چرخش نسلی و آینده رهبری حوزه علمیه
نام سند:
|
چرخش نسلی و آینده رهبری حوزه علمیه
|
گروه:
|
اندیشکده باقرالعلوم (علیه السلام)
|
تهیه و تدوین:
|
عبدالله صفری
|
اظهار نظر کنندگان:
|
حجج اسلام آقایان دکتر رهدار، هاشمیان، موسوی، حیدری پور
ایزدی، هاشمی نسب، طالب، اسماعیل پور
|
واژه های کلیدی:
|
مرجعیت، رهبری، حوزه علمیه، چرخش نسلی
|
ویرایش نهایی:
|
20/06/1400
|
عنوان
چرخش نسلی و آینده رهبری حوزه علمیه
مقدمه
فهم دقیق مسائل گذشته و حال برای پیش بینی و درک درست از جهت گیری تحولات آینده اجتماعی ضروریست. امری که برای طراحان و ایده پردازان اجتماعی جهت مدیریت و هدایت این تحولات گریز ناپذیر است. بحث از آینده انقلاب اسلامی نیز در چهارچوب همین قاعده همیشه از بحثهای مورد توجه نخبگان و کنشگران اجتماعی بوده است، طبیعتا رویکردهای مختلفی در این باره وجود دارد و هر کس بسته به تعلقات فکری، فرهنگی و حزبی، سیاسی اهداف مختلفی را در این زمینه دنبال میکند. بعد از درگذشت آیت الله یزدی (ره) دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که از یاران امامین انقلاب و لنگرگاهی برای حوزهی انقلابی بود، واکنشهای متعددی از جانب فعالین اجتماعی و تحلیلگران سیاسی در باره آینده انقلاب اسلامی وچینش نیروهای موثر انقلاب در حوزه علمیه مطرح شد.
نکته ای در آینده مبهم قدرت در جمهوری اسلامی
نمونه اظهار نظرها در باره آینده حوزه
|
آقای یزدی نیز فوت کردند. بعد از هاشمی، شاهرودی، مهدوی کنی، شب زنده دار، مومنی و... خبرها هم از عدم مساعد بودن حال آقای مصباح حکایت می کند. افرادی که هیچگاه جانشین های در حد خودشان نداشته و ندارند. جریان موثری که از ابتدای نهضت امام در دهه چهل تا همين سال ها در قدرت بوده و یک طیف خاص را در بدنه مدیریت کشور تشکیل می داده اند که در حفظ و موازنه قوا بسیار اثر گذار بودند حالا اندک اندک رخت از این جهان می بندند. جمهوری اسلامی در شرف یک چینش کاملا تازه در عرصه قدرت داخلی است که آینده سیاسی نظام را به شدت متاثر می سازد. چیزی شبیه یک رنسانس قدرت در حال متولد شدن است. که بنظرم مفاهیم نظری انقلاب اسلامی را هم دست خوش بازنگری می کند. مسئله اما از این حیث اهمیت دارد که افکار عمومی، مردم، وفاداران به نظام و... هیچ تصوری از این آینده مبهم ندارند و رسانه های رسمی و بزرگان انقلاب و دستگاه های تربیتی رسمی و... طی این چند دهه نیز برای این برهه تاریخی که دیر یا زود فرا می رسد، فکری نکرده اند. "سلمان کدیور"
بحث بسیار مهمی که اکنون باید به ابعاد مختلف آن پرداخت و غفلت از این مساله بازیگران دیگری را وارد صحنه کرده و خطراتی را برای جریان اصیل حوزه انقلابی خواهد داشت، ناظر به معماری نرم آرایش فرزانگان فردای حوزه علمیه است. یکی از ابعاد تبلیغات سازمان تبلیغات اسلامی معطوف به شناسایی و معرفی بزرگان جبهه انقلاب علی الخصوص در حوزه علمیه میباشد. مساله ای که رصد دقیق صحنه هوشیاری و برنامه ریزی جریانات مختلف غیر انقلابی برای ایجاد مرجعیت فقهی و فکری را نمایان می سازد.
در این راستا یکی از مأموریتهایی که پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام) بر آن تمرکز ویژه ای خواهد داشت بررسی مسائل آینده حوزه علمیه از جمله جامعه مدرسین ، مرجعیت و سایر مسائل مرتبط با حوزه علمیه و جریان انقلابی حوزه می باشد. اندیشه ورزی با حضور اندیشمندان خوشفکر حوزوی و ارتباط با مجموعه ها و اندیشکده های مرتبط با جامعه روحانیت زمینه های طراحی و ایده پردازی برای ایفای نقش فعال و هدایتگر سازمان تبلیغات را فراهم خواهد کرد.
در یک پردازش اولیه میتوان ابعاد مساله معماری آرایش نرم فرزانگان فردای ایران را در 3 بخش دسته بندی نمود:
1- رصد و شناسایی نیروهای انقلابی حوزه علمیه در کارویژه های اختصاصی
1-1- نیروهای بالفعل ولی کمتر شناخته شده
2-1- نیروهای در معرض بالفعل شدن
2- سناریوهایی که به طور کلی برای چهره سازی با نگاه به ظرفیتهای تبلیغ دینی به معنای اعم وجود دارد که شامل بحثهای مختلفی میشود:
1-2. پیوست رسانه ای: حضور در برنامه های خاص، اخلاقی، معارفی، ... در وسعت ملی
2-2. چگونگی تغذیه محتوایی و عاطفی مؤثرین و چهره ها
3-2. فعالیت رسانه ای متناسب و ورود به برخی عرصه های دارای مشتری دائم
3- ملاحظات
- مراقبت از فروکاستن مساله به مسائل خرد و سیاست زدگیهای حزبی
- در نظر گرفتن طراحی های دشمنان
- ایجاد شبکه نیرو انسانی مراقب و حامی پیرامون شخصیتهای حوزوی انقلابی
- ملاحظات چهره سازی از حیث سیاسی، اجتماعی و دینی ...
پیشنهادات عملیاتی:
1- جلسات اندیشه ورزی و ایده پردازی در باره سازمانهای مذهبی و دینی از جمله جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و آینده¬ی پیش روی آن
2- شناسایی نیروهای خوش فکر و مجموعه های اندیشه ورز در حیطه مطالعات روحانیت
3- تهیه گزارشات راهبردی از وضعیت نخبگان حوزوی و انقلابی و شیوه های ارتقای اثر گذاری اجتماعی
- سوال اساسی و برجسته:
حجت الاسلام حیدری پور:
موضوع این جلسه گفتوگویی است درباره تصویر آینده حوزه علمیه و مسائلی که درباره آینده حوزه دغدغه ایجاد میکند.
پیشفرضهای ما در این بررسی این نکات میتواند باشد:
1.جایگاه فاخر حوزههای علمیه
2.اثرگذاری ویژه آنها در سرنوشت انقلاب اسلامی و امثال ذلک
حضرت آقا می فرمایند : حوزه ها مادر انقلاب اسلامی هستند .
میتوان مناشئ اتفاقاتی که ما با آنها مواجه هستیم را در چند بخش تصویر کرد:
- بخشی از آن حاصل اقتضای طبیعی روند بلوغ حوزههای علمیه
- بخشی از آن حاصل تحولات مدیریتی در حوزه علمیه
- بخشی از آن حاصل تغییر طبیعت نسلی بوده
نکته اول : بحث اقتدار مرجعیت با استقرار حاکمیت انقلاب اسلامی یک مقدار دچار افول شده است و یا در یک معنا به نوعی جایگاه فقاهت تقویت شده است اما جایگاه مرجعیت از جنبه هایی دچار افول شده است. مثل عقب ماندن مراجع از برخی از مسائل روز و حتی موضعگیری خلاف حاکمیت و بعد همراهی مراجع بعد از چندین روز.
نکته دوم : اینکه فقط این تضعیف از قبل حاکمیت نیست ( البته منظور عامدانه بودن تضعیف نیست، روند طبیعی مد نظر است) و یک بخشی از آن برمیگردد به کاهش اقتدار سنت در فضای عمومی جامعه که به خاطر روندهای موجود در جهان و به تبع آن روندهای موجود در ایران است و اتفاقی که درون حوزه ها افتاده و نسل جدیدی که وارد حوزههای علمیه شدهاند و مباحثاتی درون خود حوزه به راه افتاده که بخشی از آن به خاطر انقلاب اسلامی و بخش دیگر آن به خاطر مواجهه با دنیای مدرن است که به نظر من این مساله مهم است و علومی غیر از فقه و اصول را تقویت کرده و طبیعتا فضاهای نوینی خلق کرده که باعث تنوعات و تکثرات فوقالعادهای در داخل حوزه شده و این تنوع و تکثر هرکدام آثار خودش را به نوعی به دنبال خواهد آورد.
در آن چرخش نسلی هم بالاخره از منظر نیروهای انقلابی بخواهیم اشارهای بکنیم خیلی از نیروهای موثر انقلابی بالاخره از قِبَل سن و کارایی افت پیدا کردهاند و یا ما آنها را داریم از دست میدهیم و یا دچار بیماری هایی شده اند. حتی اگر در فضای سنتی هم به نظر میرسد که افراد سن بالا ، چه لجنه هایی از علمای سنتی را میبینیم که میشد نام برد و باز کاهش پیدا کرده اند که همه اینها در مجموع یک چیز را به ما میگویند که از یک منظری حوزه دیگر رئوس خودش را کمتر دارد یا رئوس مؤثر کمتری را دارد. خب این پدیده از منظر حرکتهایی که در انقلاب اسلامی و بقای انقلاب اسلامی صورت میگیرد به نظر پدیده مهمی است و سوال اساسی و برجسته این است که :
1.آیا این تصویر اولاً درست است یا نه ؟
2.و ثانیاً یک نحوه ایدهپردازی درباره این ماجرا باشدکه مسئولیت و رسالت ما در این ماجرا چیست؟
و یا حتی بحث نوعی چهرهسازی از شخصیت های بالفعل و یا از شخصیتهایی که حتی بالفعل دیده نمیشوند که در اینجا چه کارهایی میشود انجام داد که بالاخره حتی در گذشته هم ، زمانی که حضرت امام حرکت تاریخی خودشان را انجام دادند و زمانی که فشارهای سیاسی که حاکمیت وقت ایجاد کردند که تعدادی از آقایان نامه نوشتند که ایشان از مراجع هستند و شما طبق قانون اساسی نمیتوانید بیش از این فشار بیاورید که این عکسالعملها تبعاتی داشت که در مقابل حاکمیت طاغوت واکنشهای لایههای میانی و رئوسی که بودند و ایجاد فضا برای حضرت امام، علیرغم اقتدارات علمی و شناختهشدهای که بودند مؤثر بود.
یعنی این جنس کنشها در گذشته تاریخی ما وجود داشته، در گذشته تاریخی حوزهها وجود داشته که به نظر میرسد میشود یک فهرستی از این کنشها و روندها را برای خودمان ترسیم کنیم.
این بهعنوان یک طرح مسئله بود که یک ترسیم فضایی بشود برای سوال دوم که جلسه را ادامه دهیم که این نگرانی را پاسخ دهیم که حوزه انقلابی با رئوس انقلابی چگونه قابل تداوم است و چگونه قابلیت بازسازی دارد؟
دکتر هاشمی نسب
من به نظرم میرسد که اولاً ما گذشته را بخوبی نمیشناسیم یعنی یک تصور خیلی نوستالژیک از گذشته داریم و تصور میکنیم مدام از گذشته داریم فاصله میگیریم و به نظر من میرسد که گذشته انقدر که خوب جلوه میکند، خوب نبوده است این یک مسئله است که اگر بخواهیم تحلیل روند کنیم شاید کمی مسائل را تغییر دهد.
خب اگر این مسئله را کنار بگذاریم مسئله اساسی این است که شما بخوبی آن را فرمودید.
مثل گسست نسلی است که ما در پژوهشکده خودمان به آن توجه داشتیم و و الان نیز اساتید حوزه به آن توجه دارند که به اذعان خودشان می گویند طلاب جدید اصلاً در فضای دیگری هستند و متفاوت از قصهای است که ما در آن رشد کردهایم به طور مثال حتی ما در حوزه خودمان هم یک تلویزیون نداشتیم که الان حتی در هر اتاقی کامپیوترها و تلویزیونهایی وجود دارد و هیچ محدودهای برای هیچ طلبه ای وجود ندارد، یعنی آن محیط ایزوله را نمیتوان ایجاد کرد و این گسست نسلی به مرور خودش را در تمامی ارکان حوزه نشان می دهد و نمیتوان آن را مثل گذشته مدیریت کرد و این تغییر یعنی تغییر بنیادین جامعه را که شما فرمودید به صورت مرور زمان وارد حوزه علمیه میشد الان به صورت یک سیل و یک طوفان وارد حوزه علمیه می شود که این گسست نسلی بشدت تشدید شده و به نظر میرسد حتی آینده را به نوعی مفیدتر کند. در این مواردی که شما فرمودید به نظر میرسد فارغ از این مسئله گسست نسلی مسئله حکومت و حکمرانی و دین خیلی حائز اهمیت است یعنی از همه آنها مهمتر است .
بعلاوه مسائل مالی که شما به آن اشاره نکردید که حتی در تاریخ مسیحیت هم وجود دارد که در دورهای به مسائل مالی مسیحیت پرداخته میشد که تقاضای شفافیت از آنها کردند که به نظر میرسد همچین فضایی هم در حوزههای علمیه قم بوجودآمده است که همین الان هم وجود دارد که بیشتر از این هم آشکارتر خواهد شد. به غیر از این مسائل و مصائب مالی که پیش می آید حال سوالی که به نظر میرسد که آیا حوزههای علمیه به غیر از حکومت نیز میتوانند به روند خود ادامه دهند یا نه میتواند از عهده هزینه های خود در بیاید یا نه؟
و بعضی از آن به مسئله حکمرانی برمیگردد که حکمرانی به نوعی میخواهد که دین را در مشت خود نگه دارد و آن را هدایت کند و به نظر میرسد دین را نمیتواند فراموش کند (بهعنوان نهادی که خیلی در جامعه تاثیرگذار است) چون میخواهد در آن تاثیرگذار باشد.
این همان دعوایی است که به نظر آینده را میسازد یعنی به نظر میرسد آینده اساسی بین این دو اقتدار است که بین این دو بازی به وجود آمده که با توجه به تغییر بنیانهای جامعه میتوان گفت سه اقتدار وجود داره :
- یک نوع فردگرایی که به نوعی اقتدارهای گذشته را نمیپذیرد مثلاً همین الان هم اقتدار حکومت در آمریکا هم به نوعی دچار چالش شده است منجمله فضای مجازی و فضای فردگرایی که به نوعی دارد شکل میگیرد برای ما نیز هست
- ولی درعینحال ما یک دعوای دیگری هم در این اقتدار سنتی در حوزههای علمیه
- و نوع سوم اقتدار حکومت در جامعه داریم
که این سهگانه به نوعی جامعه را شکل خواهد داد و اینکه چطور خواهد شد و مسئولیت های سازمان تبلیغات اسلامی چگونه خواهد بود و چه کار باید کنیم به نوعی سوال است که به نظر میرسد به نوعی باید راهبرد تعادل را در پیش گرفت و به نظر میرسد نمیتوان به نوعی به سمت یکی از اینها تمایل داشت و مطمئناً تمایل به سمت یکی از اینها به نحوی به شکست میانجامد و طبعاً آسیبهای جدی را به دین خواهد زد حالا این به نوعی باید شکافته بشود .
دکتر طالب
به نوعی میتوان مرجعیت دینی در عصر حاضر را از منظرهای مختلف مورد بررسی قرار داد که بنده مایلم از بحثهایی صحبت کنم که به نوعی این بحثها نظری هستند و تئوریک قلمداد میشوند و با خصوصیتی که دین در دوران جدیدی که قرار گرفته است ارتباط دارد. به نظر نه تنها آن دین و آن فرهنگی که ما در جامعه با آن مواجه هستیم دچار چالش است، بلکه بهطورکلی در دورانی قرار گرفتیم که یک سری ویژگیها و مشخصاتی و شرایطی ترسیم شده است و تغییراتی حاصل شده است که به نوعی دین و دینداری و مرجعیت دینی نیز ازین قاعده مستثنی نیست حالا درواقع من میخواهم به جای اینکه بپردازم به آن مباحثی که فرهنگی و یا مختص جامعه خاصی است به یک سری شرایطی توجه داشته باشیم که در سطح جهانی است در سطح جهانی و به طور کل دین با آن مواجه است.
در واقع یک نگاه از بیرون داشته باشیم ، وقتی در این رابطه صحبت میکنیم باید خیلی مراقب باشیم که کلمات می تواند معانی خیلی متفاوتی داشته باشد در ذهن افراد، مثلاً وقتی از مدرنیته و... صحبت میکنیم همه اینها مجموعهای از مفاهیم را به بیرون از ذهن میریزد و مخاطب با آن ارتباط برقرار می کند و باید نسبت به آن حساس بود و باید اینها را محدود و مشخص کرد .
خیلی خلاصه بخواهم عرض بکنم در شرایطی قرار گرفتیم که به طور خاص یک حوزه شکل گرفته است که به آن حوزه عمومی و ارتباطات ایده و افکار گفته می شود البته قبلاً هم وجود داشته است که میشود گفت به نوعی مدرنیزاسیون و تغییر و تحول که درون یک فرهنگ صورت گرفته است ، ما آن را میشناسیم بنام بحث مدرنیزاسیون فرهنگ، و یا به صورت جدی حوزه ارتباطات و حوزه عمومی که این حوزه، در حوزه ارتباطات از سیاست هم تقریباً تأثیراتی را گرفته است ولی خب در حوزه فرهنگ به یک شکل خاصی شکل گرفته است.
از جمله مشخصاتی که داریم فضای ارتباط و برقرار کردن ارتباط مثل بازار است و افراد باید ارتباط برقرار کنند و کسی که میخواهد تاثیرگذار باشد باید مطلبی را بیان کند، پرسشی را بتواند حل بکند و تأثیری را بر روی مخاطبان بگذارد بهعنوان کسی که توانسته است مشکلی را حل بکند و مخاطب باآن ارتباط برقرار کند. خب در این فضای جدید که با تکثر ایدهها و افکار مواجه هستیم یک مسئلهای که وجود دارد بحث تکثر یا گسست مرجعیت ها است و در واقع خیلی فاصله گرفته است از گذشته که شاید می شود گفت میشد به سمت یک وحدتی رفت، به سمت یک وحدتی که آن را در جهان اسلام شاهد هستیم، میشود گفت آن تعریفی که میشود از بحث تغییر و سکولار شدن دقیقاً در این فضا نسبت به آن صحبت کرد که سکولار شدن به این معنا است که فاصله گرفتن از پاسخگویی به نیازها. که درواقع مراجع و کسانی که تاثیرگذار هستند بر روی دین داران در این فضا نمیتوانند ارتباط برقرار کنند و تاثیرگذار باشند و مسایلی را حل بکنند این باعث میشود که دچار یک چالش شوند و موجودیت آنها را به نوعی خطر اندازد و آیندهای مبهم را متصور کند.
به طور کل میخواهم بگویم با یک فضایی تقریباً واقعی مواجه هستیم که در این فضا ،که فضای رقابتی و ارتباطی است و در اینجا بحث دوگانه سنت خودمان یعنی بحث اخباری و اصولی داریم که اینجا یک معنای دیگری پیدا می کنند دقیقاً میشود گفت که سکولار شدن در رفتار حوزه خصوصی و فردی در فاصله گرفتن از نیازهای جامعه و دقیقاً همان اخباری گری جدید است که ناظر به مسائل واقعی و ناظر بر چیزهایی که مسلمانان و دینداران نیاز دارند محتوا تولید کنند که خلاقیتی وجود ندارد و این ضمن آن بحثی است که درواقع میشود گفت که سکولار شدن است . حالا این یک جنبه و موضوع خیلی مهم است که مبحث فردگرایی باید به آن خیلی توجه کرد درواقع میگویند اتوریته[1] و مرجعیت دینی به یک نحوی از بیرون ما ، می رود به سمت درون ما درواقع هر فردی بر اساس فهم و درکی که دارد از دین و منابع در دسترس میشود یک مطالعه میدانی و مردمشناسی داشت و مطالعهای را انجام داد و جریان شناسی که دقیقاً مشخص است که اتوریته این مرجع به درون خود دینداران می رود و هر شخصی خودش سعی میکند آن چیزی را که فکر میکند درست است به آن عمل کند و دیندار باشد به عقیده خودش و معنویت داشته باشد.
به نظر من این را خیلی اهمیت دارد و می شود گفت که مختص دین و فرهنگ نیست .
حجت الاسلام حیدری پور
درواقع بنده اجازه میخواهم برای گرم شدن بحث یک مخالفتی را بیان کنم نه برای مخالفت با بحث شما، بلکه ما دو تصویر میتوانیم نسبت جامعه دینداران با رئوس دین داری، و یا درواقع کسانی که شاخصها را در فضای دینداری تعریف میکنند به نحو صورت رسمی ، فرض بفرمایید در فضای تشیع میشوند مراجع دو رابطه را مثلاً می توان تصویر کرد( همین طور هم مسیحیت):
- یک رابطه این است که در واقع بنده که مثلاً میخواهم در عرصه دین ورود پیدا بکنم، پذیرفتم دین را و میخواهم کنشهایی داشته باشم، کل این را میخواهم بر یک عقلانیت کاملاً شخصی و فردی تصویر بکنم و آن دین و یا آن فضایی که شاخصها در آن تعریف شده است و یا آن نهادهایی که همان مرجعی که سعی می کند شاخصها را به نحو رسمی تعریف کند قدرت این را دارد که عقلانیت عمومی را سامان دهد و اقناع کند و پاسخ دهد. گاهی ما افراد را کاملاً منهاز از هم در نظر میگیریم میگوییم هرکدام عقل دارند(و درواقع فردیت و فردگرایی با روند مدرن تقویت شده) نگران این هستیم که آن عقل های فردی جدا جدا که هر کدام یک چیزی را میفهمند درواقع این مرجعیت را به پائین بکشد و از روی آن رد شود .
یک وقت هست که میبینیم نه اون یک هاضمه ای وجود دارد ،یک امکانی وجود دارد که خودش را بازسازی کند و بتواند که در واقع پاسخگو باشد، مسئلهای که در مسیحیت به وجود آمد و تعبیری که شهید مطهری در علل گرایش به مادیگری دارد و چند تا از آقایان دیگر هم ترسیم کردند این بود که امکان بازسازی منسد شد. در کتاب حدیث پیمانه جناب پارسانیا تصریح اش این است که امکان بازسازی منسد شده است .
- نکته دوم اینکه سامانه عقلانیت دینی است ، این سامانه عقلانیت دینی از قبل در مسیحیت به نحوه ذاتی انسدادهایی را ایجاد کرده بود .ولی شما درحال حاضر با فرهنگی مواجه هستید به نام فرهنگ شیعه که فرهنگ شیعه ممکن است در وضعیت سنتی نتواند خود را بازسازی بکند، ولی از قضا وضعیتی به نام وضعیت انقلابی این امکان بازسازی را دارد. حالا اینجا مباحثاتی را داشتیم از قضا ایده ما در حوزه زنان، یعنی انقلاب اسلامی در حوزه زنان این بحث و این نکته مطرح شد که آیا زن انقلامتداد زن سنتی است؟ به نظر میرسد بههیچوجه . یعنی شما روندهایی را که در جریان فضای فرهنگ عمومی قبل از انقلاب را بررسی میکنید سال به سال که به جلو پیش میرویم فکت ها به شما این را میگوید و این مشخص میشود که زن سنتی اصلاً دچار بحران مشروعیت است یعنی چادر سر کردن یعنی خروج از حیطه اجتماعی. از قضا کنش انقلابی همین زن را، زن محجب را، زن چادری را به وسط خیابان میکشاند درحالیکه فضای سنتی شما اصلاً به این پاسخ نمیدهد.
بنابراین شما با دو مسئله مواجه هستید:
یکی اینکه خود قواعد و شاخصها و وضعیت عقلانیت و اجازه دادن به کنشگری و فهم متقابل توسط دامنه چگونه است و میتوانند بازی کنند و بیایند بالا. شما شاخص را این جوری تعریف کردید؟ ویا نه مسئله را بستید به لحاظ عقلانیت؟
یک وضعیت سامانه عقلانیت چگونه است؟ و دو اینکه ظرفیت چگونه است؟
سامانه عقلانیت دینی از دو چیز دارد تغذیه می کند یک خود دین و دو روندهای تاریخی، اعتبارات هستی حاضری از روندهایی که ضرورتاً دینی نیستند واین رویههای تاریخی . یک بخشی از آن را میتوان گفت کاملاً مشروع است و یک بخش دیگر آن نه، یک احترامی است که کسب شده است، شما می توانید از احترامات که بگذری، احترامات دیگری را بخری. آیا حاضر هستی وارد این بازی بشوی یا نه؟ پس این دو روی ماجرا دارد.
در این بررسی فردگرایی که مرجعیت به طور عام را به کلی تحت تاثیر قرار دهد، از این زاویه بنده خواستم این نکات را عرض بکنم حالا پرسش را تکرار میکنم، مواقعی است که ما بحث تئوریک می کنیم که مثلاً این روندها اتفاق افتاده است و این روندها تضعیف کرده است فضای رئوس حوزه را به طور طبیعی، مسئله ما اما یک گام جلوتر است ،مسئله ما بالاخره پذیرفتیم که در این رئوس بازیگرانی هم هستند، که این رئوس در واقع کارامدی هایی هم دارند. از ادبیات مدیریتی هم بخواهیم استفاده کنیم بالاخره در هر فضایی مدیرانی هستند، شما شاهد پدیده تضعیف نوعی مدیریت هستید .
برای تقویت مدیریت در روند نگاه انقلابی چه میشود کرد؟ که ما چشممان را نبستیم روی همه عادتها و همه سنتها، مثلاً یک ایده تحولی داری که میخواهی از روی مدرنیته هم عبور بکنی و اینجا درواقع سوالمان این است که چه ایدههایی میتوان داشت؟ چه کنشهایی میتوان از آن تعریف کرد که من و حوزوی هستم؟. اینها درواقع چه کار میتوانند انجام دهند در این فضایی که بالاخره اینجا یه مقداری ورود های مدیریتی تر بود؟ در واقع مدیریت های رسانهای و مدیریتهای راهبردی محل پرسش میتواند قرار بگیرد، حالا ممکن است اینها وقتی که قرائت میشود یک مقداری جنس دانشی هم پیدا بکند و فلان دروس بالا بیاید فرض بفرمایید کاری که علامه طباطبایی شروع کرد بحث معقول را که خود حضرت امام هم انجام داده بود خیلی برجسته کرد، خیلی انقلاب اسلامی به این پا داد و عملاً فضای ویژهای را بازسازی کردند، در حوزه علمیه درعینحال ضربه هم زد به یک چیزهای دیگری. این جور جنسها را هم می شود راجع به آنها صحبت کرد.
حجت الاسلام رهدار
1.آینده حوزه یک ارتباطی دارد با تصویری که از دین نمایان می شود. به نظر می آید تصویری که الآن از دین نمایان میشودتصویری است که نسبتش با مفهوم کارآمدی در ذهن مردم ناتمام است، به همین علت مردم حتی متدینین جامعه خیلی نمیتواند بفهمد که دین چه به دردش میخورد و وقتی این اقناع درواقع صورت نگیرد (به این اقناع طبیعتاً اقناع ذهنی و زیستی گویند) وقتی این اقناع صورت نمیگیرد مردم مراجعه نمیکنند به حوزه ، مثلاً عالمان دین، همین عدم مراجعه مدیریت آنها و زعامت آنها و همه آنها را به چالش میکشاند. لذا یک بخشی ازمسئله رهبری آینده حوزه برمیگردد به بازسازی تصویر دین در ذهنیت مردم، حتی از طریق بحث نظری هم میتواند بخشی از آن صورت بگیرد. شاید سالهای هفتاد و شش یا هفتاد و هفت آقای ..... مجله ای داشت بنام نیستان که در یکی از شماره هایش که ویژه جوان بود، با تعدادی از جوانان داخل خیابان مصاحبه کرده بود و از آنها پرسیده بود که وقتی ما میگوییم اسلام در ذهن شما چه مصادیق شکل میگیرد ؟خیلی از آنها پاسخ داده بودند که بیابان ، نخل ، شمشیر، عقل، شتر، جنگ و... .
ببینید شکلی که از دین به طور کلی و از اسلام به طور خاص در ذهن توده مردم شکل گرفته است و ارائه میکنیم و بازسازی میکنیم تصویری باشد که ترکیبی از یک مفاهیم هستند. که تصویر را می سازند و مفاهیم پویایی نیستند. یکسری از مفاهیم هستند که مفاهیم بهروز نیستند، مفاهیم کارآمدی نیستند، این به خودی خود توقف ایجاد می کند حتی بر سر راه متدینین، یعنی مانع از تعامالگوی ارتباطی بسته
به هر حال الان احساس میکنم که الگوی ارتباط حوزه با جامعهاش یک الگوی بستهای است که فضایی ارتباطی را برای ما ایجاد نمیکند که این باید تغییر بکند.
یک وقتی این پژوهشکده ی باقر العلوم (علیه السلام) مسئله آن را طرح کردند، الآن نشست هایی و جلساتی را برایش تعریف کردند یا نه نمیدانم؟ اینکه بیاییم به الگوهای تبلیغ مان یک نگاه انتقادی داشته باشیم جا دارد در یکی از جلسات این الگوی دین را که پیشنهاد دادم قابل مطالعه است، مطالعه بکنید این الگوی تبلیغی اهل سنت. این الگو آسیبهایی دارد اما تقریباً به ازای هر آسیب آن ده تا حسن دارد.
شاید ما یک الگویی را یک مفهومی را به دست بیاوریم به نام تبلیغ دسته جمعی، شاید این گذشته باشد، روزگاری که ما برای یک روستا یا یک شهر یک روحانی داریم. به جای آن سه تا یا چهار تا مبلغ با درجه های سنی و علمی متفاوت و با طرح ها و الگوهای ارتباطی متفاوت و با مواجهه ای متفاوت ارسال کنیم و تغییر دهیم ، برای همه ی اینها باید فکر کرد و سناریو[2] تعریف کرد. نکته ی مهم این است که این نوع الگوی ارتباطی الآن ما ، مارا به حاشیه برده .
- انقلاب تغییر دهنده مرجعیت
واقعاً الان آنچه که میتواند عالم مارو بهصورت پویایی در داخل یک جامه نگه دارد بحث عظام است؟ البته بنده با کلی تأمل در آن موقع گفته بودم که ما با آیات نظام نیاز داریم نه به آیات عظام .
ما تا نظام ارزش حاکم بر حوزه را تغییر ندهیم این نگرانی ها سر جای خودشان میمانند جدی هم میماند.
- تغییر معنی اجتهاد
یکی از مسائلی که به جد معتقد هستم که باید تغییر بدهیم معنی اجتهاد میباشد بنده شخصاً با بزرگوارانی که نشستم و صحبت کردم و سخت توضیح دادم که آقا از نظر من شما مجتهد نیستید یعنی آن تعریفی که امام ره دارد بعضی از واژه را از امام ره شنیدم با همین عبارت که امام میفرماید که این آقایانی که مثلاً درک اجتماعی ندارند و ورود اجتماعی ندارند این جمله امام است که درباره آنها فرمودند مجتهد نیست در ذیل آن جمله فرمودند در امور اجتماعی مجتهد نیست اما در اول کتاب فلان فقیه میفرمایند که نود و نه درصد اسلام بحثهای اجتماعی آن است خیلی خوب اگر فقیهی در نود و نه درصدمجتهد نباشد و در آن یک درصد هم مجتهد باشد به درد من نمیخورد که، اصلاً به درد من نمیخورد که، نود درصد افرادی که اسم آنها را مجتهدگذاشتهایم مجتهدنیستند چرا چون ما داریم با نظام شاخصی که در پانزده قرن قبل، در ده قرن قبل مجتهد را تعریف کردهایم برای اینکه بیاید و بیت الخلا من را توضیح دهد و امور کاملاً سطحی من را توضیح دهد، هنوز در زمانهای که دنیای ما دهکده شده و بسیار هم پیچیده شده است دوباره بیایند مجتهد را در آن منطق فهمی که می تواند ادبیات بیت الخلا را توضیح دهد درواقع داریم مصداق یابی میکنیم.
خب ما واقعا کار ویژه ای که میخواهیم برای مرجعیت لحاظ کنیم این هست؟ یعنی اسمی که روی مرجع گذاشتیم ،معنادار است ، مرجع، یعنی محل رجوع است ما نمیتوانیم که به اصطلاح الگویی تعریف بکنیم که هر شصت سال یکبار به طرف رجوع بکنیم ، هر پنجاه سال یک بار رجوع کنیم . مثل ستاره های دنبالهداری که هستند که هرچند سال یکبار در آسمان پیدا می شود ، مرجع چیزی نیست که این مدلی باشد.
مشکلی که ما الان داریم این است یعنی از یک طرف نظامی درست کردیم به نام نظام اسلامی، حکومت اسلامی، از این طرف یک آیات عظامی تعریف کردیم که به درد نمیخورد ، که یا تقریر ما از این حکومت اسلامی غلط است یا نسبت ما با این آیات عظام ما غلط است، یکی از این دو قطعاً غلط است. قطعاً غلط است و باید در این میان، یک راه سومی پیدا بکنیم تا ما بتوانیم یک آیات عظام نظامی داشته باشیم و یک نظام هم آنجا داشته باشیم.
حجت الاسلام هاشمیان
- دو رویکرد به مرجعیت
درمورد عنوان آینده رهبری حوزه، یک وقت رهبری را به مثابه یک کارکرد سیستم در نظر میگیریم، و یک وقت رهبری را به مثابه تعین در یک فرد و یا نهاد میبینیم مثلاً میگوییم مرجعیت این دو بحث، دو بحث متفاوت و دو رویکرد متفاوت به آنها می توان داشت. که میگوییم در فضای حوزه ، رهبری که به مثابه کارکرد میبینیم این شکل رهبری در خود حوزه به چه شکل هست ؟ و عرض کنم ،رهبری که حوزه میخواهد در سطح جامعه داشته باشد به چه شیوهای صورت میگیرد ؟ این به نظر بنده دو رویکرد متفاوت است که ما مرجعیت را نداریم و مورد بحث نگذاشته و نگاه کارکردگرایانه به موضوع داشتهایم .
- مدلی برای تحلیل آینده حوزه
مثل اینکه بگوییم آینده برنامه ریزی در حوزه ، آیا در آینده حوزه میتواند روی آن برنامهریزی داشته باشیم یا خیر؟ به نظر بنده این نگاه و این ابهام بر روی تعین معنایی برسد که یک خرده بهتر بتوان صحبت کرد. حالا دوستان نکات خوبی را اشاره کردن بنده فکر میکنم که درباره هر موضوعی یک چارچوب نظری اگر داشته باشیم و بتوانیم به آن برسیم که شاید خیلی هم سخت باشد، چون این مسئله خیلی ابعاد متنوعی دارد و خیلی دشوار میشود از حیث مطالعات مختلف مثلاً کتابی که آقای دکتر داشتند مثل جامعه شناسی دین ، روان شناسی دین و خود حوزه فلسفه دین و حوزههای سیاسی-اقتصادی یا ترکیب آنها با هم ، اقتصاد سیاسی و ترکیباتی که دارند حوزه دین و دینداری به نظر پدیده ، پدیده خیلی پیچیدهای است و حالا همه اینها را هم ما میخواهیم در بستر آینده ببریم از این جهت دوباره مضاعف می شود . ولی اینگونه نیست که حالا یک مدل کلی نتوانیم بگوییم بنده سعی میکنم در عرض پنج شش دقیقهای که در خدمت شما هستم با تکیه بر ادبیات مطالعات راهبردی ،مدلی را برای تحلیل آینده رهبری در حوزه یا مرجعیت در حوزه ارائه بدهم .
- نگاه سیتسمی به حوزه
بنده فکر میکنم که ابتدا باید سیستم را تعریف کنیم یعنی حوزه را تعریف کنیم و ساب[3] سیستم هایش را یا خرده سیستمهایش را و یا به عبارتی بازیگرانی که مؤثراند در آن متغیر ما ، محیط نزدیکی که به هرحال حوزه امروز دارد و مهمترین کنشگران و بازیگران را بیاییم و بررسی کنیم ، خب محیط نزدیک حوزه مثلاً یکی از بازیگران اصلی آن نهادهای حوزوی اند که ما در سالهای اخیر به خاطر اینکه نظام نمیتوانست و یا اینکه بههرحال چالشهایی با آن مواجه بود و مستقیماً با حوزه تعامل کند این مؤسسات را ایجاد کرد، مؤسسه امام ، دفتر تبلیغات ، جامعه مدرسین و... که انقلاب اینها را به عنوان نهادهای انقلابی در حاشیه حوزه ایجاد کرد. و منظور بنده از محیط نزدیک این المانهاست، حالا میشود برخی نهادها یا هیات ها را آورد درون این فضا .
پس یکی شد سطح حوزه و خود خورده سیستم آن، لایه دوم که دیگر خارج شدیم از حوزه به عنوان محیط نزدیکش عرض کردم، لایه بعدی درسطح محیط که لایه دوم محیط است خوب سطح محیط ، سطح کشور است . ما معمولاً آن تحلیلی که در حوزههای آیندهپژوهی است حالا (استیپ وی) یا (پست) تحلیل محیطهای اقتصادی ،اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، فناورانه و... اینها را میگوییم . اینها بالاخره در سطح کلان کشور .
و یک لایه بزرگتر که اینجا می شود خودش دو لایه : لایه جهان اسلام و تحولاتی که دارد درونش رقم میخورد و لایه بینالملل. به نظر بنده اگر این را دو لایه در نظر بگیریم بهتر می باشد، مثلاً لایه دین داری در عرصه بینالملل، تصوراتی را دارد با توجه به این متغیرات و المان[4] های فناوری و روند فناوری در جهان به چه سمتوسویی میرود و دین داری چطور تأثیر میپذیرد؟
روندهای سیاسی ، اجتماعی و روی هم افتادن اینها یعنی اقتصاد سیاسی و غیره یعنی همین محیطهایی که عرض کردم در سطح بینالملل. به نظر بنده به هرحال وقتی نگاه میکنیم و بگویم که شاید در صحبتهای دوستان هم بود و بالاخره این برآیندی که در حوزههای اقتصادی و سیاسی اجتماعی و فرهنگی و توی کانتکسی که اخیر در مدرنیته دارد تحولات را در همه ساحت ها مبتنی بر تحولات فناورانه دارد رقم میخورد یعنی یک نوع تمرکززدایی میشود از عالم، شما میدانید در حوزه فضای مجازی و اینترنت هم ما داریم به سمت بلک چین میریم که دیگر تمرکزی نیست بر روی یک سرور عظیم برای اینکه در یک کشوری باشد خود این حالت پخش میشود که تمرکززدایی از فناوری است.
الان که فوکو در سال هزار و نهصد و هشتاد و چهار فوت کرده است و نظریه گاورنمنتالی که میدهید(حکومت مندی ) که دیگر آن ساختار کلان سیاسی اصلاً وجود ندارد ، و درحال حاضر با این تطورات فناورانه اصلاً دارد ساختار زدایی می شود، تمرکز زدایی میشود و در این فضا بیایید در حوزه اقتصاد، می شود بیت کوئین که معلوم نیست چه کسی دارد چاپ می کند همه چیز را دارد به هم میزند حالا شما این را تعمیم بدهید، بیایید در حوزه دینداری ، و در حوزه دینداری هم می گوید شما آن مرجعیت متمرکز را خیلی دشوار میشود در نظر گرفت یعنی چالشهایی در آن ایجاد می کند بنده میخواهم عرض کنم که از یک بعد که خیلی ساده نگاه کردن به این پدیده ها ،که شاید متغیرهای دیگری بیاورید و بگویید که نه شکل دیگری از آن ایجاد میشود .
بنابراین به نظر بنده ما یک چارچوب اینچنینی را میتوانیم داشته باشیم ، از درون هم این تحولات خود سیستم حوزه را هم باید ببینیم یعنی آن بازیگران اصلی را هم ببینیم که اینها خودشان باز دوباره چه تأثیراتی را میپذیرند . ولی بنده چند تا کلیدواژه باشد باید روی آن کار کرد و باید یک پژوهشی جامع که واقعاً پژوهشهایی را میطلبد و کلان پروژه هایی میتواند تعریف شود .از بحث بنده یک طرح اجمالی خیلی مختصری می توان داشت .مثلاً یکی همین نکته بود که این تصورات بالاخره آقای دکتر گفتند یک نگاه کارکرد گرایانه به دین که البته کارکرد گرایانه زاییده این فضا نیست، بالاخره کلاً مدرنیته یک حالتی که بشر را طلبکار کرده است، خدا سلامتی بدهد آیتالله مصباح که ایشان فرمودند انتظار بشر از دین یعنی چه؟ یک نگاه کارکردگرایانه است دیگر ، حالا که ما میگوییم و بالاخره این متاع ما چیست؟
.حالا دینداری هم دینداری سبک سوپرمارکتی است که طرف می آید خودش انتخاب میکند بینشان، اینو میخوام، اینو نمیخوام، تنوع دین داری به هر حال که یک گونه نیست ، یک سبک نیست، ذائقه هارا باید شناخت و... .
به نظرم میرسد این یکسری حرفها را میشود زد، اما اینها آینده هایی است که ما آنها را آیندههای محتمل می گوییم ویک فضای دیگهای که به نظر میرسد اینجا میشود باز کرد، ببخشید پراکنده گویی می شود به خاطر این است که موضوع خیلی وسیع است حالا سعی کردم چارچوب اولیه را حفظ کنم حالا در این موضوع خیلی ها رو باز که بنده یک تیکه رو عرض می نمایم به بحث یک مقدار انضمامی شود و فقط آن مدلی نماند.
آینده پژوهی اکتشافی یا تجویزی
خواستم بگویم که ما در مقام یک آیندهپژوه اکتشافی هستیم یا آینده پژوهی تجویزی ؟ چون آقای حیدری پور عزیز فرمودند که ما چکار کنیم ، شاید کسی این را نپسندد.
و یک دیدگاه دیگر که شاید در چارچوب نباشد، زمانی آقای کوهی، کاری در حوزه تبلیغ دین انجام می دادند خدمت شما عرض کردم که همین بحثها را پیشتر آورده بودم همان فضایی که ما در حوزه مصرف غذا داریم، که جریان محصولات طبیعت گرا هست، و محصولات ارگانیک مصرف مینمایند بالاخره این پروداکشن[5] صنعتی همه چیز را زیاد میکند منتها مثلاً می گویند این مرغها شیمیایی هستند و بروید دوبرابر یا سه برابر پول بدهید و مرغ دیگری مصرف کنید درحال حاضر همه چیز از شوینده و مواد خوراکی گرفته تا هر چه که حساب کنید همگی ارگانیک شده است.
شاید فضایی که در این جا اتفاق افتاده است در حوزه دین هم دوباره اتفاق بیفتد، مثلا در حوزه تبلیغ دین دوباره یک منبر سنتی که یک آدمی مثل فلسفی روضه بخواند را بخواهند بگویند که چنین روضهای میخواهیم اینچنین هم وجود دارد که وقتی تنوع میخواهیم یک فضای اینچنینی دوباره گل کند. میخواهم بگویم واقعاً این کانتکسی که ما داریم در آن صحبت میکنیم کانتکس بسیار پیچیدهای است که این روندها در خیلی از مواقع خطی نیست و مخاطب هم بهعنوان اینکه درحال حاضر دیگر واژه مخاطب نباید برایش بکار برد که این هم یک نکته مهمی به نظرم همین است که ما باید کلاً نگاهمان را عوض کنیم ما کاربر داریم نه مخاطب یعنی واقعاً این نسل جدید و یا انسان جدید انسانی است که بهعنوان یک سوژه ای که حالا من بیایم و تبلیغ دین برایش انجام بدهم ، دیگر این طور نیست، یعنی دیگر مونولوگ نیست ، دنبال گفتگو است، حالا نمیخواهم گفتگو را بکشانم به نظریه حوزه عمومی ولی یک فضایی که به هرحال انسان می خواهد گفتگو کند، حرف بزند و حرفهای من را هم بشنوند یعنی درک این فضا هم خیلی مهم است ، مخصوصا این رسانههای اجتماعی ، بالاخره این فضا را دارند دامن میزنند حالا ما آمدیم و یک جاهایی از آن هم خوب استفاده کرده ایم ، مثلاً ویکی فقه و اصلاً همان کاربر است که خود کاربر نقطه دانشی است مادر فضای پاسخگویی به دین و مسائل دینی هم همین است یعنی شما باید همین ها را سازماندهی کنید و با همین ها کار کنید و اینها از هم یاد بگیرند و این فضای اینچنینی که واقعاً با مبنای دینی ما هم منطبق است ( لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط) یعنی خود مردم آمدند و این نیست که بگوییم یک جایی که دیگر ابلاغ صورت می گیرد الباقی آن را باید مردم بسازند و این نگاه منفعل به مخاطب را ما واقعاً باید این را اول کنار بگذاریم به نظر میرسد که نکته بسیار مهمی است ، اصلاً در مواجهه با جوان امروز ،نوجوان امروز و حتی کودک امروز یعنی شما باید بیایید در این فضا ،حالا شمادرباره کودک می گویند با گیمیکیشین[6] موضوعی که میخواهی بگویی را تبدیل به بازی کن ، بازی یعنی چه؟ یعنی آن را داری به کارمیگیری و مشارکت میدهی ، برای بزرگسالان هم همینطور است، یعنی این سنخ بحثها این رویکردی که داریم این است که مجال جدیدی را باز می کند.
- دو سناریو دوگانگی تمرکز زدایی
.آن مدل، مدل مهمی است و بنده معتقد هستم که ما واقعاً به یک سمت دوگانگی که این دو سناریو است که تمرکززدایی اتفاق میافتد که از اول از حوزه فناوری است و بعد در اقتصاد می آید و بعددرسیاست ودر فرهنگ می آید که دیگر واقعاً شما نگاه میکنید و میبینید همه چی در کنار هم قرار گرفته است وحتی در یک فرد ممکن است همه چی جمع شود که در متون فرهنگی کوپه سازی به آن میگویند که اینها، همه درکنار هم قرار دارد و هیچ تناقضی هم نمی بینییم مثلاً دوست دخترش را دارد ، هیاتش را هم می آید. یعنی نقطه ثقل وجود ندارد . تکثر و تعدد یک سناریو میتواند این باشد ، و یک سناریو می تواند آن فضای آقای دکتر رهدار باشد مرجعی که به لحاظ اجتماعی میتواند پاسخگو باشد، و یک سناریوی سومی هم می تواند این فضا باشد که نه همچنان یک تیپ سنتی مثل آقای میلانی مثلاً اینها گل بکنند و این امتداد پیدا می کند یعنی یک چیز تجمیعی است یک طیفی به این سمت می آیند و اقبال می کنند مثلاً یک سری می رونددنبال مراجعی که مثلاً آقای اراکی دارد درباره فقه نظام میگوید درباره فقه فرهنگ می گوید می آیند در این فضایی که فکر می کنم ایشان تصریح نکردند اما منظورشان این بود از اینکه آقا فقیه ماباید بیاید به این ده تا سوال پاسخ بدهند توی چارچوب فقه نظام و فقه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و فقه اقتصادی مرجعی بههرحال ظهور کند ، یک نگاهم این است که مرجعیت به این معنا نباشد من فکر میکنم که چیزی که در ذهن بنده هست چیزی شبیه این سه سناریو باشد .
حجت الاسلام ایزدی
چند تحلیل و برداشت از آینده و صورت مساله رهبری و مرجعیت(حتی خود آینده حوزه) در اول بحث
همینطور که آقای دکتر هاشمیان فرمودند بحث انقدرپردامنه و گسترده است اینکه از کجا می شود ورود کرد یکی دو جلسه باید پراکندهگویی و بارش فکری داشت تا این که نقطه ورود مشخص تعیین شود و بعد مثلاً گفتوگو شکل بگیرد آن چیزی که بنده مثلاً هشت سرفصل ، یعنی هشت نقطه آغاز نوشتهام که هرکدام از اینها را میتوانیم در یک جلسه بحث کنیم .
جمعبندی بنده که ابتدای بحث تصویری داشتم ولی بعد از اینکه بحث دور زد تصویرم تغییر کرد و این شد که ما الان مشکل اصلیمان مشکل تصویر ما از مسئله است یعنی هرکدام از بزرگواران یک تصویری از خود مسئله آینده رهبری دارند مثلاً چیستی رهبری و آینده رهبری دارند.
پس ما اصلاً یک گام نیاز داریم تا اینکه تحلیل کنیم چیستی مسئله را .هر تحلیل بیاید بیرون و بعد تحلیل شود تحلیلها ، یعنی ما ببینیم چند درصد از این تحلیل هایی که دارد صورت میگیرد انطباق آن با واقع را بسنجیم.
- فکتهای اجتماعی و عصری
ببینید همه ما داریم اشاره میکنیم به یکسری فکت ها ،یکی میگوید مثلاً آقا ما گسست نسلی داریم بزرگوار دیگری میفرمایدنه ما از همان عناصری که در نسل پیش بوده است میتوانیم استفاده کنیم با تغییر آیات عظام و آیات نظام این یعنی اینکه گران گاه نسلی را حفظ میکند و میگوید فقط کارکردمسیر را تغییر بدهیم . خب کدام یک از این دو درست است، پیدا است که ما فعلاً مشکلمان خود مسئله است ، مسئله را نتوانستهایم درست تحلیل کنیم، درست تحلیل کنیم یعنی اینکه به یک وفاق برسیم نه اینکه حالا درست یا غلط است نمیدانم .
- نقطه عزیمت و متفق علیه
پس بعد از تحلیل چیستی مساله به تحلیل تحلیلها میرسیم بعد حالا متناسب با آن تحلیل متفق علیه به ارائه راهحل میرسیم بنده احساسم این است که آقای دکتر هاشمیان بیشتر متمرکز در راه حل بودند یعنی مدل داشتند ارائه میدادند بعد ما باید برویم سراغ آن راهحلها و راهحلها را تحلیل کنیم . خب درون خود این سیر بحث به نظر بنده ما در مواقعی درون حوزوی داریم بحث میکنیم وقتی درون حوزوی میشود یعنی یکسری پیش فرضهایی را پذیرفتم و بعد دارم از بعد از این دارم یک سری بحثها را میگویم و یک موقع برون حوزوی است یعنی حوزه خودش یک سوژه مطالعه می باشد یعنی من تحلیلی از چیستی و واقعیتش دارم و مبتنی بر آن تحلیل دارم صحبتهایی را میکنم ما الان این نقطه عزیمت مان نقطه مشترکی نیست یعنی هم نگاه از این ور داریم هم نگاه از آن ور و این موجب می شود که به وفاق کمی دیرتر برسیم.
مسئله اصلی این است که ما فی الجمله همگی یک ادراک واحدی داریم که حوزه آن جایگاهی که تصور کنیم باید داشته باشد را در جامعه ندارد، چرا این جایگاه را ندارد؟ پاسخ به این چرا نشاندهنده آن نقطهای است که ما ایستادیم، بنده بعضی از پاسخها را پاسخهای الزاماً صحیح نمیدانم اما فکر کنم همه این را قبول داریم که آن کسی در دنیا یا در جامعه مرجعیت مییابد ، آن کسی مرجعیت پیدا میکند که سخن برتر داشته باشد که راهحل برای پرسشهای بنیادین داشته باشد حالا میخواهد که مثلاً مدرنیته بگوید من پاسخ برتر را دارم می دهم و یا غیر. مهم نیست ، مهم این است که جامعه جهانی با یکسری پرسشهای بنیادین مواجه است که این پرسشهای بنیادین ، بخشی از آن به زمانه برمیگردد ، میگوییم مثلاً در قرن اخیر همچنین پرسشهایی وجود داشته است و برخی که به نظر من مهم تر است به انسان برمیگردد ، انسانی که در این زمانه واقع شده است کسی میتواند این را حل بکند که این پرسش را بهتر تحلیل بکند و پاسخ برتر بدهد .
- پاسخ به پرسشهای بنیادین
حوزه چرا نتوانسته است مرجعیت خود را حفظ بکند؟ چون آن پرسش را درست شناسایی نکرده است، اگر هم شناسایی کرده است نتوانسته پاسخ برترمتناسب با نیاز را ارائه بدهد پس ما باید به طور کل بیاییم در این فضا که حوزه چگونه می تواند پاسخگو باشد؟ چگونه می تواند روزآمد باشد؟ و این روز آمدی به کارآمدی هم منتهی می شود ، هرچند که الزاماً آن نیست . خب بنده ابتدائاً در ذهنم این بود که ما میخواهیم درون حوزوی بحث کنیم و راه حل نوشته بودم که آقا در حوزه در سطوح مدیریتی باید انجام دهید که این باید قاعدتاً بحث شود، اما الان چون فضا متفاوت است من یک زاویه دیگر را عرض میکنم بعدا باید دوباره این را بحث بکنیم که ما برای حفظ مرجعیت یا مرجعیت بخشی حالا با توجه به تفاوت تحلیلی که از مسئله داریم ما در لایه مدیریت حوزه نیازمند یکسری ازاتفاقات هستیم نیازمند کاملاً تغییر نگرش، تغییرریلگذاری هستیم .
اما من به خلاف فضای منفی که شاید در ذهن دوستان باشد یا حتی آن مسئله گسست نسلی که داریم که فرمودید، فکر میکنم که ما خیلی هنوز مؤلفههای قدرت داریم، آن فاصله گسست را قبول داریم یعنی ما داریم میبینیم روزانه خیلی چیزها را ، اما چون یکسری اصالتهایی قوی داریم در این حوزه مثل آهن ربایی است که یک آدمی که میزان ارتباطش بسیار کم است، درست ، اگر نزدیک به این کانون شود سریع جذب میشود و سریع منحل می شود ، در آن سنتهایی که سنت مثبت است ،یعنی سنتهایی که به درد الان ما میخورد . پس گسست نسلی رو الزاماً مسئله نمیدانم و مشکل خیلی جدی ما ، نمیدانم شاید مشکل باشد، اما مسئله ما الزاماً نیست که از آنجا آسیب نخوریم ، اتفاقاً آسیب را از آنجایی خوردیم که دنبال حل کردن آدمهایی که در نسل جدید آمده است باشیم .
میگویم نقطه اصلی میرود در فضای مدیریت حوزه و فهم از مدیریت حوزه و چیستی تعلیم و تربیت ،که این را مثلاً یکی دو جلسه با دوستان که متولی این قصه بودند بحث کردیم ، خب میدیدیم که خیلی ازپیشفرضها وجود ندارد ، یعنی براساس همان حوزه سنتی، تعلیم و تربیت میخواهد همان شود و رقم بخورد براساس نیازهای سابق و همان جور قصهها.
- لایه های گسست مرجعیت حوزه
بنده گمانم این است که چرا حوزه مرجعیت را از دست داده است یک لایه در لایه محتوا است که اشاره کردم حل مسئله است ، یک لایه حقیقت است ویک لایه ذهنیت است ، ما آنجایی که بیشتر شکست خوردیم یاضربه جدی خوردیم به نظر بنده در لایه ذهنیتهای اجتماعی است یعنی ما یک مسئله هایی داریم به نام تصویرسازی، تصویرسازی هایی که نسبت به دین و تصویر سازی هایی که نسبت به حوزه و تصویرسازی هایی که نسبت به آئین اتفاق افتاده است که عوامل متعددی هم داشته که برخی از آنها را آقای هاشمی نسب اشاره فرمودند ، به درستی، و حالا موارد دیگری وجود دارد که این تصویر ها جایگاه ایجاد میکند، من میتوانم به این نقطه مرجع بدهم یا ندهم . من اگر موازنه تصویر را تغییر بدهم ،نحوه مواجهه مخاطب من با من ، تغییر خواهد کرد و ما اتفاقا یکی از مشکلاتمان این نیست که خیلی چیزها نداریم ، خیلی چیزها داریم توان ارائه و تصویر سازی از آن داشته را نداریم ، این یک مشکل بسیار حیاتی و اساسی است .
نکته دیگر مشکل عدم امکان تقریر آن داراییها است، آن توانمندی هاست ، مثلاًمن در صحبتهای آقای رهدار و جناب آقای هاشمیان هم بودند ، ما به یک چیزهای بیرونی داریم اشاره میکنیم که می گوییم بیرون یک چیزهایی وجود دارد و این شکلی هست بنده همان امر بیرونی را با یک سنت حوزوی میتوانم تقریر بکنم که این را هم اینجا داریم ، اما تقریر آن را نداریم ، یعنی این چیزی نیست که نداریم مهم این است اینی که داریم را نتوانستهایم تقریر بکنیم ،و متناسب با آن نیاز یعنی این بیس وجود دارد که اگرآن را تغییرش دهیم می شود همانی که شماصحبت میکنید و به عنوان یک کعبه آمال پیگیری میکنید پس ما داراییهایمان را باید بتوانیم درست تقریر بکنیم .
نکته بعدی اینکه تصویر سازی یک امر اعم از رسانه است ، یعنی تصویر الزاماً به معنای رسانه نمیباشد که من بگویم که آقا یک فیلم درباره حوزه بسازید خیر رسانه یک کلان نگرشی هست که در اذهان عمومی شکل میگیرد که فکتهای مختلفی در کنار هم قرار میگیرد و یک سطح ذهنیت را میسازد این در چه لایه هایی رخ می دهد؟ ما یک تصویری در لایه نخبگانی از حوزه داریم، آنجا یک اتفاقهای دیگری باید بیفتد تا تصویر لایه نخبگانی یک تصویر صحیح و واقعی باشد ، درست و غلط آن را کاری نداریم و به خوب یا بد بودن آن نیز کاری نداریم، به واقعی بودن آن کار دارم ، یک تصویر در بدنه اجتماعی داریم که جامعه است و یک تصویر در سطوح میانی در فضای محرومین و یک تصویر در فضای مجازی داریم، ما اگر این تصویر های پنج گانه را تفکیک نکنیم و و بگوییم که ما فقط دنبال یک تصویر واحد از حوزه هستیم ، نمیشود ، زیرا مخاطب متفاوت است ، ما نمیتوانیم یک تصویر از این پنج لایه بدهیم، و وضعیت هم در هر لایه متفاوت است ، یعنی در حال حاضر اینگونه نیست که این عدم مرجعیت حوزه در همه لایهها انقدر تنزل یافته باشد ، شما در خیلی از لایهها هنوز مرجعیت دارید و میتوانیم آن را تقویت کنیم و به عنوان وجه برترمان از آن استفاده بنماییم، شما خیلی از لایهها را هم ندارید، چرا ندارید؟ به نظر من، این ما را برمیگرداند به اینکه ما خیلی از داراییهایمان را اگر درست تقریر کنیم در آن کانون ما برمیگردیم به لایهای که باید باشیم .
نکته دیگر این است که بنده کاملاً نمیخواهم وارد شوم ، تحلیلی نسبت به نحوه مواجهه برخی از بزرگوارانی که نواندیشانه به مسئلهها نگاه می کنند امثال جناب آقای رهدار، ما خیلی اوقات از همین جاها ضربه خوردیم، یعنی ادبیات تحلیلی اتفاقاً بزرگوارانی مثل جناب آقای رهدار خیلی اوقات ضربههایی ایجاد کرده است که شما تا بیایید آن ضربهای که از آن جا خوردی را، حرف درست را انقدر بد و انقدر غیر حساب شده و غیر مدبرانه ارائه میدهیم به جامعه، حالا یک عده باید بدوند و آن را حل بنمایند. این دوباره یک قطعه از آن پازل تصویر شما را تغییر داده است، مثل آن بحثی که اخیراً ایشان مطرح کرده بودند، بحث اقتصادی ، ما اگر میخواهیم بگوییم در لایه تحولی حوزه ایستادهایم یعنی ما به دنبال مطالبه تحولی در حوزه هستیم که خود این نیاز به تدبیر دارد ، آقای رهدار فرمودندکه ما آیات عظام نمیخواهیم و آیات نظام میخواهیم ،بله ، بیست سال است که حرف همگی این است که انقلاب اسلامی، روحانیت متناسب با نیازهای زمان را بایدتحویل بدهدکه این را نداریم .که بسیار حرف روشنی است و حرف عجیبی نیست، اگر این حرف روشن را که حالا ادبیات بیان شما تغییر کرده است ،حالااین حرف روشن را گفتیم، اما جوری این سخن را گفتیم که چهار تا چیز دیگری را نیز خراب کردیم ، و مثلاً بنده بیایم و مرجعیت را جوری تقریر بکنم که پایگاه حجیت را از بین ببرم و بگویم پایگاه حجیت کلاً کشک است و مثلاً یک درصد یا نود و نه درصد چیز دیگری است که آن نود و نه درصد باید از همین جا حجیت بگیرد، اینها اولیات است، اما مسئله این است که اگر میخواهیم آن حرف تحولی را بزنیم تدبیر شده باشد و بعد حالا ما میگوییم مجتهد کسی است که مسئله را خوب شناخته باشد الان همه بزرگواران که همگی قبول داریم، آقای رهدار هم قبول دارند مسئله شناس های ما هستندآقای فلان بزرگوارکه مثلا از فضلای نخبه حوزوی هستند که همه ما روی سرشان قسم می خوریم چقدر مسئله راحل کرده اند؟ مشکلی نیست که بنده شیفت میکنم از آیات عظام به آیات نظام که مسئله بشناسد، مشکل این است که این باید ادراک بشود که ما دریک فصل خاص از زمانه قرار داریم ،یک زمانه خاص است، شما این آدم را بگویید که حالا مسئله رادرست تشخیص داد ،الزاما مگر تشخیص ، به راه حل منجر می شود ؟ نمی شود دیگر ، کدام یک از آقایان مساله ای را حل کرده است؟ الان شما مراجعه کنید چرا مدام دارد مثلانظام یک مدت سرمایه گذاری می کند روی موسسه امام میبیند که جواب نداد ، بعد یک مدت میرود وبرای فرهنگستان هزینه می کند و دوباره میبیند که جواب نداد ومیرود بعدی که سرمایه گذاری جدی می خواهد و بعد می رود شیفت میکند روی پژوهشگاه رشاد ، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه که دوباره جواب نمیدهد و از آنجا هم ناامید شده و دوباره می گردد .
- نیازمند تولید ایده متناسب با زمانه
عرض بنده این است که یک سری از سطوح مساله ، این قدر متیقن های ماست، اینکه ماباید پاسخگوی نیازها باشیم، اینکه مشکل ما نیست ؛ مشکل ما این است که چگونه بایدپاسخگو باشیم واین همه جماعت سالها آمده وهمه هم نو اندیش بودند، دیگر ما قبول داریم پنجاه تا یا بیست تا ویا اصلا ده تا نو اندیش داریم و خوب این ده نو اندیش چه چیزی را حل کرده است ؟ متناسب با زمانه ما چه چیزی را حل کرده است ؟ پس مشکل آن آدم الزاما نیست، هرچند که این بخشی از مساله ما است ومن این را به عنوان بخشی از مساله قبول دارم ، اما مشکل ما نیست ، مشکل در اینجا است که ما در یک زمانه ای قرار داریم که تحلیل نیاز داریم به ماهیت تولید ایده متناسب با زمانه .
چگونه یک ایده متناسب با نیاز زمانه شکل می گیرد ؟ اگر این را توانستیم که تحلیل کنیم گره تولید علم از این جا حل می شود ، مگرنه با تغییر اینکه این پژوهشکده را بزنیم اگر نشد برویم پژوهشکده دیگری را بزنیم وبعدی این ها با این حل نمی شود مثلا اینکه آقای شبیری را تحلیل کنیم وبررسی کنیم که آیا خوب هستی یا نیستی، خب آن را بزار کنار و مثلا آقای پارسا را تحلیل کن ، آقای خسرو پناه را تحلیل کنی یا آقای اراکی را وآقای رشاد را تحلیل کنیم خب این بزرگوارانی که مساله می شناسند ....
پس ما به نظرم نقطه تمرکز را باید پیدا کنیم بعد درون آن نقطه تمرکز واقعی ببینیم که از کجاها می شود حل کرد .
لایه ای که حالا عرض کردم نشد بحث کنیم این هست که بحث مدیریت حوزه واقعا جدی است ، ما در مدیریت حوزه اگر یک، به علاوه های خیلی مختصری بتوانیم ایجاد کنیم شما با یک نسل نسبتا کار آمدی مواجه هستی ،کارآمدی را تعریف کنیم، کارآمدی نظری میخواهیم ،کارآمدی اجتماعی می خواهیم، کارآمدی فرهنگی می خواهیم و... ما میزانی از کارآمدی را حداقل هایی از کارآمدی را که از این که هستیم کمی بالاتر باشد با یک سری ویرایش هادر فضای مدیریتی و برنامه ریزی و تربیتی حوزه می توانیم ایجاد کنیم ،ما آن که اتفاق بزرگ را نمیتوانیم رقم بزنیم از این هم داریم چشم پوشی میکنیم!!!
بنده می گویم به جای آنکه نگاه به آن قله کنیم که فاصله زیادی هم از آن داریم یک و دو و سه هایی که می شود درست کرد و ، به علاوه های مختصری که می شود زد، این ها را بتوانیم درست کنیم .
حجت الاسلام موسوی
- ملاحظات دیدن مساله خطی دیدن و ندیدن
حقیقت مساله این است که به نظرم گفتوگوها در محور اصلی موضوع متمرکز نبود ، ما بیشتر پیرامون مسائل صحبت می کنیم و قطعاً ورودیهایی که ما داریم خیلی مهم است ،مثلاً اگر نگاه خطی آیندهپژوهی داشته باشیم به سمت مدرنیته خیلی از روندهای زیر پوستی جهانی را نمی بینیم ، چه برسد به مملکت خودمان که خیلی روندهای متفاوتی دارد ،که شبیه جامعه جهانی و دنیای غربی نیست.
در ثانی دنیای غرب آن طور که برتاخت میشود و رسانه ای میشودتوسط جریان سوسیال دموکرات به عبارتی اینگونه نیست، خودش نشان داده است زیر همین روند در آمریکا اتفاق متفاوتی می افتد، فرانسه هم همین طور ،آلمان هم همین ، اصلا دنیا آنگونه که ما تصور میکردیم نمیباشد، و روند خطی دیدن باعث می شود که خیلی از روندهای پنهان زیر پوست را نبینیم .
- نقد نگاه آسیب شناسانه صرف
نکته بعدی همین نگاه آسیبشناسانه محور است که تمرکز روی نقاط ضعف را تهدید میکند و پدید می آورد، درنتیجه شما بازهم خیلی از نقاط و فرصتها را نمیبینید و در آخر یک تصویر جامعی از وقایع نمیدهد ، و آخر شما را به این نتیجه میرساند که حوزه اصلاً آینده ای ندارد که بخواهیم درباره رهبری آن صحبت کنیم یعنی کلا سالبه به انتفاع موضوع است ، و کلاً داریم درباره یک موضوع بی آینده حرف میزنیم.
اولا اصلاً این تصویر واقعی نیست چون با همه مختصات من قبول دارم گفتگو کردن راجع به اینگونه مسائل مقدم است، بر ورود در مسئله ، اما بنده معتقدم ورود به درست از همان جایی است که آقای دکتر هاشمیان شروع کردند ، بدانیم یک حوزه الان خودش چه جریانهایی را حامل است و بازیگران اصلی کدام اند؟ و هرکدام از این بازیگران با چه قواعدی درحال بازی هستند ؟ و روندهای موجود دقیقاً چیست؟ و احتمالاً چه اتفاقاتی خواهد افتاد ؟ ما درمورد این جزئیات صحبت کنیم .
- سوالات کاربردی در سطح دوم تحلیل
کلاً نشست اساتید چه اتفاقاتی را رقم میزند؟ واقعاً جریان جامعه مدرسین در نسل دوم مثلاً آقایان فلان و فلان اسم هم باید ببری در جلسه که مثلاً آقای یزدی رفته و این اتفاقاتی که دارد می افتد از فلان جریان و الآن چه کسانی در جامعه مدرسین هستند؟ و در قدم بعد چه کسانی می روند بیرون ؟
غربیها اینگونه بحث می کنند همین موضوع را بگذارید در اندیشکده واشنگتن که عکس تکتک افراد را می آورند و میگذارند در جلسه .
تقریباً روز بعد از شهادت حاج قاسم در اندیشکده واشنگتن هم پخش شده است افراد قوی هم حضور دارند در جلسه، آدمهایی حضور پیدا کرده بودند در آن جلسه ، آدمهای متعددی بودند که اسمها معلوم نمیباشد چقدر واقعی باشد ، که آن آدم واقعی است . بنده دوست داشتم میتوانستیم گزارش تکتک آنها را بخوانیم که حتی گزارششان هم منتشر شده است . یکی از گزارشات که به طور علنی بود مثلاً این بود که حالات و روحیات حاج قاسم قبل از شهادت بود که میگفتند حاج قاسم این اواخر خودش را خیلی در معرض قرار میداد و ظاهراً خودش را آماده کرده بود که شهید شود . این را رفتن به آدمهایی که با حاج قاسم بودند در چند ماه اخیر نقل کردند گفتند که کاملاً دقیق است . آنها اینگونه درمورد کیس خود صحبت میکند یعنی دقیقاً این آقا دارد در صحنه می رود و دیدهبانی میکند دقیقاً چه کرده و کجاها می رود. دقیقاً این بازیگر درمورد آینده خاورمیانه و اینها کاملاً دقیق است .
اینکه در حال حاضر دفتر آیتالله صافی و دفتر آیتالله سیستانی دقیقاً کجاست؟ گزینه بعدی چیست ؟ و این گزینه مسئله اصلی ماست ، در همچین جلساتی ، یعنی ما آدمهایی را میخواهیم که کاملاً دارای اطلاعات عینی و جزئی با دانستن رابطه تکتک آقایان ، الان آقای صافی بیت با چه کسانی است؟ و چگونه دارند؟ این نشست اساتید چه آیندهای دارد؟ یا ندارد ؟ البته شما می گویید روندهای کلان خیلی مهم است مثلاً الان کلاً شیعه انقلابی به معنای پدیده حزب اللهی و این نسبتی که پیدا میکند با آینده محوری، آینده حوزه چیست ؟که بیشتر در فرمایشات بزرگواران بود ، در جریان مثلاً آینده شیعه سکولار ،که این جریان اساساً نگاهی به مرجعیت دارد ؟ که مثلاً بعد از آقای صافی و صانعی و اردبیلی و بعضی دیگر از این آقایانی که توی استاندارد جریان اصلاحطلبان هستند ، مثلاً آیا مرجع بعدی خواهد داشت این جریان؟ اساساً اینها اهل خمس دادن هستند ؟ یا نیستند که مرجعیت این بنده خدا پا بگیرد؟ وزن تو چقدر است ؟ تو با پول خمسی که میآید به دست مرجع هستید؟ شما بالاخره باید بدانید که اگر فردا روزی فتوا دادید که آخوندا خودشان خمس دادن را درست کردند پای مرجعیت خودت وسط است، اشکالی ندارد بگو ، ولی بدنه اجتماعیای را نداریم.
تو در حاشیه یک جریان سکولار که بدنه یک اجتماعی دارد و یک چیز خاصی را تجربه میکنی اصلاً کلاً ورودیهای این حوزه چگونه هستند؟ طلبههایی که دارند می آیند کدام یک از جریانات را دارند؟ بدنه سنتی حوزه دارد توسعه پیدا میکند یا نمیکند؟ این ورودیها وقتی می آیند در بدنه سنتی چه اتفاقی میافتد؟ دگردیسی هایی که دارد در بدنه سنتی اتفاق میافتد چگونه است؟ و این چگونه روند داخلی خود جامعه مدرسین را شکل میدهد ؟ اصلاً جامعه مدرسین خواهد ماند یا نخواهد ماند؟
انشاءالله خداوند متعال توفیق دهد واقعاً بیاییم روی میز و به همین تلخی مسائل را گذاشته و درباره همین جزئیات صحبت کنیم بنده یکی از بازاریهای قم را چند روز پیش دیدم که همین حرفهایی که ما با هم مینشینیم و دورمیز میگوییم ، به بنده گفت حاجآقا شما اصلاً در این جریانات نیستید آقای فلانی که داماد آقای فلانی است اصلاً محال است وارد چنین داستانهایی شود و قشنگ مشخص است که این آقا دارد آیندهپژوهی میکند و همه روندها را میشناسد و ارتباطات هم میداند آن گزینهای که از آن ور مرز از سرویس جاسوسی میخواهد درمورد این کار کند میرود سراغ اینجور اشخاص، ما مینشینیم درباره مسائل کلان صحبت میکنیم این جور آدمها کمرنگ اند .
- دوسطح کلان تحلیل (سطح مفهومی و کلان، سطح مصداقی و خورد)
دکتر طالب
به نظر بنده می آید که تا حدودی به یک مشترکات رسیده و نکات مشترک زیاد داشتیم اما سطح تحلیل مشخص نیست ، یعنی ما وقتی صحبت میکنیم یک مقداری درباره تکنولوژی فناوری اطلاعات و...ما همین فضا را بیاریم و ببینید، اتفاقی که افتاده است در حوزه معرفت می باشد داخل فضای گفتمانی و فضای ارتباطی است. سطح تحلیل ما سطح مشخصی است ، علما وقتی میخواهند تاثیرگذار باشند ، مشکلی که دارند این است که فاصله بین نسل و بافت وجود دارد و این فاصلهای که وجود دارد را میخواهیم ما از متن پیدا کنیم و پر کنیم .
آن ملاحظاتی که شما میفرمایید درست است ولی در یک بحث دیگری قرار میگیرد، ولی آن چیزی که علما ،مراجع دارند بهعنوان یک چیزی که میخواهند رویش حرف بزنند و حساب کنند و مردم میخواهند با آن ارتباط برقرار کنند به عنوان یک دیندار آن سطح معرفتی است و ما شرطی در آن نگذاریم ،ما که در یک حوزه قرار گرفتیم که یک رقابتی وجود دارد بین اتوریته های مختلف ، خیلی ساده است ما آتوریته های سکولار را داریم در برابر آتوریته دینی ، سکولار به معنای بد آن نیست بلکه به معنای غیر دینی ، مثلا میتواند علم باشد و میتوان هرچیز سنتی تبدیل به مدرن شده است، چالشهایی دارد در مورد بحث کارایی و کارآمدی .
عرض بنده این است که بهنظر من در حال حاضر مراجع و علما در یک دورانی قرار گرفته اند که در یک حالت انفعالی هستند و صرفا فقط بحث استفتاء مطرح است و رجوع میکنند که مسئله ای مطرح است و صرفا فقط باید پاسخگو باشند اما به صورت مشخص و موردی که مسئلهای را مطرح کنند و حل کنند و با آن ارتباط برقرار کنند آن چیزی است که حوزه ارتباطی دوران مدرن میطلبد و آن بحث ارتباط گرفتند که به مخاطب مطرح است که درحال حاضر وجود ندارد . چیزی که لازم است برای مراجع بحث خلاقیت است ، بحث ارتباطگیری است که شما فرمودید ما داریم اینها را آماده ، در متن نیست بلکه باید به فعلیت برسد وقتی ارتباط برقرار کند و بتواند مشکلی را حل کند با مخاطب دیندار، و برقرار کردن ارتباط این نیست که بله خب ما داریم و موجود است و دنبال تصویر بگردیم و تصویرسازی کنیم ، نه بلکه آن خلاقیت و آن ارتباط گیری هست که اتفاقاً خیلی اهمیت دارد و بنده فکر میکنم آن خصوصیاتی که عرض کردم در صحبتم میطلبند این فضا که درواقع یک تجدیدنظر کنیم ، درست است که ما نمیتوانیم از هر جایی بحث رو شروع کنیم .درمورد یک سری کلیات باید به نتیجهای برسیم که ما اینجا را قبول داریم و از این به بعد وارد مسائل جزئی شدیم، ما باید قبول کنیم که نگرشها تغییر کرده است و افراد تغییر کردند و بحث ارتباط و آن بحث دوگانه ای ،که شما گفتید یک مخاطب داریم و یک کاربر که آن خیلی اهمیت دارد و ما باید وارد گفتگو شویم ، چون عقلانیت تغییر کرده است .
صرفاًبحث پژوهش و بحث تصحیح نیست بحث انتخاب و بررسی کارایی است و اینکه برای من چه اهمییت دارد ، این طور است که بنده فکر میکنم سطح تحلیل خیلی اهمیت دارد و باید روی آن خیلی تامل کنیم و به نتیجه برسیم و بعد از آن به مواردی که جناب آقای موسوی گفتند روی آنها هم به صورت ریز بر روی اشخاص شخصیت شناسی کنیم ، ولی آن هم در اتاق فکر سیاسی معنا میدهد نه در اتاق فکرمعرفتی-فرهنگی، در اتاق فکری که به دنبال برقراری ارتباط بین متن و بافت است ، در اتاق فکری که به دنبال ریشه یابی مشکلات مشخص است . ما باید جایگاه خودمان را ابتدائا مشخص کنیم و بگوییم که در حوزه معرفت صحبت میکنیم و مشخصه خاصی دارد که الآن تمامی دینداران نه تنها در ایران بلکه در تمام جهان با این مشکلات مواجه اند.
[6].به صورت بازی در آوردن