تاریخی ایران با یک هویت کلی دارد. اگر شما هر قومی را نگاه کنید در آوازهای خود آن اعمال تاریخی خود را بیان میکند. یک ایرانی وقتی آواز میخواند، داد و بیداد نوا میدهد که داد عدالت و بیداد ظلم است. یعنی مسئله عدالت یک مسئله مرکزی ایرانی است.
- آیا عدالت همیشه در طول تاریخ ایران مطرح بوده است؟
بله مطرح بوده است. شاید در یک هویتی امنیت مسئله جدی باشد اما برای ایرانی مسئله عدالت مطرح بوده و هست و این هم با یک قرائت اسلامی و پیوند خورده با هویت اهل بیت (ع) ویژگی متعالی پیدا کرده است. در طول تاریخ ایران قیامهای متعددی توسط ایرانیها برای اقامه عدل و برای مبارزه با ظلم شکل گرفته که آخرین این قیامها قبل از انقلاب اسلامی ایران، قیام مشروطه است و اتفاقا حضرت امام (ره) به همین قیام و درس ویژهای که تاریخ معاصر ایران از این قیام میگیرد اشاره میکنند. تفسیر حضرت امام این است. دلیل اینکه حرکت عدالتخواهانه و تأسیس عدالتخواهانه ما در جنبش مشروطه به نتیجه نرسید این است که این قیام ما قیام لله نبود. اگر قیام لله باشد میتواند عدالت را برپا کند و اگر قیام لله نباشد امکان اقامه عدالت را ندارد. در نهایت نتیجه آن چیزی میشود که در تاریخ معاصر ایران شد. یعنی ما میخواستیم عدالت را به واسطه مشروطیت برپا کنیم اما نتیجه آن شد که در تاریخ ایران، حداقل استعمار انگلستان که هر کاری دلش میخواست نمیتوانست انجام دهد، بعد از مشروطه در عمل قدرت یکسره دست انگلستان افتاد و بعد از آن هم تسلیم آمریکا کرد و بعد در عمل با دادن قدرت دست خاندان پهلوی تثبیت شد. جالب این است که بریگارد قزاق را روسها ساخته بودند و مزدور روسها بودند و یکی از این مزدورها هم رضاشاه پهلوی بود اما رضاخان را انگلیسی مطرح کردند. نتیجه خفتبار بود. آیا این مدل قیام کردن برای عدالت ما را به نتیجه میرساند؟ قطعا نه. قیام لله است که میتواند و امام در مقابل آن میگوید قیام برای نفس اماره چنین نتیجهای را رقم زده است. اگر بخواهیم مردم ایران را برای نفس اماره آنان پای کار بیاوریم و به خاطر نان و آب، مردم ایران را پای کار عدالت بیاوریم به نتیجه نمیرسیم. مردم به خاطر خدا باید پای کار عدالت بیایند. اگر مردم به خاطر خدا پای مسئله عدالت و مبارزه با ظلم آمدند به نتیجه میرسیم کما اینکه ما در این تاریخ به نتیجه رسیدیم. مردم خون و جان دادند تا این انقلاب به نتیجه برسد و عمق تودههای مردم ایران توانست با این هویت الهی مبارزه با ظلم پای کار بیاید اما اگر این هویت الهی نبود نمیتوانستیم در تاریخ ایران این پدیده عظیم و عظمت انقلاب اسلامی را به نتیجه برسانیم و جلوی چشم همه دنیا قرار دهیم.
- از نهضت مشروطه به عنوان تجربه تاریخی عدالتخواهی در ایران نام بردید، حتی بعد از این نهضت هم جریانهایی شکل میگیرد که زیاد تداوم پیدا نمیکند. به طور مثال در جریان نهضت ملی شدن نفت و استکبارستیزی آن، مردم بسیاری پای کار آمدند اما این جریان به نتیجه نرسید. در همین سالها که نهضت آغاز میشود مکاتب انسانی به ویژه کمونیستها با سردادن شعارهای برابری، برادری و عدالت روی کار میآیند، اما چرا مردم به سمت آنها نرفتند و به سمت نهضت امام خمینی (ره) میل پیدا کردند؟
مسئله به تحلیل حضرت امام (ره) در نخستین سند تاریخی که از ایشان داریم برمیگردد. بخش اعظمی از جریان چپ در ایران در حال نق زدن بود. سال 56 نزدیک انقلاب اینها در سفارت آلمان شب شعر گوته راه میاندازند و آه و ناله سر میدهند که در ایران چه خبر است. آنها نسبت به مردم به شدت بدبین هستند. از نگاه آنها مردم جاهل و خرافی و مرتجع هستند. اینها نمیتوانند مردم را پای کار بیاورند. در حقیقت کسی که به مردم اعتماد ندارد چگونه میخواهد آنها را پای کار بیاورد. از طرف دیگر چقدر به شعارها ملتزم هستند. حضرت امام راحل از کنفرانس تهران که چرچیل، روزولت و استالین به ایران میآیند و محمدرضا پهلوی هیچ اطلاعی ندارد، خاطرهای نقل میکنند و میگویند نقل است که استالین با گاو خود که هر روز از آن شیر میخورد به ایران آمد. آیا این فرد که در بند هوای نفس خود است میخواهد عدالت را برپا کند؟ اولین کسی که عدالت را ذبح خواهد کرد همین کسانی هستند که ادعای عدالت میکنند اما امیر نفس خود نشدهاند. چریکهای فدایی خلق و سازمانهای مجاهدین خلق قبل از انقلاب هیچ حرکتی نکردند. همه اینها سال 50 اسلحههایشان را جمع کردند و تا میخواستند حرکتی انجام دهند، دستگیر شده و به زندان رفتند. اینها که ادعای عدالت میکردند و به تعبیری انقلابی هم بودند، تاریخ ماهیت آنان را نشان داد. همپیمان آقای مسعود رجبی یعنی آقای بنی صدر میگوید اینها کار را از حد گذراندند. آیا کسی که وطنفروش شده و با صدام پیمان میبندند میتواند عدالت را برقرار کند؟ عدالتخواهی یک ادعا نیست و باید بر روی زمین نشان دهید که بنده نفس نیستید.
- از پیشنیه ظلمستیزی و عدالتخواهی در تاریخ معاصر ایران و نهضت امام خمینی (ره) صحبت کردیم، اما سئوال اصلی این است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که جمهوری اسلامی شکل گرفت و حکومت ولایت فقیه به عنوان یک تجربه ابتدایی در دنیا دارد حاکمیت خود را شروع میکند، عدالت اینجا چگونه انجام میشود و چه نقشی میتواند داشته باشد؟
مسئله بنیادین اقامه عدل و مبارزه با ظلم این است که اساسیترین ظلم را پیدا کنیم. اگر از اندیشه توحیدی و نگرش الهی آغاز کنیم ادبیاتها در برابر ظلم یک رنگ خاص میگیرد و مسئله اصلی طاغوت میشود. در عمل سئوال به این نقطه میرسد که مهمترین طاغوتی را که در ایران باید سرنگون کنیم چیست؟ بعد از اینکه شاه را کنار زدیم مسئله بنیادین ما مسئله استعمار بود. چگونه میخواهیم در مقابل استعمار ایستادگی کنیم؟ میتوانستیم ذیل سایه استعمار یک حکومت ظالمانه دیگری در خدمت استعمار پدید بیاورید. همانگونه که امروز دنیا در زیر یوغ استعمار آمریکایی تنفس میکنند. شاید دنیا در حال تغییر و تحول باشد، اما سئوال اصلی آن روز این بود که ما میخواهیم همچنان گاو شیرده ایالات متحده باشیم؟ شبیه همین رفتاری که امروز کشور سعودی دارد ما با ایالات متحده داشتیم. یعنی نفت ایران فروخته میشد و کل نفت به حسابهای آمریکایی میرفت و بانک «جی پی مورگان چیش» متعلق به راکفلرها بیشترین سود را میّبرد و به خاطر همین هم راکفلر نزد رییس جمهور آمریکا رفته و اجازه ورود شاه به آمریکا را میخواهد. اگر صنعت خودروسوزی آلمان در حال ورشکستگی است، ما باید پول آن را بدهیم. اگر آب لندن مشکل پیدا کرده است ما باید پول آن را پرداخت کنیم. آیا این عدالت است؟ در حکومتی که زیرساخت آن براساس استعمار شکل گرفته است نمیتوانید تنفس کنید. باید در مقابل کل این ساختار ظالمانه طاغوتی عالم ایستاد و این یک انتخاب بود که مردم ایران پای آن ایستادند.
- در خاطرات «اسدالله علم» قرارداد تعمیرات و ساخت فاضلاب لندن وجود دارد در صورتی که در خود تهران که پایتخت ایران بود لولهکشی آب وجود نداشت. یعنی این ظلم به صورتی کاملا عیان مشخص میشود؟
این ظلمی است که به فساد منجر میشود. تنها در تهران حلبی آباد نداشتیم و در خیابان شوش هم که در حال حاضر پارک شده است قلعه بوده که محل فساد و فحشا است و در آنجا وضعیت زیست مردم به هیچ عنوان مناسب نبوده است. کنار برج آزادی که میخواست به نماد عظمت حکومت شاهنشاهی پهلوی تبدیل شود حلبی آباد وجود دارد. این صرفا یک نماد عظمت بود در حالی که درون آن خالی است. سئوال این است که آیا میخواهید این انتخاب بزرگ را انجام دهید و در مقابل کل طاغوت بایستید؟ مردم ایران این انتخاب را کردهاند و تا امروز هم پای این انتخاب خود ایستادهاند. مردم شاهد سختیهایی در زندگی خود هستند اما پای همه تحریمها و سختیها ایستادهاند چون میخواهند آقای خود باشند. مردم در مقابل اولین ظلم و بیعدالتی را که استعمار و نوکری استعمار است به روح و نفس حضرت امام (ره) ایستادهاند، اما همه حرف حضرت امام این نبود. ما در مقابل استعمار ایستادیم و بعد از انقلاب همه رگهای استعمار را از کشور خودمان بریدیم و اولین قدم ما هم این بود و به طبع آن هم جنگ شروع شد. او که اجازه نمیدهد یک نقطه از دنیا بر روی پای خود بایستد و تبدیل به قدرت شود، اجازه نمیدهد کسی بخواهد مقابلش شاخ و شانه بکشد. طبعا جنگ شروع میشود. مردم جنگ را هم تحمل کردند اما روی صحبت حضرت امام با مسئولان است. همان حرف اساسی که قیام لله است. تا کسی نتواند امیر مملکت نفس خود باشد نمیتواند در مقابل ظلم بایستد و نمیتواند مجری عدالت باشد. حضرت امام در جلساتی که با مسئولان دارند این نصیحت اخلاقی را تکرار میکنند که دشمنترین دشمنان تو آمریکا و صدام نیست و رقیب تو هم در حزب مقابل نیست بلکه خود نفس توست که بین دو طرف وجود تو قرار دارد. مسئولان برحذر باشید و حواس خود را جمع کنید. به واقع تلاش اساسی بر این بود که کوخ نشینها، مستضعفین، پابرهنگان و تازیانهخوردگان تاریخ ولی نعمت باشند. حضرت امام پای محرومان و مستضعفان ایستاد هرچند به این قیمت که لطماتی را هم ببینیم. کشوری که در حال جنگ است به این راحتی نمیتواند مسئله عدالت را به عنوان مسئله اساسی خود قلمداد کند اما حضرت امام بر روی هر دو مسئله جدیت داشت. یعنی هم ما مقابل استعمار ایستادیم و مسئله اصلی ما هم در داخل کشور عدالت بود. شرایط آن زمان بسیار سخت بود و سیبزمینی هم به سختی پیدا میشد و اگر نگاه کنید زانوی بچهها وصله داشت اما مردم قانع بودند و همراه، چون میدیدند مسئله یک هنجار حاکم بر فضای عمومی اجتماعی است و حضرت امام بر روی این هنجار ایستاده بود.
- وجود یک رهبر مؤثر به عنوان مهمترین اصل در تحقق ظلم ستیزی و عدالتخواهی در طول تاریخ به ویژه تاریخ معاصر ایران نقش اساسی داشته است. نقش رهبری امام را توضیح دادید اما مهمتر از آن نقش مردم است که میتواند مکمل نقش یک رهبر باشد. مردم برای اینکه عدالت و ظلمستیزی در جامعه استوار شود چه جایگاهی دارند؟
خداوند در آیات قرآن بر این مسئله تأکید میکند که پیامبران خود را با کتب آسمانی فرستاده است. رسولان و کتب آسمانی آمدند تا خود مردم به قسط قیام کنند. هدف این نبود که پیامبران بیایند و عدالت را بین مردم برقرار کنند که اگر قرار بود پیامبران بیایند و عدالت را برقرار کنند چه داعیهای بر اینکه قیام اجتماعی شکل بگیرد. تعبیر قرآن درباره پیامبر اکرم (ص) این است که رسولی از بین خود شما و مانند شما را ارسال کردیم. حضرت امام از جنس خود مردم بود و مردم احساس نمیکردند با شخصیتی خارج از فضای انس و الفت خود مواجه هستند. حرفی که امام میزد میفهمیدند و حرف ایشان به فضای تنفس مردم نزدیک بود چراکه از عمق هویت دینی مردم حرف خود را میزد. بحثهای روشنفکری در عمل با مردم ارتباط نمیگرفت اما آن عمق هویت دینی است که هم مردم میتوانند با آن ارتباط بگیرند و هم براساس آن ارتباط تمام وجود خود را حاضر هستند فدا کنند و واقعا هم فدا کردند. انقلاب اسلامی ایران انقلاب امام خمینی (ره) نبود، انقلاب مردم قیام کرده به رهبری امام خمینی (ره) بود.
- پس از اتفاقات قبل از آغاز نهضت حتی در طول تاریخ معاصر ایران که به بعضیها اشاره کردید، چرا مردم در آن نهضتها و جریانات پای کار نماندند؟ اینجا چه اتفاقی رخ میدهد؟ مهمترین وجه تمایز انقلاب با آن مقولههای تاریخی چه میتواند باشد؟
نه در قیام مشروطه و نه در قیام ملی شدن صنعت نفت، رهبران این قیامها مسئله را قیام مردم برای خدا قرار نداده بودند و در اصل قیام مردم نبود. بررسی کنید که در قیام مشروطه چقدر فضای عمومی مردمی پای کار آمده است. این قیام یک پدیده نخبگانی است. حتی در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم مرحوم کاشانی و مرحوم مصدق در یک توافق سیاسی میخواهند ببینند که چگونه میتوانند این نظام را اداره کنند. در عمل بدنه اجتماعی مردمی گسترده پای کار نیست. اگر هم بدنه اجتماعی محدودی آورده شده برای لله به میدان نیامده است. قیام لله اقتضائاتی دارد. کسی که برای خدا قیام کرده حاضر است از جان خود هم بگذرد. ولی کسی که برای نفس خود قیام کرده است منافعش را بررسی میکند. بعد از انقلاب تحمل هشت سال جنگ و سختیهای اقتصادی پس از آن ساده نیست. مردم بیش از آن چیزی که در طول تاریخ دنیا تصور میشد پای نهضت حضرت امام ایستادند و دارند هزینه میدهند.
- آیا در این زمینه میتوان مصداقی برای بعد از انقلاب اسلامی آورد؟ آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران استکبار شرق و غرب پشت ارتش بعث عراق قرار میگیرد و با حمایت کشورهای عربی و پولی که خرج میکنند به ایران حمله میکنند. ما در هیچ جای دنیا چنین واقعهای را سراغ نداریم. یک موج عظیمی از حمایتهایی که پشت سر صدام است برای هجوم به ایران وجود دارد اما مردم پای کار میایستند. دلیل اصلی این ایستادگی و مقابله با استکبار و استعمار چه میتواند باشد؟
مردم به صدق نیت حضرت امام (ره) و حرفهایی که ایشان میزد ایمان قلبی داشتند. این ایمان هم یک عمق تاریخی دارد و هر کسی این صداقت را حس میکند و میبیند این رهبر واقعا به این حرفها اعتقاد دارد و ملتزم به لوازم آن است. اگر کسی به مردم میخواهد بگویید بیایید فدایی شود خود باید اولین کسی باشد که قدم در مسیر فدایی شدن گذاشته باشد و اولین کسی باشد که جان خود را در مقابل دشمن آماده کرده باشد. اولین کسی باشد که دوری و تبعید را چشیده باشد. شرایط امام خمینی (ره) را پیش از پیروزی بینید! صدام براساس توافقی که با شاه دارد حضرت امام را از عراق بیرون کرده است. هیچ کشوری هم از امام خمینی (ره) استقبال نمیکند. ایشان لب مرز کویت روی زمین نشسته و نه ایران او را راه میدهند و نه کویت و به واقع در یک بن بست تمام عیار است که در آن لحظه به عنایت ویژه الهی میگویند به پاریس برویم ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد. پاریس فرانسه همپیمان شاه و نسبت به شاه هم وامدار است اما در اینجا دست غیبی الهی سبب میشود که در برابر چنین پدیدهای سکوت میکند. شما حضرت امام را در آن لحظه در نظر بگیرید که بعد از سخنرانی کاپیتولاسیون دستگیر میشود و حتی میخواستند ایشان را اعدام کنند. «طیب» را اعدام کردند و نفر بعدی امام بود. مردم به کسی که خود اولین فدایی و در صف اول دادن هزینه است اعتماد میکنند. مردم جان و خون خود را دادند و تنها جان دادن و خون دادن نبوده است، همه سختیهای اقتصادی زمان جنگ و بعد از آن را تحمل کردند و همین امروز نیز تحمل میکنند و این سخن بر این امر دلالت دارد که پای این انقلاب ایستادهاند؛ اما سئوال اصلی این است که آیا مسئولان که باید پای این انقلاب باشند، پای آن ایستادهاند؟ واقعیت آن است که اینقدر که مردم پای انقلاب و این نهضت بودند مسئولان پای این انقلاب و نهضت نبودند. حتی در دهه 60 که فکر میکنیم همه مسئولان عدالتخواه بودند، سوار پاترول خود میشدند و از منافع خاص هم بهرهمند میشدند هرچند جرئتی بر علنی کردن آن نبود. مسئله اصلی این است که هنجار عمومی و فشار عمومی و هزینهای که حضرت امام میدهد مقابله با نفس اماره است و کسی مسئول شود و پا روی نفس خود بگذارد سخت است. مردم این را میفهمند. یک فرد ایرانی مؤمن به راحتی درک میکند که عدالتخواهی و مبارزه با ظلم پدید نمیآید مگر از قلب و شخصیت مؤمن به اعتقادات توحیدی.
- اعتقاد بر این است که پس از رحلت حضرت امام (ره) یک سری از شعارها و واژهها مانند خط امام یا کمرنگتر شد و یا تعاریف آن تغییر کرد. در مقابل این مطلب بحث دیگری وجود دارد و آن این است که برخی افراد که خود را مدعی خط امام میدانستند تغییر کردند. آیا آدمها عوض شدند یا آن معیارها و ارزشها تغییر کرده است؟
اگر امتی بخواهد پای یک اعتقادی بایستد به این سادگی نمیتواند به آن قله برسد. اوایل انقلاب آقای بنیصدر درباره جامعه بیطبقه توحیدی سخنرانی میکردند و احساس میکردیم شاید دیگر نیاز به امام زمان (عج) نداریم و به سرعت حکومت اسلامی را تشکیل میدهیم و امام زمان (ع) هم میآید بقیه کشورهای دنیا را جمع میکند، اما کار به هیچ عنوان ساده نیست و مقدمهسازی برای ظهور و ساخت یک حکومت عادلانه بسیار سخت است. امام علی (ع) میفرمایند: «لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغْرَبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقَدَرِ حَتّى يَعودَ اَسْفَلُكُمْ اَعْلاكُمْ وَ اَعْلاكُمْ اَسْفَلَكُم؛ به يقين، همگى در غربال آزمايش، به هم درآميخته و غربال مىشويد [تا خوبتان از بد، جدا گردد] و همچون محتويات ديگ، زير و رو مىشويد تا فرودستتان، فرادست گردد و فرادستتان، فرودست شود.» این امتحان الهی است. بسیاری از کسانی که موسوم به خط امام، انقلابی و عدالتخواه بودند و حرفهای امام را هم در شعار تکرار میکردند باید در عمل خود را نشان میدادند اما بعدها تبدیل به طرفداران لیبرال سرمایهداری آن هم به شکل خشن آن شدند.
- برخی از این افراد به اندازهای استکبارستیز بودند که از دیوار سفارت آمریکا هم بالا رفتند، ولی بعد از سالها دیدیم که همانها داعیهدار ارتباط با خود آمریکا شدند.
اکنون حرف آنها این است که در آن زمان اشتباه کردیم که باید به آنها گفت شما آن زمان اشتباه نکردید بلکه الآن دارید اشتباه میکنید. آیا میدانید که چرا اکنون این سخن را مطرح میکنند؟ چون منافع آنها تغییر کرده است. منافعی برای آنها پدید آمده و زیستی برای آنها شکل گرفته و رانتخواریهای کردهاند که آنها را تبدیل به افرادی دیگر کرده است. در دوره جنگ فهمی از عدالت متأثر از نگاههای چپ در دولت مستقر بود؛ اقتصاد کوپنی. آن زمان هم اختلافنظر وجود داشت اما به اشاره حضرت امام درباره این اختلافنظرها کمتر صحبت میشد که این مدل اداره اقتصادی کشور در عمل کشور را به بنبست میرساند. بردن عدالت به سمت عدالت کشورهای سوسیالیستی نمیتواند کشور ما را به نتیجه نهایی خود برساند. ما در عمل توزیع فقر میکردیم و در عمل کشور را لحظه به لحظه فقیرتر میساختیم. تولید پایین آمده، اقتصاد ضعیف و ضعیفتر و ناکارآمدی بیشتر شده و اختلاف شکل میگیرد. این اعتقادات در دولت آقای «میرحسین» مطرح بود و خود آنها منتقد خود شده بودند. یعنی افرادی مانند روغنی زنجانیها که در سازمان برنامه و بودجه بودند شروع به انتقاد از همان برنامههای اقتصادی خود کردند و جالب اینجاست که آدمهایی که برای آن دولت کار میکردند طرفدار لیبرالیسم شدند. قرائت قبلی آنها از مبارزه با ظلم و بیعدالتی غلط بود و حرکت بعدی آنها هم غلط بود و بعد هم دوباره همینها برای باز شدن فضای اقتصادی کشور به سمت یک اقتصاد سرمایهداری نسخه پیچیدند.
- اگر بخواهیم مهمترین شاخصههای خط امام در مورد ظلم ستیزی و عدالتخواهی در داخل جامعه و جمهوری اسلامی ایران به صورت مصداقی بررسی شود، چه نکتههای را باید مدنظر قرار دهیم؟
معیار نخست زیست - زندگی - خود مسئولان است. مسئولی که بگوید من طرفدار عدالت هستم اما دریافتی ماهیانه او چند برابر متوسط فضای زیست عمومی باشد، نمیتواند شرایط مردم را و زندگی عمومی را درک کند و دیگر سخن این فرد برای مردم باورپذیر نیست. مسئولان باید حداقل در حد متوسط مردم زندگی کنند و البته فرمایش امیرمؤمنان (ع) این است که مسئولان باید در حد طبقه پایین دست جامعه زندگی کنند. البته حضرت میفرمایند شما که نمیتوانید مانند من زندگی کنید، اما حداقل با من همراهی کنید. رهبر معظم انقلاب در جلسه انقلابی که در دهه هفتاد با مسئولان دارند میگویند که ما همان معلم و طلبه قبل از انقلاب هستیم و نمیشود زندگی اشرافی داشته باشیم که اگر اینطور شد والله از مترفین میشویم. حضرت آقا در جمع مسئولان کشور به آیه «وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا» اشاره میکنند. طبقه مترفین و خوشگذرانها آرام آرام به فساد و فحشا در جامعه دامن میزنند و سرمایهداری را پدید میآورند و آن را توسعه میدهند. همه نگاه میکنند و میگویند ای کاش ما هم مانند اینها بودیم و بقیه مردم از این عمل یاد میگیرند و نوع زیست برای آنها تغییر میکند. اوایل بعد از جنگ فضای جنگ تغییر کرده بود و کشور نیاز به بازسازی داشت و بازسازی هم نیاز به سرمایهگذاری دارد اما آیا با این مدل امکان پذیر است. ما میتوانستیم با یک مدل دیگری غیر از مدل سوسیالیستی و غیر از مدل سرمایهداری ایده دیگری را مطرح کنیم و این ایده سخت و یک مبارزه تمدنی است. در حال حاضر نسخههای موجود در دنیا یا اقتصاد سرمایهداری است و یا اقتصاد سوسیالیستی. اقتصاد سرمایهداری به بیعدالتی و آزادسازی قیمتها ختم میشود که نتایج آن را در دنیا دیدهایم و اقتصاد سوسیالیستی هم به ناکارآمدی منتهی میشود. آیا جواب دیگری داریم؟ چهل سال از انقلاب گذشت و بیانیه گام دوم صادر شد. بیانیه گام دوم تکرار خط امام است. یعنی خود مردم باید وسط میدان بیایند.
- آیا آرمانهای انقلاب اسلامی بعد از رحلت حضرت امام (ره) حفظ شده است؟
بعد از رحلت حضرت امام (ره) شاهد یک ارتقای جدی در مکتب امام و در تقریر و شکلگیری آن در محیط اجتماعی هستیم. دوره ابتدایی رهبری مقام معظم رهبری، فضا فضای استقرار نایافتهای بود. عوامل متعددی وجود دارد که هنوز در صحنه در حال بازی هستند. یک طرف فروپاشی بلوک شرق قرار دارد که این فروپاشی بلوک شرق جمعبندی خط امامیها را به این نتیجه رساند که خط امام ما اشتباه بود و باید طرفدار سرمایهداری و لیبرال میشدیم. جنگ هم تمام شده و میخواهیم کشور را بازسازی کنیم. به طور طبیعی بازسازی کشور فضای اقتصادی خاصی را پدید میآورد. بخشی شعارهای عدالتخواهانه خود را حفظ کردند اما همچنان مخالف آن پروژهای بودند که در انقلاب داشت پیش میرفت. آقای «هاشمی رفسنجانی» بعد از رحلت حضرت امام (ره) و دولتی که ذیل رهبری حضرت آقا تشکیل شد در حال بازسازی کشور بود. شاید نقد داشته باشیم به اینکه این بازسازی زمینه سرمایهداری را فراهم کرد، اما اگر وضعیت تحریمهای کنونی را در نظر بگیریم خواهیم یافت که اگر این پروژهها انجام نمیشد میخواستیم به کجا برسیم؟ دیکته نانوشته غلط ندارد. آقای هاشمی کار را آغاز کرد و البته مورد انتقاد هم بود. علی رغم همه حمایتهایی که رهبر معظم انقلاب از ایشان دارند تا آن آخر هم میگویند هیچکس برای من هاشمی نمیشود، اما میبینیم که اسمگذاری سالها همه انتقاد است. در حال حاضر اسم سالها اقتصاد مقاومتی است اما آن سالها تأکید رهبر انقلاب بر روی عدالت بود. واقعیت اینکه همچنان بحران اصلی مدل است. ما با چه مدلی میخواهیم عدالت را برپا کنیم و براساس کدام نسخه؟ بیانیه گام دوم شکوفایی انقلاب پس از چهل سالگی خودش است. میگوید چهل سال از این انقلاب گذشته و تازه دارد به بلوغ واقعی میرسد و اکنون باید مدل خود را اقامه کند و این مدلی برآمده از قدرت عمومی خود مردم است. واقعا با استفاده از قدرت مردم ما انقلاب کردیم و با استفاده قدرت مردم هم باید دولت را بسازیم؛ نه این دولت مرکز محورِ اقتدارگرایِ صاحب همه چیز. چه اقتدار و انحصار دولت مرکزی و چه اقتدار و انحصار سرمایهداری هر دو مانع رشد است. ما باید فضایی را فراهم کنیم که مردم خود صاحب قدرت و اقتدار باشند. اگر آزادسازی هم میشود نتیجه این نباشد که دوباره سرمایهداری حاکم شود. این آزادسازی به نفع تودههای عمومی مردم تمام شود و این نیاز به برنامهریزی دارد و لذا حلقههای میانی از دل خود همین مردم و جوانهای انقلابی ممکن است این اتفاق را رقم بزنند و این نتیجه نهایی خط امامی است که میخواهد بر روی زمین یک تمدن متفاوت را بسازد.
- در حال حاضر مقام معظم رهبری پرچمدار ظلمستیزی، عدالتخواهی، مقابله با استعمار و استکبار است و این از سخنرانیهای ایشان مشخص است به ویژه که این فضا از مرزهای ایران خارج شده و بحث مقاومت در کشورهای منطقه و مختلف دنیا مطرح است. به نظر شما این ظلمستیزی، عدالتخواهی، مقابله با استعمار و استکبار تا چه زمانی میتواند ادامه داشته باشد؟
وقتی قطعنامه صادر شد، حضرت امام خمینی (ره) یک بیانیه صادر کرده و میفرمایند تا کفر و شرک هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هم هستیم. ما بر سر خانه و زندگی با کسی دعوا نداریم بلکه درصدد هستیم پرچم لا اله الا الله را بر قلل رفیع کرامت به اهتزاز درآوریم و این شدنی است. قرار ما این است که بزرگترین اتفاق عالم که ظهور حضرت ولی عصر (عج) هست را ببینیم و این مقدمه ظهور خواهد بود. این تمرین ظهور حضرت ولی عصر (عج) است. حکومت جمهوری اسلامی دارد تمرین و مقدمهسازی میکند و مردم پای این نهضت و انقلاب ایستادهاند و این پرچم به دست صاحب خود میرسد. البته عدهای هم از این قطار پیاده میشوند اما مسئله اساسی این نهضت حرکتی است که از عمق تاریخ آغاز شده و قرار نیست به این سادگی به پایان برسد و این مردم با خون و جان خود و با سختیهای اقتصادی و غیر اقتصادی که دارند تحمل میکنند، زیر حرکت این پرچم امضا کردهاند و دارند به این فرمانده سلام میدهند؛ حتی نسلهای جدید ما و ان شاءالله به برکت ظهور این حقیقت نورانی در قلب و جان مردم مؤمن ایران، این پرچم به دست مردم ایران بلند میشود و همه مردم عالم زیر این پرچم به سمت آن قله لا اله الا الله که ظلم و جور را ریشهکن کرده و اساس ظالمان را از بین ببرد آماده شود و این جنگ را افسری کند.